کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 

 

 
 

              جرجیس_پارسی‌بان

    

 
یک‌سکانس دگر

 

 

در حریمِ پتوی یک شبِ سرد
غلت خوردم کنار لختم را باید باشه
خواب و کابوس و گریه‌بیداری
پهن کرده تنِ زمختم‌را
رامِ رامم به زیرِ ساطورت
بشکن گردنِ کلفتم‌را
نصف خونم مخدر و قرص است
خوره‌هایی‌که جان مفتم‌را...

یک‌سکانس دگر چه خواهد شد؟

همه‌ای روزمرگی‌ی سگی
مانده در امتدادِ خط مصروف
با هم آمیختیم و خوابیدیم
که تولد شود کلاشینکوف
می‌بریدیم و می‌دریدیم و
می‌نشستیم گنگ و نامکشوف
باز لم داده‌ایم و زر زده‌ایم
در روایات ثقه و معروف

یک‌سکانس دگر چه خواهد شد؟

مست خوابیده‌ام خودم را با
ترامادول و زهرماروفین
غرق ترکیبِ کشف رازی‌ و
مثلِ میخی‌که رفته‌ام پایین
معترضم علیه جمعیت
که عدالت نمی‌شود تأمین
چقدر این پلنگی‌ام هستم؟
از کداماه خورده‌ام به زمین؟

یک‌سکانس دگر چه خواهد شد؟

مثلِ شب باز پشتِ پنجره در،
بارها اتفاق افتادی
کوچ کردم تورا به هر کوچه
رقص کردم تورا به هر شادی
که خودت را به جانم افتادی
قصد کردی مرا به بربادی
زهر خوردی مرا به شیرینی
کوه کندم تورا به فرهادی

یک‌سکانس دگر چه خواهد شد؟

گاه از ناشتای صبحانه
گاه سر می‌بریدم از شانه
گاه از بحثِ پوچی و اخلاق
گاه از گنج‌هایی ویرانه

که بزن هرچه تازیانه مرا
می‌گریزم به هر طرف از تو
گیچ‌رفته سر بزرگم‌را
عقلِ برقی و سرعت مترو

یک‌سکانس دگر چه خواهد شد؟

انحنایی مسیرِ یک دره
خورده من را گره به آغوشت
ساره‌هایِ سرودخوان لبِ
چشمه هایی که هست بر دوشت
باد تندی که می‌وزد مویت
اعتراضی‌ست با شعار بلند
قامتِ ناجویِ سیاه‌پوشت
رفته از حال برده از هوشت

یک‌سکانس دگر چه خواهد شد؟

در فرو رفته خانه را گریه
می‌خورد چیغ خنده‌هایم‌را
می‌نشستم به گوشه‌ای دنجی
می‌بریدم اگر صدایم‌را...
بعدِ مشروب، سکس و فحش و کتک!
شکر و تعظیم هم خدایم را...
دست‌هایی بلند جمعیت
می‌خریدند ربَنّایم را
باز هم آمبولانس ها هستند
که نمی‌بخشم‌ات شفایم را!

یک‌سکانس دگر؟
نخواهد شد!

#جرجیس_پارسی‌بان

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل  ۴۴۵       سال نــــــــــــــــــوزدهم         قوس     ۱۴۰۲         هجری  خورشیدی                     اول دسمبر ۲۰۲۳