کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 

 

 
 

             رستگار 

    

 
یک طرح

 

 

رنگ ماشین چاپ تمام شده بود و او تنها کلمه باقی مانده از آن کتاب قطور بود. او دقیقا اینطور حس می‌کرد، انگار تنها نگون بختِ خاک گرفتهِ باقیمانده از قافله باشد.

همانطور ناخوانا باقی میماند و معنی اش با کلمات کناری اش رقم می‌خورد.
ماه که نورش را به زمین می فرستاد دلش چون تکه سیاهی تار تار میگشت و او میان سیاهی ها گم میشد و حسرت پریروز هایش را می‌خورد. آن زمانی که درکی نداشت قلبش همان کتاب پاره پوره ای بود که درون آن کتابخانه بزرگ گم شده بود و معنی اش را فقط آن کهنسالانی میدانستند که خواندن و نوشتن بلد نبودند.


ط.ا.رستگار

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل  ۴۴۴       سال نــــــــــــــــــوزدهم        عقرب/ قوس     ۱۴۰۲         هجری  خورشیدی  اول نومبــــــر ۲۰۲۳