کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 

 

 
 

            زلمی باباکوهی   

    

 
دیالوگِ قونیه

 

 

در قونیه‌ی اشراق که هاله‌ی عظیمی از اعجاب و ایمان، آسمانه‌ی تاریخی آن را با رنگین‌کمانِ شناختِ شهودی، زیبایی می‌بخشد، هنوز این هاله‌ی شهودی با رقصِ موزونِ درویشانِ چرخانِ مولویه، دلِ دوستدارانِ عرفان را، گرم نگه می‌دارد.
زیرِ چترِ فره‌ی اساطیریِ عرفان‌نشان، بارگاهِ وحدتکده‌ی عشاق برپاست، هرچند در کارگهِ ایامِ روزگارانش، گاهی‌هم خاکسترِ مرگِ عشق، برکوی و برزن آن باریده و رازِ مرگِ عصیانگرانی چون کیمیاخاتون وعلاالدین، از چشمِ گشاده‌ی شهودِ گیتی‌نگر، در خلوتِ دردناکی نهفته مانده‌است.


ادبیاتِ عرفانیِ مولویه، نام‌های چون کراخاتون، کیمیاخاتون، علاالدین، بها ولد، شمس‌الدین تبریزی، لالای سمرقندی، حسام‌الدین چلبی و ... را در جایگاهِ برین نشانده و افلاکی در مناقب‌العارفین از آن رازها و رمزها، یاد کرده‌است.


در تالارِ بزرگِ سماعِ قونیه، در نزدیکیِ آرامگاهِ مولوی، نی و دف و تار، به نواست و سماعِ درویشانِ چرخان برپاست. علاقمندانی از سرزمین‌های دور و نزدیک آمده‌اند، هرچند بیرون حلقه‌ی سماع در جایگاهِ تماشاییان‌اند، اما روح و روانِ آنان نیز با این چرخشِ کیهانی می‌چرخد و می‌رقصد و با موجِ آرامش و بی‌خودی که از بالای سر همه می‌گذرد، همراه می‌شود.
می‌چرخیم و می‌رقصیم، که گاه نیز زمزمه سوال‌برانگیز «نی‌نی نمی‌رقصیم»، از چرخه بیرونم می‌اندازد...


دیالوگِ قونیه
ــــــــــــــــــــــــــ
"آه چلبی ز دستِ تو
جان و دلم شکستی تو
عاشقِ زار، خستی تو
آه چلبی چه مستی تو ..." *
می‌گویی و می‌چرخی:
"در خانقهِ سینه
غوغاست فقیران را" *
می‌گویی و می‌چرخی!
"ای سینه‌ی بی‌کینه
غوغات مبارک‌باد ..." *
می‌گویی و می‌چرخی!
در قونیه‌ی اشراق
در رسته‌ی مس‌کوبان
در پرده‌ی بواَسلیک
دامان پر طاووس
مستانه و جانانه
می‌چرخی و می‌چرخی
ما نیز همی چرخیم!
پر ناله علاالدین (۱)
خونین دل و شوریده
خاموش ولی خاتون
در آتشِ جبر و صبر
وآن کیمیه‌ی پرپر (۲)
سوخته‌است نجیبانه
در خلوتِ پیرانه ...
می‌گوییم و می‌چرخیم!
شهرزاد الف لیله
از بامِ سرا و کوی
افسانه همی گوید
لب چیده و رندانه
از آتش پنهانی در جان علاالدین
می‌گوییم و می‌چرخیم!
آبی نزند خواجه
بر هیزم آن آتش
می‌چرخی تو ای خواجه
ما نیز همی چرخیم
نی نی، نمی چرخیم!
در چله‌نشینِ دل
وحدتکده عشاق
در کارگهِ ایام
خاکسترِ مرگِ عشق
می چرخی تو ای خواجه!
ما نیز مگر چرخیم؟
نی نی، نمی‌چرخیم!
آسمان، سیه از شب
پروین، فروخفته
تاریک، سرِ برزن
قندیل، نیفروخته
علّایی پی کینی
شمع کشته و شب زنده
در تاب و تبِ فتنه.
بیرونِ سرا و کوی
برپا شده های و هوی
خونی چکد از خنجر
در چاهِ شبستانه
خونی تبِّریزانه!
نی نی، نمی‌چرخیم!
تو نیز نمی‌چرخی.
***
بامدادِ عزا آمد
آن خواجه چه می‌رقصد
نی نی، نمی‌رقصد!
ما نیز نمی‌رقصیم!
شهرزاد همی گوید
رازی ز پسِ پرده
از خون به کین ریخته
زآفتاب نهان گشته
برخاسته فغان و شور
از عاقل و دیوانه
"ما را کی برد خانه" *
ای خواجه عُلیانه
نی نی، نمی‌رقصیم،
نی نی، نمی‌رقصیم!


باباکوهی – آرامگاه مولانا، قونیه - تالار سماع – سپتامبر ۲۰۱۸م
* همه اقتباس‌ها از دیوان شمس است.
(۱) فرزند مقهورِ مولانا
(۲) کیمیا خاتون، همسرِ شمس

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل  ۴۴۹    سال نــــــــــــــــــوزدهم         دلو     ۱۴۰۲         هجری  خورشیدی       اول فـــــــــــبوری  ۲۰۲۴