کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 

 

 
 

              

    

 
نقد مقاله¬ي «راست و دروغ‎هاي شيرمحمد خان»

 

 


ارنِست هِمنگ وي (Ernest Hemingway) مقاله¬ي دارد تحت عنوان «افغان ها را کمال آماده کرده است تا براي بريتانيا دردسر درست کنند» (1). صبورالله سياسنگ اين مقاله را به فارسي برگردان کرده و به آن به درستي عنوان «راست و دروغ‎هاي شيرمحمد خان» (2) داده است. قبل از آن که به نقد اين مقاله بپردازم، بايد يادآور شوم، که صبورالله سياسنگ در پژوهش، نقد، مقاله نويسي و ترجمه يد بيضاي دارد.
در ترجمه¬ي «راست و دروغ‎هاي شيرمحمد خان» به نکات مختلفي برميخوريم. البته که اگر اين نکات و به ويژه نکات منفي مقاله به نامه اعمال سياسنگ هم نوشته شوند، سياسنگ از آتش دوزخ واهي در امان مي-ماند، زيرا که او نگهدارنده¬ی «الله» در ميان «ايوب صبور» ذهني و «حجرالاسود» عيني می¬باشد!
باري، مستر هِمنگ وي در اين مقاله نوشته است که «عبدالرحمان خان ... در سراسر زندگي از انگليس‌ها نفرت مي‌ورزيد»! اين گفته بيشتر به تحريف تاريخ پهلو ميدهد، تا دروغ تاريخي. رسانه هاي امپرياليستي و به ويژه رسانه هاي امپرياليزم انگليس همواره دروغ¬پراکني و ديده درايي کرده و تاريخ را تحريف کرده اند. نه تنها در مقاله و نوشتار ملي که در عرصه بين المللي هم از دست نشانده هاي شان تعريف دروغين کرده، اذهان را به سود خود جهت داده و تاريخ را تحريف کرده اند. والتر سايز در سال 1913 در همايش آسيايي لندن گفت، که «امير عبدالرحمان خورد و خواب را بر خود حرام کرده بود، تا تهداب ترقي افغانستان را گذاشت. حبيب¬الله کارخانه هاي اسلحه سازي، ارتش آراسته، دو دانشگاه، دستگاه¬هاي نو کشاورزي در ميان دهقانان پخش کرده است. در کابل کارخانه هاي الکتريکي پشمينه بافي، سان بافي، کاغذ سازي ديدم و گمان کردم، به سويس ام» (3). در حاليکه اسناد و مدارک تاريخي گواهي مي‌دهند، که در زمان امير عبدالرحمان هيچگونه «ترقی» وجود نداشت. امير عبدالرحمان براي برقراری اراده انگليس و بقاي تاج و تخت خودش، جوي خون روان کرد. امير عبدالرحمان به صورت بسيار بي‌رحمانه و شنيع، بيش از نيمي از نفوس هزاره‌ها را قتل‌عام کرد و تصميم به نابودي کامل هزاره‌ها داشت. عمق کينه، عداوت و دشمني امير عبدالرحمان عليه هزاره‌ها را مي‌توان در صدور فرمان او عنواني کساني که در جنگ عليه هزاره‌ها بسيج شده بودند، مشاهده‌کرد. امير با صراحت به لشکريانش فرمان کشتار و نابودي کامل هزاره‌ها را چنين صادرکرده است: «شما براي کشتن و نابود کردن اين قوم {هزاره}، بيشترين تلاش تان را آن چنان به خرج دهيد تا دگر هيچ يادي از آنان در داخل مرزهاي افغانستان باقي نماند. حتا آناني که به قدرت من تسليم شوند، بايد خلع سلاح شده و بر طبق آن مجازات شوند. به يادداريد در کشتن و نابودکردن هيچ يک از کساني که شورش کرده اند، دريغ نکنيد» (4). آنچه که هِمنگ وي به نام نفرت از امير عبدالرحمان می¬نامد، غلط است. ظاهراً چنين به نظر مي¬رسيد که امير عبدالرحمان ضد امپرياليزم انگليس باشد، زيرا مدت زماني را در سرزمين تحت سلطه تزار روسيه گذراند. ولي شواهد تاريخي نشان ميدهند که اميرعبدالرحمان نه تنها که ضد انگليس نبود، که دست نشانده¬ي وفادارش هم بود. غبار مي-نويسد که يک قاضي به خواست انگليس¬ها با عبدالرحمان گفتگو کرد و راه را براي آمدنش به افغانستان آماده کرد. قاضي از مردم خواست که از اميرعبدالرحمان حمايت کنند. زماني که انگليس¬ها امير عبدالرحمان را به افغانستان آوردند، او را به نام امير سرتاسر افغانستان شناختند و گفتند، اگر کسي به افغانستان لشکربکشد، در برابرش می ايستند و از امير دفاع مي¬کنند (5). و آنگاه که شورش ها¬ در برابر انگليس به اوج رسيده بود، اميرعبدالرحمان انگليس¬ها را از دست مردم نجات داد (6). غبار در جاي ديگر تذکر ميدهد که سه هزار زنداني امير عبدالرحمان تنها در کابل کساني بودند، که در برابر انگليس ها جنگيده بودند (7 ). نظر به اين شواهد، اين نظر هم که امير عبدالرحمان « فرزندش (حبيب الله) را در ساية پرورش گرفت تا کردار پدر را دنبال کند و با انگليس درآويزد» (مقاله)، يکي ديگر از دروغ هاي امپرياليستی بوده و غلط است.
برگه های تاريخ افغانستان مملو از شواهدی اند، که نمايانگر وابستگی و مزدوريی اميران و شاهان افغانستان به امپرياليزم انگليس تا زمان ظاهر شاه اند، سپس اين وابستگی و مزدوري نصيب خلقی پرچمی ها می شود و به روس ها تعلق ميگيرد. پس از آن امپرياليزم امريکا زنجيز و افسار را از روس ها می ربايد و به نوبت، به گردن و پوز دست¬نشانده هايش ميکشد و می¬بندد.
برای اينکه از بحث مقاله دور نرويم، دوباره به هر دو امير دست نشانده می¬پردازم. در سال 1916 نمايندگان آلمان و تورکيه به کابل آمدند و از اميرحبيب الله خواستند، که بر انگليس ها بشورد (8). اميرحبيب الله که نمي¬خواست پادشاهي را از دست بدهد، به گپ نمايندگان گوش نداد. او همواره مخالف «ناراضي بودن اولياي امور هند بريتانوي» بود (9). اميرحبيب الله مخالف سر سخت جنگ های ضد امپرياليزم انگليس بود. سراج ¬الاخبارافغانيه تبليغ مي¬کرد، که جنگ در برابر انگليس «بدون اجازه امير ناروا است» (10).
در مقاله آمده است که «درست پس از آتش‌بس 1918 و افغان‌ها جانش را گرفتند»، البته که افغان ها ميخواستند جان اميرحبيب الله را در آن سال بگيرند، ولی موفق نشدند. علت کشتن امير حبيب الله خيلی مهم است! چيزی که به آن تا حال توجه نشده. در زمان جنگ جهاني اول، عثماني ها تلاش کردند که حبيب الله خان را به طرفداري از خود جلب کنند و توسط وي در افغانستان و هند بر ضد انگليس اعلان جهاد نمايند ولي او بر حمايت از انگليس در جنگ تأکيد داشت. هنگامي که جنگ جهاني اول به پايان مي رسيد و حبيب الله خان هم مطمئن شد که امپراتوری عثماني شکست مي خورد، اميرحبيب الله با تشويق و تاييد انگليس در 27 مه 1918 م. تأسيس پادشاهي افغانستان را اعلام کرد. سياستي که امير حبيب الله خان در تأييد انگليس و رد حمايت از عثماني در پيش گرفت، باعث شد که او را در سال 1919 ترور کنند (11). ناگفته نماند که عثمانی ها و امپرياليزم انگليس تا سال 1808 با هم در جنگ بودند، ولي پس از امضای پيمان داردانل در ۵ جنوری 1809 با هم صلح کردند(12)، يعنی اين که ميان شان رقابت وجود داشت، ولی دشمن همديگر نبودند و هر دو نميخواستند که افغانستان به دامان روسيه تزاری و يا پس از آن به دامان کشور شورا ها بيافتد.
نکته آخری مقاله که بيشتر تحريف تاريخ است، اين است که در مقاله پس از کشته شدن اميرحبيب الله صحبت از برگزاری «نشست شوراي بزرگ در کابل» است. در هيچ جاي تاريخ افغانستان صحبت از شورا يا جرگه نيست! پس از کشتن اميرحبيب الله، پسرش امان الله در کابل و برادرش نصرالله خان در جلال آباد اعلان پادشاهي کردند. غبار می نويسد که پس از کشته شدن اميرحبيب الله، پسرش امان الله در کابل اعلان پادشاهي کرد و برادرش نصرالله در جلال¬آباد درفش سرخ برافراشت (13). سران¬جنگي، که در برابر انگليس مي¬جنگيدند به نصرالله پيشنهاد کردند، که از گرديز، تکاو، کوهدامن، کنر و جلال¬آباد به کابل بتازند و امان ¬الله را برکنار کنند، ولي نصرالله از تاج¬گذاري پشيمان¬شد و به سود برادرزاده¬اش گذشت و به کابل برگشت، تا از شاه امان ¬الله فرمانبرداري کند. امان الله کاکايش را به زندان انداخت و رهبران و سران جنگي را تک تک کشت (14). زماني که نصرالله در سال 1929 در زندان امان ¬الله درگذشت، «مرکز عمده ضد انگليسي در دربار افغانستان معدوم شد» (15).

بنمايه
1 - Ernest Hemingway: Make Trouble for Britain Kemal Has Afghans Ready to)
www.historicjournalism.com/ernest-hemingway-1.html
2 - راست و دروغ‎هاي شيرمحمد خان، نويسنده: Ernest Hemingway، برگردان: سياسنگ 28.08.2023، www.facebook.com/saboor.siasang
3 - مير غلام محمد غبار: افغانستان در مسير تاريخ، جلد اول، صفحه 475
4 - : The Hazara Wars ، ترجمه عباس دلجو، سايت Tribal Analysis Center
SETTING ORUZGAN’S VIOLENT STAGE THE HAZARA WARS
Tribal Analysis Center, 6610-M Mooretown Road, Box 159. Williamsburg, VA, 23188
Setting Oruzgan's Violent Stage The Hazara Wars - Tribal Analysis
5 - غبار، جلد اول، صفحه 640
6 – غبار، جلد اول، صفحه 457
7 – غبار، جلد اول، صفحه 659
8 – غبار، جلد اول، صفحه 460
9 - مقالات محمودطرزی در سراج¬الاخبار افغانيه 1290-1297 خورشيدی
چاپ اطلاعات کلتور، انتشارات بيهقی، گردآورنده روان فرهادی، کابل 1355، صفحه 22
10 - غبار، جلد اول، صفحه 460
11 - اعلام پادشاهي در افغانستان، مترجم: ابو يحيي،27 مه 1918 م، مصدر: سايت نواراسلام، IslamTape.Com، منبع: سايت نوار اسلام http://fa.islamtape.com، تاريخ انتشار: 2013-06-28
12 - ويستا ايران: مهمترين اخبار ايران و جهان، رويداد هاي 5 جنوري، 1September, 2023، https://vista.ir
13 - غبار، جلد اول صفحه 742
14 – غبار، جلد اول صفحه 745
15 - غبار، جلد اول صفحه 750


 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل  ۴۳۹        سال نــــــــــــــــــوزدهم        سنبله     ۱۴۰۲         هجری  خورشیدی       اول سپتمبر ۲۰۲۳