کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 

 

 
 

              مزدا مهرگان

    

 
زن

 

 

تنِ کبود ترا زیر چکمه‌های پُلیس
زنی که دیده و با ذره ذره‌ی بدنش...
و وزنِ آن تنِ افتاده روی بستر را...
کبودیِ تن و جِرداده‌گی پیرهنش...
زنی که له شده زیرِ تنِ پر از مردت_
که یخ رسانده به هر حجره‌اش به کلِ تنش_
صدای آآآه و نفس‌های واقعاً سردت
زنی‌ست خسته... شکسته... و... منفعل... تنها...

تنِ سفید تو با زیر پوش سرخش را
که منتظر لبِ تخت است و خستگیِ مدام
صدای تا شدنِ زیپِ سرد مردانه
که تا گلو پری از بغض و آلت و سرسام
...تو مانده‌ای و تنِ سرد و شوری اسپرم
تو مانده‌ای و رمق رفته و فلورازپام...
«منی!» و صرف تو ناممکن است با هر «ما»!

زنی که ترس برش داشته‌ست و بینِ هزا_
ر و صد تفنگ و دو صد آلت و هزاران پشم
اگر چه لرزه تنش را... سیاهِ چشمانش:
پر است از زنی و عشق و نفرت و از خشم!
فشار ماشه و بی‌رحمیِ کلاشینکُف
گلوله از تنِ سردت مکیده خونت را
پر از تنفر و شهوت به تو هزاران چشم...
تنِ تو مانده بدونِ تحرکی و صدا...

زنی‌ست این‌طرفِ آب‌های بی‌حد شووووور
پر از تهوع و نفرت... هزار زن در سر
تویی و دغدغه‌ی شعر تا مدرنیته...
و خواب‌های بد و روزِ واقعاً بدتر...
هزار مرد درونِ سرش به من شلیک...
هزار زن که رسیدند در خطِ آخر...
زنی که مرده ولی زنده‌ است حالاها...

مزدا مهرگان
 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل  ۴۴۴       سال نــــــــــــــــــوزدهم        عقرب/ قوس     ۱۴۰۲         هجری  خورشیدی  اول نومبــــــر ۲۰۲۳