کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 

 

 

 

             عزیز آسوده 

    

 
مرگ من روزی فرا خواهد رسید...!
به یاد احمد ظاهر هنرمندی فراموش ناشدنى

 

 


در سال ۱۳۵۸ که من تازه در رادیو تلویزیون ملی آغاز به کار کرده بودم، به مناسبت مرگ نا به هنگام احمد ظاهر ، مقامات رادیو تلویزیون وقت، همان روز مرگش از من خواستند تا برنامه یی درین باره بنوسیم. من به صورت شتابزده این برنامه را نوشتم که همان وقت، یک روز بعد از مرگش نشر شد. اکنون به مناسبت بزرگداشت ازین هنرمند در سالگرد او بخش هایی از آن نوشته راکه از برنامه ترازوی طلایی به صدای گوینده توانا بانوثریا صدیق،ازطریق رادیونشر شد ، اینک بار دیگر ، پیشکش دوستان میکنم عزیز (آسوده )
چشمهای دوستداران هنر نمی گرید، ولی دلها یشان می تپد ، هیچکس هم از آنچه اتفاق افتاده، چیزی نمیداند، آری هیچکس...
همه با وسواس و نا باوری از یکدیگر می پرسند : چی شده است؟ راست است که احمد ظاهر ...؟
و پاسخ ها باز هم در هاله یی از ابهام نا پیدایند !
-نمی دانم ! خدا نکند !
و قیافه ها غم آلود و تشویش بر انگیز است، پرسشها و‌ پاسخها، باز هم ادامه دارد. این از آن می پرسد و آن یکی از این توضیح می خواهد . اضطراب و نا آرارمی، در همه دیده میشود.
از‌ کی باید حقیقت را پرسید؟ سوال همه اینست، اما کسی نیست که به این سوال پاسخ بدهد، چهره ها همچنان باتر دیدد رمیان بر زخی از نا باوری و قبول رنگ به رنگ میشوند—— .
سر انجام همه میشنوند که :
... احمد ظاهر خوانندهٔ محبوب و مشهور در یک حادثه ترا فیکی جان سپرد...
و دیگر تنها این دلها نیست که به تپش و دلهره می افتند، اشکها هم به یاری می شتابند. و کی میتواند نگرید و کی یارای آنرا تواند داشت که بر گریه اش نهیب زند . دلها مالا مال از غصه و‌اندوه میشوند و زلال اشکها درآیینهٔ چشمها لا نه می گیرند ...!
آری ... هنرمند جوان مرده است... احمد ظاهر مرده است... !
صدای احمد ظاهر و آهنگ های او، بر گوشها طنین می اند ازد، هلهله بر پا می کند. دیوار های سکوت را میکشند و بنیاد غم را برباد می دهد، بر لبها گل لبخند را شگوفا می سازد و فریادش، طنین آهنگ هایش سالو نهاو تالار ها را به شور و و‌جد می آورد، حرکات تندو چابکش در روی ستیژ ، ژست های خواستنی و لبخند های صمیمانه اش، علاقه مندان و‌ تماشا گران کنسرت هایش را به هیجان می آورد، به گونهٔ یی که بر اورکستر تاثیر می افگند و آنرا همراهی می کند، این را من نمی گویم، این را دیگران می گویند... ده ها، صدها، هزار ها، و ده ها هزار شنونده، علاقه مند و مشتاق احمد ظاهر این را می گویند. این را بازتاب طنین آهنگ های دلپذیر و قصه گوی وی، حالی میکند که : صدای احمد ظاهر افسون میکند... که آهنگ احمد ظاهر به دل ها شور و شادی می بخشد ، که حرکات احمد ظاهر در بالای ستیژ ، در بیننده تحرک می آفریند...
باری در سال ۱۳۴۰ در تعمیر سابقه رادیو کابل درپل باغ عمومی- گروهی از آواز خوانان آماتور گرد هم جمع شدند و آرکستری تشکیل شد که احمد ظاهر هم عضو این ارکستر بود و‌ اولین کنسرت این گروه هنری در سینمای کابل آن زمان بر گزار گردید.
احمد ظاهر جوان، اینجا و آنجا ظاهر می شد و می رفت تا صدای دلنشین و آوای گرمش به دلها و‌گوش ها آشنا شود، تار دل ها را‌ به اهتزاز آورد و‌نامش را در شمار آواز خوانانی قرار دهد، که برای کنسرت هایش شور و‌هلهله بر پا می کردند و بالاترین قیمت هارا برای خرید تکت های او می پرداختند و مرد و زن ، پیر و جوان، دختر و‌ پسر همه و‌همه اورا بخاطر صدای گیرایش و آهنگهای جذاب و شور آنگیزش صمیمانه ستایش می کردند و ارج می گذاشتند.
ضمن مصاحبه با خبر نگار مجله یی گفته بود :
...من به مسألهٔ ابداع و ابتکار و‌ نو آوری خیلی ارزش می گذارم، دوست ندارم همواره باکهنه بسازم و‌همیشه درپی تازه های دیگر روانم...
و در سال ۱۳۵۱ در گفتگو با نامه نگاری چنین گفته است : ... میکوشیم موسیقی غرب و‌ شرق را باهم در آمیزیم و آشتی بدهیم و بدون خودستایی، من در این راه پیشقدمتر از دیگران بوده ام...
بهر صورت احمد ظاهر در آهنگهایش واقعا‌ً ابد اعاتی داشته است‌ و این حقیقتی است انکارنا شدنی که بر شنونده هایش پو شیده نیست. —————هر چند او استادی فضل احمد نینواز را پذیرفته بود و زیر نظر او شعر ها و کمپوز هایش رنگ و رونق می گرفت، با این همه تلاش او- — در این عرصه دوامدار و مستمر بود و با پشت کار به هنرش می پرداخت.
در قسمت بیان احساسا تش باری گفته بود :
«بیشتر دوست‌ دارم هنرمند باشم، به شرط آنکه هنر من مورد قبول مردم قرار گیرد».
به یک سخن او خودش را وقف هنر ساخته بود همچنانیکه هنرش را وقف دوستداران هنر . آنگونه که هنرش مورد قبول نوجویان است و‌ هر آهنگش شوری دارد و‌نشاطی، و‌آهی دارد و لبخندی، اشکی دارد و فریادی‌ و انگار، مرهمی است که جراحت های دل درد مندان را التیام می بخشد و چنان دست لطیف و‌ نواز شگریست که غبار کدورت و‌ اندوه را از چهره ها می زداید و پنجره یی از شادی و هوای تازه به روی انسان می گشاید.
احمد ظاهر هر وقتی می شنید که کسی به شیوهٔ او‌ میخواند و یا آهنگش را کاپی کرده است میگفت :
«من واقعاء متأسف هستم و تأسف من از این است که میخواهند از حنجرهٔ من بخوانند... اگر بخواهند به جای احمد ظاهر خود شان باشند بدون شک در میان شان استعداد هایی هست که خوب رشد کند و با رور شود،
اما در غیر اینصورت جز اینکه وقت خود را به هدر دهند، دیگر نتیجه یی ندارد . چرا که مردم آواز احمد ظاهر را دوست دارند و دوست دارند که این آواز را از حنجرهٔ خودش بشنوند»
احمد ظاهر خیلی خوش طبع و بذله گو بود. رفقای خود را سخت دوست می داشت و بگل سرخ علاقه عجیبی داشت و هر بار که در کنسرتی شرکت می کرد ، گل سرخی روی سینه اش می آویخت، با این همه احمدظاهر هر وقت که آهنگ می خواند و‌هر فرصت که سازی را می نواخت و هر آن که ترانه یی را از حنجره اش بیرون می‌کرد با تمام احساسش عاشق بود ، اما عاشق کی ؟ عاشق چی ؟ پاسخ این پر سش را خودش گفته است: شاید تعجب کنی ! عاشق خود عشق، عاشق زنده گی و عاشق طبیعت . اعتراف میکنم که هیچوقت کسی بصورت مشخص در دل من و در احساس من نبوده است.»
اما در قسمت آهنگ هایش معتقد بود که هر اثر هنر مند به نظر خودش زیبا و بی عیب است و می گفت : واقعیت را باید از دیگران شنید. مردم خود میتوانند ارزش کار یک هنرمند را تعیین کنند.
غالبا احمد ظاهر از اشتراک در مصاحبه و اجرای کنسرت ها خود داری می کرد
ولی او تنها در کنسرت داو طلبانه یی که به نفع سازمان صلح و همبسته گی افغانستان برگزار شد اشتراک کرد .
احمد ظاهر وقتی آواز خوان اول شد گفته بود : من با استعداد، ذوق، پشتکار و تلاش پیگیر که در خودم سراغ دارم، میدانم که سال آینده و سالهای دیگر به سیستم رای باز هم آواز خوان بر گزیدهٔ افغانستان خواهم بود...
احمد ظاهر این خوانندهٔ خوب و جوان به هنرمندان و آواز خوانان پیامی کوتاه داشت که حاوی دو نکته بود :
اول اینکه غرور هنری شکست هنری را بار می آورد ،دوم اینکه رقابت هنری باید سالم باشد و نه حسادت آمیز .
و او با این پیام بر،ناهمگونی هایی که در میان عده یی از هنر مندان موجود بود خرده می‌گرفت.
در آهنگی که شعری از فروغ فرخزاد را خوانده بود ، از آن بوی مرگ می آمد مثل اینکه خاک، او را به سوی خود میخواند.
مرگ من روزی فرا خواهد رسید - در بهاری روشن از امواج‌ نور...
و‌ دریغ است که چه سان این شعر را احمد ظاهردر آهنگی می خواند و مصداق مسجلی می شود برای مرگ و‌ نبود او !
شب پیش از مرگش انتظار نوزادی را می کشید می خواست، این نوازد پسر باشد و گفت اگر دختر باشد نامش را شبنم می گذارم.
و فردایش نوزاد دختر بود و در نبود او نامش را شبنم گذاشتند و‌دریغا که این شبنم بر گلبرگ چهرهٔ احمد ظاهر نچکید چرا که خودش دیگر به سان دانهٔ شبنمی شده بود و در دهان تشنهٔ زمین فرو‌ رفته بود چرا که او دیگر در گور سردی خفته بود... خفتنی ابدی ... و‌ در میان فریاد ها و گریه های دیگران، ماتم زده گانی که در سوگ او می گریستند، گریه نوزاد به گوش احمد ظاهر نرسید و‌ او شبنم را ندید...
همه نا باورانه ازیکدیگر می پرسند : واقعاء ، احمد ظاهر مرده ؟ آیا این حقیقت دارد ؟
آری حقیقت همین است که اتفاق افتاده !
مرگ که چنگالش را گشوده بود ، اکنون دوباره بسته است و دیگر احمد ظاهر در میان ما نیست...
دیگر ما از احمد ظاهر یاد هایی داریم و خاطره هایی و دیگر تنها آهنگ های او است که با ماست و طنین صدا هایش ، او مانند اشکی بود که از چشم فرو ‌می‌افتد و‌به سان شبنمی که از روی گلبرگی وارونه می شود.
احمد ظاهر مرد ولی هنرش همچنان می درخشد و نیکو میدرخشد .
از تک‌ درخت کهن سال هنر برگی جدا شد و‌ این برگ تا زمانست و تا جهانست دوباره جوانه نخواهد زد . برگی شاداب و برگی بی همتا که طراوتش و برازنده گی اش درخت تناور هنر موسیقی کشور مارا همیشه بهار خواهد ساخت.
چی اشکها که بر تابوت گلپوش او‌ نریخت ! چی فریاد ها و چی ضجه ها که ملتمسانه در پیشاپیش جنازهٔ او فضا را انباشته نساخت ! و‌ چی دلها که به خاطر او نتپید، به خاطر احمد ظاهر، به خاطر صدایش ، به خاطر حرکات تند و چابکش در روی ستیژ و به خاطر هنرش، هنر‌ پر آوازه و غوغا بر انگیزش... !
به هر بهار برارد گلی زبستان سر
گلی‌برفت که ناید به صد بهار دگر
پایان
برگرفته از کتاب ( سیمای معاصران ،اثری ازعزیز آسوده)

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل  ۴۵۸     سال بیستم    جــــــــــــــــوزا/ سرطان     ۱۴۰۳         هجری  خورشیدی    شانزدهم جون  ۲۰۲۴