کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 

 

 
 

             شمیم فروتن 

    

 
اشک و لبخند

 

 

تابندگی از چهره‌اش لغزید
روبند را از روی خود انداخت
با حالت مست و پریشان حال
چنگی به لای موی خود انداخت

چشمان شکاک سحر خیزش
فریادهای مرتعش بودند
چیغی کلفتی در سکوت محض
رخدادهای مرتعش بودند

یعنی که سر تا پای او مکر است
زن بود و سر تا پایش از اندوه
زن بود و سر تا پایش از احساس
زن بود و قلب عاشقش مجروح

با آن که در دست فراموشی
خو کرده کم کم با هم‌آغوشی
اما به روی سینه تختش
او اشک می‌ریزد به خاموشی

هر چند مطلق بی‌خیال اما؛
در پای دیواری که نمناک است
در لا به لای خرده‌های نان
آواره‌گی‌اش خیلی غم‌ناک است

زن بودنش تاوان سنگینی‌ست
او در بغل ساطور می‌ماند
پس می‌دهد تاوان هستی را
گامی به سوی گور می‌ماند

سگ روی خاک تازه می‌خوابد
آواز می‌آید کمی از دور
آواز می‌خواند که لالا لالا ...
آرام می‌خوابد زنی در گور

تمثالی او آرام می‌خندد
مانند شمعی رو به خاموشی
در رنج دادن مثل تقدیر ‌است
اشکی که با لبخند می‌نوشی

#شمیم_فروتن

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل  ۴۴۴       سال نــــــــــــــــــوزدهم        عقرب/ قوس     ۱۴۰۲         هجری  خورشیدی  اول نومبــــــر ۲۰۲۳