چشم هایت
بلندای سروینه ات
نگاهت ، لبانت ، دهانت
صدای خوشِ زنگ و آهنگْ دارت
چه سان می توانم روایت کنم
شایگان ْگنجِ در تو نهان را
چگونه بگویم چنین و چنان را
چه سان می توان خواند
متنِ تن ات را
چه سان می شود راه یافت
در سحرِ آوازِ تو ،به آغازِ یک راز
که پرواز را بال داد،آسمان را مجال
شاعرِ لال را گفتن آموخت
انگیزه بخشید و شوقِ سرودن
بگذار لعلِ هراتِ تنِ تو
در تنِ آتشین ام
شرابی شود شورشی، مرد افگن
بیشتر ،بیشتر، بیش و انبوه
شرابِ طهورایِ پرورده ی تو
بشوید مرا از رسوباتِ اندوه
آذیش
|