کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 

 

 
 

              لیمه آفشید

    

 
وصله‌ی ناجور

 

 

گاهی خودم را غرق خون از دور می‌بینم
گاهی کنار جاده‌ای افتاده بی‌هوشم
گم می‌شوم در ازدحام فکرهای ‌سرخ
کم‌کم هوای زندگی کرده فراموشم

طبلی به جای قلب در من می‌تپد گاهی
طبلی که می‌رقصاندم دورِ سر خانه
رقصی چنین... با زلف خود درگیرم و جامی-
-را تا لب خشکم کشیده، نه! نمی‌نوشم

دنیا برای چاقی طغیان ما خُرد است
من در تنم، تن در حصار پیرهن محصور
بی‌تابم و شوق دریدن دارمش در سر
این میله‌ای را که به حکم جبر می‌پوشم

از خانه بیرون می‌زنم، شهر آشنایم نیست
عضو معلق ماند‌ه‌ای در جسم بیمارم
سلول‌هایم سرکش اند از بافت‌ها بیزار
من وصله‌ای که با تن دنیا نمی‌جوشم

دشوار هم باشد برای زندگی خوب است
دشوار، اما عشق تنها راه بودن بود
تب کرده‌ام ای عشق! ای امید نافرجام
تب کرده‌ام، سر می‌روی کم کم از آغوشم

آفشید

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل  ۴۴۹    سال نــــــــــــــــــوزدهم         دلو     ۱۴۰۲         هجری  خورشیدی       اول فـــــــــــبوری  ۲۰۲۴