کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 

 

 
 

              دینا امین

    

 
نفرت

 

 

امروز..
نفرت ام را
به یکی از کافه های شهر
به پیاله چایی دعوت کردم

هوا آفتابی بود
و ما
کنار پنجره
که به قلمرو محبت باز می شد
روی صندلیی
جا گرفتیم

او
بدون اینکه به چشمانم بنگرد
و یا حرفی بزند
پیاله اش را برداشت
و تلخ تلخ
با سرعت سرکشید.
می دانم..
خیلی از من دلگیر بود.

وقتی به رسم دلجویی
دستان سرد اش را
با مهربانی
میان دستانم گرفتم
و با گرمی بوسیدم..
ناگهان..
بغض کهنه یی
گلویش را فشرد
و اشک
از چشمان اش
باریدن گرفت. .

با نگاه غم آلود
به دستان گره خورده ما
نگریست
و با نجوا
اقرار کرد که
از کودکی بدین سو
محبت ام را گم کرده بود
و این،
خوف هایم
بودند که او را
پرورش داده.. بزرگ ساختند‌..

-
دینا امین
 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل  ۴۳۹        سال نــــــــــــــــــوزدهم        سنبله     ۱۴۰۲         هجری  خورشیدی       اول سپتمبر ۲۰۲۳