کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 

 

 

 

             شمیم فروتن 

    

 
گله کفتار

 

 

فرمان‌روایی داشت خاموشی
دَر خورد محکم پُشت در دیوار
او سایه‌اش نزدیکتر می‌شد
خُشکید زن در بسترش انگار

آهسته می‌حرفید دَر را بست
ترسید زن از سایه‌ای بدمست
زن بودنش را می‌کند انکار
پس می‌زند با ترس با اجبار

در او صدای ترسناکی بود
زن قصه‌های دردناکی بود
دستی به روی سینه‌اش بگذاشت
از جسم چندش آورش بیزار

****
دنیا به قدر فکر آدم ‌ها
محدود شاید نیست شاید هست
با مشتی از افسانه‌‌های پوچ
پوچی در تکرار در تکرار

هرگز نمیدانی که خوشبختی
هرگز نمیدانی که بدبختی
روی زمین عشق‌ و فراموشیست
آنقدر غم‌ناکی که بی‌مقدار

چون عشق هم با نغمه‌ای دلگیر
افسونگر است از دور می‌خواند
نزدیک‌تر آیی فراموشی
گل زخم می‌ریزد درون خار

****
زن قصه‌های دردناکی داشت
در خود صدای ترسناکی داشت
افتاد با خون روی قالی‌اش
شد قصه‌هایش سر خط اخبار

تنها میان استخوان و گوشت
قلب‌اش به خون خویش می‌جوشید
با تکه‌ها رفتند در چنگال
چیزی شبیه گله‌ای کفتار

#شمیم_فروتن

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل  ۴۵۱   سال بیستم      حوت/حمل     ۱۴۰۲/۱۴۰۳         هجری  خورشیدی       هشتم مارچ  ۲۰۲۴