کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 

 

 

 

             پوهاند دکتور عبدالقیوم قویم 

    

 
 روابط متقابل میان ادبیات فارسی دری و عربی

 

 


 موضوع ادبیات تطبیقی به تاریخ ملی و ادبیات هر ملت و پیوند تمدن ایشان با دیگر ملتها مرتبط است. در بررسی چنین پیوندی بجاست تا در قدم نخست پیوند و روابط متقابل میان ادبیات فارسی دری و عربی مطمح نظر قرار گیرد. نوشته های ابوالفضل سکری مروزی یکی از شاعران و نکته سنجان مرو، نمونه یی از این تبادل ادبی است. او در اشعارش، ضرب المثل های فارسی دری را به عربی ترجمه کرد وثعالبی نمونه یی از این شعر ها را آورده است. مانند:
مَن لَـــم یَکُن فِی بَیتِهِ طعَامُ
فـــمَالهُ فِی مَحفِل مَقـــــامِ
هرکس در خانه اش غزا نباشد
او را در محفل جایگاهی نیست
در میان شاعران عرب در بخارا رایج بود که معانی فارسی دری را به عربی برگردانند یا معانی شعر فارسی دری را اقتباس کنند. از حملۀ ایشان شجری بود او در یک شعر با تأثر از فرهنگ مردم خراسان و ماوارء النهر گفته بود:
إن شِئتَ تَعلمو فی الادابِ مَنـــزلتی
وَ انَنی قد غَـــدانی العِـــزُ و النــَعَمُ
فالطِرفُ والسیفُ وَ الأ هَاقُ تَشَهدُ لِـی
والعُـودُ والنرد و اَلشَــطرَنجُ وَ القلــمُ
یعنی: اگر می خواهی از جایگاه بلند من در ادب آگاه شوی، بدان که عزت و فضل، مرا غذا میدهد. اسپان اصیل، شمشیر، کمند، عود، نزد، شطرنج و قلم همه گی به ادب دانی من گواهی میدهند.
به تذکر ثعالبی آن دو بیت، ترجمۀ دو بیت فارسی است، ثعالبی شاعر فارسی گوی را نام نمی برد، اما طه ندا می پندارد که منظور ثعالبی این دوبیت آغاجی بخاری است.
ای آنکــه نداری خبـــری از هنر مـن
خواهی که بدانی که نیم نعمت پرورد
اسپ آر و کمد آر و کتاب آر و کمان آر
شعر وقلم و بربط و شطرنج و می و نرد
اما حقیقت اینست که این ابیات برگرفته از این بیت متنبی (وفات یافتۀ 354 هـ ق) است:
وَالخَیلُ وَ اللیلُ البَیــداءَ تَعَـــرِفنِی
وَ الحَربُ وَالضربُ وَالقِرطاسُ و القلم
یعنی: اسپ، شب، بیابان، جنگ، ضرب های شمشیر، کاغذ و قلم همه مرا میشناسند.
ابوالحسن احمد بن مؤمل دو بیت شعر دارد:
تَصــوَرُ الـدنیا بعَین الحِجَــی
لا باِلتِی اَنتَ بــــهَا تُبصـــرُ
الدهرُ و بَحر فاتَخِـــذ زَورقا
مِن عَــمَل الخَیر بــهِ تَعبــُرُ
یعنی: دنیا را به چشم دل ببین، نه با چشم سرکه با آن می بینی، دنیا دریاست، پس از کردارهای نیک، کشتیی بساز و با آن از این دریا گذر کن. و ی بیت اول را از رودکی اقتباس کرده است:
به چشم دلت دیـد باید جهــان
کــه چشـم ســر تو نبیند نهــان
شعر عربی، از مفاهیم و اشارات فارسی دری می باشد قصیدۀ ابو نواس (متوفی در 195 هـ ق) که شاعر در آن به هجو عدنان و تفاخر به قحطان پرداخته و به سبب آن هارون الرشید او را مدتی زیاد زندانی کرد از آن جمله است. قصیدۀ ابو نواس طولانی است. شاعر در آن (پس از اشاره به ویرانی منازل توسط باران و طوفان) عدنان را به دلیل زنده گی جایگاه آنان و مویه کرد نشان بر ویرانه های دیار، هجو کرده و به فرهنگ و تمدن و قدرت قحطان افتخار می کند. تمدن و شهر نشینی از دیدگاه وی، در ناعط تجلی می کند و آن، دژی در یمن بوده است که عدنان را مثل آن نباشد و در صنعا که در گذشته، شهری مهم در یمن بود، قدرت و نیرو نیز درنظر شاعر در ضحاک متجلی می شود. وی به حدی نیرومند بود که متکبران و ددان را وا می داشت که در امکان خود، وی را ستایش کنند. بدین سان ملاحظه می کنید که عربها در توصیف قدرت ضحاک، مبالغه کرده و او را به خویش، منسوب داشتند، حال آنکه آریاییان از ستمگاری های او ناخشنود بودند و وی را از خود نفی می کردند. ضحاک، پنجمین پادشاه دولت پیشدادی بود. وی قدرت را از جمشید گرفت و به خود سری و تکبر پرداخت تا آنکه فریدون که پادشاه عادل و در افسانه های آریاییان به عدالت، شهره بود، او را سرنگون کرد.
ابو نواس تنها به فخر فروشی به عدنان بسنده نکرده است، وی در بعضی از ابیات قصیدۀ خود به خراسان نیز فخر می فروشد. در این ابیات، شاعر به آشوبی که بین خسرو پرویز و بهرام چوبین به پا خاست، اشاره می کند. در منابع تاریخی آورده اند که خسرو پرویز چون از شکست دادن بهرام نا توان شد، به قیصر روم پناه برده و از او یاری خواست. وی در راه روم با ایاس بن قتبیه رو به رو شد، ایاس او را احترام کرد و گرسنگی وی و سپاهش را برطرف نمود، آنان را به قبیلۀ خود دعوت کرد. خسرو و سپاهیانش در آنجا توقف کردند و به استراحت پرداختند. سپس توشۀ سفر شان را مهیا ساخت و آنان را تا ساحل فرات همرای کرد و آنگاه خود بازگشت. این تنها امتیاز ایاس نبود، چه خسرو و پرویز در یکی از جنگ های خود با رومیان، ایاس را گسیل داشت و او در «ساتیدما»، با رومیان مواجه شد و آنان را شکست داد. شاعر در قصیدۀ خود به این پیروزی اشاره دارد. ابو تمام (متوفی 231 هـ ق) در مدح افشین- سپس از شکست دادن بابک- و ظلم ضحاکو عدالت فریدون چنین سرود:
مَا نَـــالَ ما قد نَالَ فِرعَونُ ولا
هَـــامَانُ فِی الدنیا وَ لأ قارُونُ
بَل کَـانَ لضحاکِ فی سَطوَاتِهِ
بـــــالعَالمینَ وَ أَنتَ اِفریدوُنُ
یعنی: آنچه که او به دست آورد، نه فرعون کسب کرده بودو نه هامان ونه قارون، بابک در ستمگری و تجاوز به جهانیان، چون ضحاک بود و تو فریدون بودی.

داستان بهرام گور از داستانهای آریایی است که به ادبیات عرب راه یافته است. وی بهرام پنجم بهرام گور، فرزند یزدگرد و چهارمین پادشاه سلسلۀ ساسانی است که پیش از انتشار دین مبین اسلام بر سرزمین پارس و نواحی آن حکومت میکردند. بهرام با عربها رابطۀ محکمی داشت، زیرا پدرش یزدگرد فرزند شاپور، او را به نعمان بن شقیقه (مادر نعمان ابو ربیعه بن دهل بن شیبان بن امرؤ القیس بن عمرو بن عدی) حاکم خود در حیره سپرد تا در محیطی سالم پرورش یابد و دلاوری و سوار کاری بیاموزد. او به سبب زنده گی کردن در بین عربها، زبان عربی را به خوبی میدانست و به عربی شعر می گفت.
خسرو و پرویز نیز با عربها، رابطۀ عمیق داشت. در اشعار عرب از اشکال رفاه و زنده گی پر از تجمل خسرو سخن های زیاد آمده است. داستان خسرو و شیرین که یک داستان آریایی است، به ادبیات عرب راه یافته است.
همچنان در ادبیات عرب نام آواز خسرو بهلبد (باربد) به اشکال مختلف آمده است. بحتری شاعر معروف زبان عربی (متوفی 248 هـ. ق) در قصیدۀ سینیۀ خود به نام بهلبد اشاره کرده است که ترجمۀ آن بیتی که در آن نام بهلبد ذکر شده چنین است: "پنداشتم که خسرو پرویز، بامن هم پیاله و بهلبد، انیسم گشته است."
بعضی از شاعران عرب بر شاعران زبان فارسی دری تأثیراتی گذاشته اند. یکی از شاعران متنبی است که می توان تأثیر اشعار اورا در اشعار فرخی سیستانی جستجو کرد، باری یکی از دانشجویان دورۀ داکتری در دانشگاه الازهر موسوم به عفاف الزیدان رساله اش را در باب مقایسۀ شعر متنبی و فرخی نوشت. او طی اقامت چندین ماهه‌یی که در کابل داشت، از استادان دیپارتمنت عربی دانشکدۀ ادبیات دانشگاه کابل، بخصوص پوهاند غلام صفدر پنجشیری و بعضی از استادان دیپارتمنت فارسی دری مشوره هایی میگرفت. از شاعران دیگر که در اشعار او تأثیر اشعار متنبی را می توان یافت، سعدی است. در اشعار عنصری و منوچهری نیز همین اثر پذیری دیده می شود.
دیگر از شاعران زبان عربی که اشعارش مورد تقلید بعضی از شاعران زبان فارسی و از جمله رودکی قرار گرفته، ابو نواس است. رودکی در قصیدۀ مادرمی به تبعیت از ابو نواس پرداخته است. با مقایسۀ شعر خمریه ابو نواس و رودکی معلوم می شود که هر دو شاعر یک مضمون را بیان داشته اند. ابو نواس موضوع را به شکلی روشن تر و با زبانی ساده تر، اما رودکی با تصویرهای پیچیده و مفصل آنرا افاده کرده است. علت این امر، سرشت متفاوت زبان های عربی و فارسی دری و سبک مختلف هردو شاعر در بیان مضمونی مشترک است. بعضی گفته های رودکی در قصیدۀ مادرمی، با پاره‌یی از اشعار ابو نواس در معنی و مضمون مشترک است، مانند دو بیت ذیل از رودکی:
وانک به شادی یکی قدح بخورد زوی
رنج نبیند از آن فــــرازونه احـــزان
انـــده ده ساله را به طنجه رمــــاند
شادی نو را زری بیـــــارد و عمــان
این معنی شبیه است با بیتی از ابو نواس:
فَقُلتُ اَدنُهاتَنأ اَلهُمُومُ لِقربها
فَتَنقُلَها مِن دارِ قربٍ إلی بُعدِ
گفتم: بدان نزدیک شو تا اندوه را از دلت بزداید و آن را به سرایی دور دست بکوچاند. این عبارت ابو نواس "مِن دارِ قُربٍ اِلی بُعدِ" را رودکی به تفصیل آورده است و میزان اندوهی را که شراب می زداید و نیز بُعد مسافت را مشخص نموده است.
از دیگر مضامین مشترک بین دو شاعر، بیت ذیل رودکی است:
آن عقیقین میی که هـــرکه بدید
از عقیق گـــــــداخته نشـناخت
هردو یک گوهــرند لیک به طبع
این بیفسرد و آن دگـــر بگداخت
که ابو نواس تقریباً شبیه آنرا قبل از رودکی چنین بیان کرده است:
أفـولُ لَمَّا تَحَا کَیا شَبَهأ
أیَّهُما لِلتَشا بُهِ و اَلذهَبُ
هُمـا سَوَءُ و فرقُ بَینِهمَا
أنهما جــامِدً و مُنسَکِبُ
چون به یکدیگر شبیه می شوند، می گویم: کدام یک به زر ماننده تر است؟
هردو برابرند، با این تفاوت که یکی جامد و دیگری گداخته و روان است. مضمون مشترک دیگر، بیت ذیل از رودکی است:
نا بسوده دو دست رنگین کرد
نا چشیده به تارک اندر تاخت
و ابونواس پیش از وی سروده بود:
کـــأنَّ بَنانَ مُمسِکها أشِیمَت
خِضَاباً حِین تَلمَعُ فِی اَلزَّجَاج
آن گاه که [بادۀ سرخ] در جام می درخشید، گویی که سر انگشتان ساقی را رنگ کرده اند. و نیز بیت رودکی در صفای می:
بیار آن می که پنداری روان یاقوت نابستی
و یـا چــون بـر کشیده تیغ پیش آفتابستی
که شبیه این دو بیت ابو نواس است:
مِن قَهوةٍ کا لعَقِیق صَـافِیةٍ
عَادِیَّةِ العُمر ذاتِ أسـلافِ
کأنَّ فِی لحظِ عَین مَازجها
إذا اجَتلا هَا بَریقَ أسیافِ
یعنی: از می پالوده و سرخی چون عقیق که دیر زمانی [درخُم] مانده و کهنه گشته است، گویا در چشم مخلوط کنندۀ آن با آب، درخشنده گی تیغ های برکشیده است.

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل  ۴۶۰     سال بیستم     سرطان/ اسد     ۱۴۰۳         هجری  خورشیدی   شانزدهم  جولای  ۲۰۲۴