کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 

 

 

 

             لیمه افشید 

    

 
بگذاری

 

 


به بیابان بی‌غمی بزنی، سر به زانوی سنگ‌ بگذاری
روی قلبت سکون سنگینی، روی قلبت تفنگ بگذاری

بچه‌آهوی بی‌پدر، مادر بشوی، ترس در تنت بدود
پیش چشمان عاشقت اما قاب عکس پلنگ بگذاری

در تنت گرگ گشنه‌ای باشد، نان شب برّه دست و پا بکنی
بین دستت دلش تکان بخورد، بره را بی‌درنگ بگذاری

لقمه‌ی گرگ دیگری بشود، دست در عمق بقچه‌ات ببری
و انار تپیده در خون را روی سفره قشنگ بگذاری

شام را تکه تکه تکه کنی، به کلاغان بی‌نوا بدهی
شام را بوسه بوسه بوسه کنی، کف دستان تنگ بگذاری

زندگی هم دگر بزرگ شده، غم نان، درد عشق، تنهایی
وقت کافی برای مردن نیست، وقت کو تا به جنگ بگذاری

راه خود را بگیر تا سنگ دیگر و شام و بره‌ی دیگر
جای خود روی گونه‌ی هر سنگ، دو لب سرخ‌رنگ‌ بگذاری

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل  ۴۶۰     سال بیستم     سرطان/ اسد     ۱۴۰۳         هجری  خورشیدی   شانزدهم  جولای  ۲۰۲۴