کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 

 

 
 

              ناصر چکاوک

    

 
نقد نظر بانو فرزانه کريمي

 

 


در هر جنايتي که امارت اسلامي مي¬آفريند، من تصوير آن جنايت را با رفرنس و شعاري به اشتراک مي¬گزارم. اگر امارت اسلامي باغستاني را در هزاره¬جات ويران مي¬کند، خانه هزاره را به آتش مي کشد يا پنجشيري را تيرباران مي کند، من آن تصاوير را با شعار «امارت فاشيستي اسلامي، نابود بايد گردد!» را بازپخش ميکنم. اگر امارت اسلامي به زنان تجاوز مي¬کند، زن را به زور به نکاح خود درمي¬آورد يا زني را تيرباران يا سنگسار مي¬کند، من آن تصاوير را با شعار «امارت فاشيستي زن ستيز اسلامي، نابود بايد گردد!»، بروز مي دهم.
بانو فرزانه کريمي که از زنان معترض و پيشتاز جنبش زنان افغانستان است، از اين روش من خرده گرفته و نوشته است: «به نظر من گاهي بايد مفاهيم صريح و خلاصه و پوست کنده را، اندکي شکست و با توضيح و ظرافت بيشتري به خورد مخاطب داد ... بستگي دارد مخاطب ما چه کساني باشند ... زن ستيز دقيقن يعني چه؟ بعنوان مثال يک نمونه از زن ستيزي، اين نمونه در عراق چطور است؟ در افغانستان چطور؟ در دموکراسي آمريکايي چطور؟ در بنيادگرايي ديني چطور؟ و بعد چه مي شود که اينها در انتهاي مسير باهم يکجا مي شوند؟» (1).
از نظر من، «ظرافت» در شعار بيشتر از «ظرافت» در توضيح آن است. بعضي چيز ها نيازمند توضيح هم نيستند، بايد آنها را رک و راست و پوست کنده بيان کرد! به ويژه زماني که نوع تضاد آشکار باشد. تضاد با امارت زن ستيز اسلامي يک تضاد آشتي ناپذير است، به خاطر اين، تنها راه حل اين تضاد نابودي آن است!
در مورد مخاطب بايد يادآور شوم که مخاطب من قشري است که خواندن و نوشتن بلد است و دست رسي به فضاي مجازي دارد. مخاطب من قشر روشنفکر افغانستان است. قشر روشنفکري که از لايه ها و طبقات مختلف مي آيد. مخاطب من همان قشر روشنفکري است که توسط دو قطب ارتجاعي بنيادگرايي اسلامي و امپرياليسم امريکا و ناتو مجبور به ترک افغانستان شد. مخاطب من همان قشري است که به خود مي بالد که به امريکا و اروپا آمده و يا آورده شده است، ولي نمي داند که به عنوان کارگر فوق ارزان آورده شده است، آگاه نيست که به عنوان برده هاي مدرن به گروگان گرفته شده است، درک نمی¬کند که اين کوچ دادن روند انقلاب را کند و حتی مشکل ساخت و حالي اش نمي شود که امپرياليست ها از اولاد هايش در آينده سربازگيري خواهند کرد! سربازگيري نه به اين معنا که فرزندان آنها را به ارتش يا پوليس جذب کنند. نه! اگر بپژوهيد و جستجو کنيد، خواهيد ديد که سال هاست که شبحي در مکتب هاي اروپا در گردش است و نوجوانان کشور هاي اسلامي را جذب و اسلاميزه تر کرده و به روز مبادا انباشت ميکند. اين روز مبادا زماني خواهد بود که دهه هاي انقلابي شصت و هفتاد در اروپا تکرار شوند، احزاب و سازمان هاي انقلابي تشکيل و سازماندهي دهي شوند و خيابان را از آن خود کنند. آنگاه يگانه نيروي که انقلابيون آينده اروپا و امريکا را به خاک و خون خواهند کشيد و «شارلي اِبدو (Charlie Hebdo» (2) را بر سر شان تکرار خواهند کرد، همين «سربازان» اسلامگرا خواهند بود. مخاطب من اين قشر است!
مخاطب من قشري است، که آينده ساز افغانستان بود، ولي فريب دموکراسي بورژوازي خورد. اگر اين قشر روشنفکر به بردگي کشانده نمي شد، محال بود که دو قطب ارتجاعي بنيادگرايي اسلامي و امپرياليسم در منطقه پيروز شوند. روشنفکر، روشنفکر است، فرق نمي کند که از کدام طبقه مي آيد! وجدان انقلابي در نهاد همه روشنفکران نهفته است. وجدان انقلابي با آگاهي بيدار مي شود. دو قطب ارتجاعي بنيادگرايي اسلامي و امپرياليسم توانستند با به بردگي کشيدن قشر روشنفکر جلو شورش و انقلابيگري را در افغانستان بگيرند. آنها موفق شدند با اين ترفند راه انقلاب را مسدود کنند و جلو بيداري و طغيان توده هاي ستمديده را بگيرند.
بانو کريمي مي پرسد: «زن ستيز دقيقن يعني چه؟ بعنوان مثال يک نمونه از زن ستيزي، اين نمونه در عراق چطور است؟ در افغانستان چطور؟ در دموکراسي آمريکايي چطور؟».
ريشه ستم بر زن در پيوند با تضاد طبقاتي است. اگر خواسته باشيم آن را توضيح بدهيم، بايد روي تضاد طبقاتي درنگ کنيم و ريشه ستم بر زن را در روابط توليد و تکامل روابط توليد جستجو کنيم. تا زماني که بر سر سيستم سرمايداري عميق نشويم و تضاد هايش را نفهميم، متوجه نمي¬شويم که سرمايداري چه نقشي در مسئله ستم بر زن دارد. به صورت معرفت شناسي نمي شود ستم بر زن را بدون پايه هاي طبقاتي يعني مسئله روابط توليد توضيح داد. «ستم بر زن خصلت طبقاتي دارد و موقعيت ستمديدگي زن به ساختار طبقاتي جامعه بشري مربوط است. انگلس در اثر معروف خود «مالکيت خصوصي و منشاء خانواده» آن را اينطور فرموله کرد: «ظهور اولين اختلاف طبقاتي در تاريخ مصادف است با شکل گيري تخاصم ميان مرد و زن در ازدواج تک همسري؛ و اولين ستمگري طبقاتي مصادف است با ستم مرد بر زن» (3).
ستم بر زن يکي از ميراث هاي ماقبل جوامع سرمايداري است. اين ستم در سيستم سرمايداري به شکل جديدي ادغام شده است. سيستم سرمايداري برخي از اشکال اين ستم را تغيير داده است، ولي از بين نبرده و نمي تواند از بين ببرد (4). در کنار سه نوع عمده ستم بر زن، يعني ستم طبقاتي، ستم ملي و ستم جنسيتي، چندين نوع ستم غير عمده مانند بيسوادي، دهاتي، ديني و مذهبي هم بر زنان اعمال ميشود. يعني اگر بر يک زن بورژواي تحصيل کرده و سني پشتون تنها ستم جنسيتي اعمال ميشود، بر سر زن کارگر هزارة بيسواد دهاتي و شيعه چندين نوع ستم اعمال ميشود، يعني ستم جنسيتي، ستم طبقاتي، ستم ملي، ستم دگرکيشي، ستم بيسوادي، ستم دهاتي و غيره. در کنار اين همه ستم، در کشور هاي جهان سوم به ويژه اسلامي ستم هاي خشن ديگري مانند «قتل ناموسي»، حجاب يا پوشاندن هويت انساني زن، ناقص سازي آلت تناسلي، زنده به گور کردن زن و کشتن دختران خرد سال و جلوگيري از سقط جنين نيز وجود دارند. «همه¬ي اين ستمگري ها در کشور هاي جهان سوم متداول است، اما در کشور هاي امپرياليستي به اصطلاح «مدرن» نيز ستم بر زن و تحقير آنان کمتر نيست و ابعاد خشونت جنسي و ضرب و شتم بي رحمانه¬ي زنان گسترده است» (5).
زن ستيزي و خشونتي که بر زنان اعمال ميشود، ويژه حکومت هاي ديني نيست؛ انواع حکومت هاي بورژوازي ديگر هم زن ستيز اند! درست است که زن ستيزي ستون فقرات امارت اسلامي و جمهوري اسلامي را تشکيل ميدهد و همه حکومت هاي ماقبل آنها هم از اسلامي تندرو گرفته تا اسلام معتدل، همه پابند آيات و حديث هاي بودند، که گواه بر تائيد اين واقعيت است، ولي در کنه همه انواع حکومت هاي بورژوازي و حتي سکولار که ظاهري سازگار و صلح¬آميز با زن داشتند و دارند، نيز زن ستيزي نهفته است. وقتي صحبت از زن ستيزي است، تنها صحبت از حجاب و خشونت و نفرت ظاهري، که از سر تا پاي دين اسلام مي¬بارد، نيست. زن ستيزي در اصل يعني نابرابري، تبعيض و ستم جنسيتي مي¬باشد. نه تنها حکومت ها و جمهوري¬هاي اسلامي، که حتي جمهوري دموکراتيک خلق افغانستان که خود را «سوسياليست» ميدانست، ولي سوسيال امپرياليست بود و جنايت آفريد، هم نمي توانست، زن ستيز نباشد، زيرا شالوده ستم بر زن بر بنياد شيوه توليد يعني سيستم اقتصادي اين حکومت ها نهفته بود.
اگر زن در جوامع عقب ماندة تحت سلطه امپرياليزم با حکومت ديني حق «حامله نشدن» را ندارد و شديداً تحت ستم است، در جوامع پيشرفته سرمايداري يا به گفته بانو کريمي «در دموکراسي آمريکايي» که زن خودش تعيين ميکند، ازدواج کند يا نکند و بچه دار شود يا نشود، هم تحت ستم است. زن در جامعه سرمايداري مدرن از حق بورژوازي اش بهره مي¬برد و انتخاب ازدواج يا بچه دار شدن دست خودش است، ولي حق بورژوازي اش در جلوگيري از ستم کارساز نيست، زيرا ستم مانند استثمار جزء جدايي¬ناپذير سيستم سرمايداري است. در سيستم سرمايداري و به ويژه «در دموکراسي امريکايي» صنعت سـکس بد ترين ستمي است که زنان را به معنـاي واقعـي به بردگي جنسـي کشـيده اسـت. «استثمار جنسـي تجاري زنان (و دختران و پسـران جوان) به ابعاد وسـيعي رسـيده اسـت. آنچـه مؤدبانه «صنعت جهاني ِ سـکس» يـا «تجارت جهاني سـکس» خوانده مي شـود، تبديـل بـه بخـش سـودآوري از اقتصادهـاي ملـي کشـورهاي مختلف و بـه طـور کلـي، بخش عظيمـي از اقتصـاد امپرياليسـتي جهان شـده اسـت» (6).
نظر به حکم پايه اي انگلس، «زن، پرولتر مرد است» و زماني که نهاد خانواده شکل گرفت، بردگي زن نيز آغاز شد. در نهاد خانواده که همواره «محل» اعمال سلطه مرد بر زن است، ستم نهادينه شده است. سيستم سرمايداري اين امتياز را به مردان جامعه ميدهد که از اين نابرابري استفاده کنند. همين امتياز و منفعت مادي است که مردان را به ستمگران خانگي بدل ميکند. اين شکاف ويژه طبقه بورژوا نيست، همه طبقات جامعه را در برميگيرد. «مرد کارگر در خانه در برابر زن خانه همچون بورژوا عمل ميکند و ستم روا ميدارد» (7).
بانو کريمي مي پرسد که «بعد چه مي شود که اينها در انتهاي مسير باهم يکجا مي شوند؟» اين ها که همان دو قطب ارتجاعي بنيادگرايي اسلامي و امپرياليسم اند، دو روي يک سکه اند. با همه تضاد هاي که در ميان اين دو قطب ارتجاعي وجود دارد، باز هم هدف مشترک دارند. اين دو قطب ارتجاعي بنيادگرايي اسلامي و امپرياليسم يک ديگر را تقويت ميکنند، حتي زماني که با يک ديگر جنگ ميکنند. «اگر طرف يکي از اين «منسوخ ها» را بگيريد، نتيجه اش تقويت هر دوي آن ها خواهد بود» (8).
در پايان بد نيست که يادآور شوم، اگر قرار باشد که در افغانستان تغيير بنيادين بياوريم، يعني به همه انواع ستم و جنگ پايان بدهيم، بايد سيستم اقتصادي يا همان شيوه توليدي سرمايداري را دگرگون کنيم، يعني اين که در روبنا انقلاب کنيم، دست اسلامگرايي را کوتاه بسازيم، سپس زيربنا يا همان سيستم اقتصادي را تغيير دهيم و در را به روي ستم و استثمار سرمايداري ببنديم.
سيستم اقتصادي کنوني جهان يک سيستم اقتصادي يا شيوه توليد سرمايداري است. اين شيوه توليد تنها يک الترناتيف دارد و آن هم شيوه توليد سوسياليستي است. در شيوه توليد سرمايداري مالکيت بر افزار توليد خصوصي است و در شيوه توليد سوسياليستي مالکيت بر افزار توليد اشتراکي است. در شيوه توليد سرمايداري، سرمايدار مالک وسايل توليد است و با انباشت سرمايه و سود بردن، بهره¬کشي مي¬کند و انواع و اقسام ستم ها را اعمال مي¬کند و در رقابت شديدي که با ديگر سرمايداران دارد، جنگ راه مي اندازد. ولي در شيوه توليد سوسياليستي وسايل توليد اشتراکي است، سود در فرماندهي نيست و توليدات براي مصرف صورت مي¬گيرند نه براي تبادله يا فروش. زماني که مسئله سود در ميان نباشد، رقابتي وجود ندارد. رقابتي که نباشد، استثمار و جنگي هم وجود ندارند. پس تنها و تنها از طريق انقلاب قادر خواهيم شد، که اين سيستم ستمگر را با کلية نهادهاي ستمگر، غارتگر و استثمارگر آن دگرگون کنيم و موسساتي جايگزين آن کنيم، که بتوانند در خدمت به رهايي همه بشريت و محيط زيست باشند.
بنمايه:

1 - Farzaneh Karimi، 08.09.2023، www.facebook.com/naser.chekawak
2 - اشاره به حمله تروريستي اسلاميست ها در دفتر مجله شارلي ابدو به تاريخ ۷ جنوري ۲۰۱۵ در پاريس دارد.
3 - چپ نيازمند يک خانه تکاني جدي! نشريه حقيقت، شماره 16 سال 1383
4 - آواکيان، سنتز نوين و مسئله زنان، ناشر: حزب کمونيست ايران م ل م، چاپ اول مارچ 2014 صفحه 10
5 - آواکيان، سنتز نوين و مسئله زنان، صفحه 17
6 - ريموند لوتا: تن فروشي، صنعتي شدن بهره کشي جنسي، جهاني شدن امپرياليستي و سقوط به اعماق جهنم، ترجمه حزب کمونيست ايران م ل م، 20 امتبر 2021
7 - اميد بهرنگ: نقد و پژوهش، رهايي زنان، جدال ها و چشم انداز ها، دفتر ششم اسفند 1399، صفحه 17
8 - باب آواکيان: راهي ديگر، نکاتي بيشتر در باره دو منسوخ، صفحه 20، ترجمه منير اميري، چاپ اول تابستان 1395، نشر آتش


 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل  ۴۴۰        سال نــــــــــــــــــوزدهم        سنبله / میزان     ۱۴۰۲         هجری  خورشیدی     شانزدهم  سپتمبر ۲۰۲۳