کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 

 

 
 

             نصیرمهرین

    

 
"عورتینه"
فریاد داستانی زن

 

 


داستان نویس: محبوبه تیموری
چاپ: انتشارات امیری. کابل
سال ۱۴۰۲ خورشیدی
۲۸۰ صفحه
ویراستار: سیامک هروی
برگ آرا: محمد کاظم کاظمی


کتاب "عورتینه" داستان بلندی است از قلم بانو محبوبه تیموری. آنگونه که از شرح حال وی در محفل فرهنگی کانون فرهنگی افغانستان و آلمان شنیدم، پیش از این، مجموعه ی داستانهای "سایه های موهوم" نیز از فراورده های فرهنگی و قلمی نویسنده انتشار یافته است.
همانگونه که پس از خواندن هر اثر، گونه یی از تاثیر و احساس برای خواننده دست میدهد، برای من نیز در پایان مطالعۀ "عورتینه" احساسی دست داد که با خواننده گان در میان میگذارم. این یادآوری حالی تواند کرد که ابراز احساس ایجاد شده، جای نقد ادبی را نمی گیرد. چنین است که من نکاتی را به عنوان یک تن از خواننده گان این کتاب و علاقمند مطالعۀ کتاب های داستانی ابراز میکنم.
"عورتینه" که اگر اندک توضیحی بر آن بیاوریم، دختر و یا دوشیزه را گویند که جنس مقابل اش مردینه نامیده میشود. چنین تصور میشود که کاربرد اصطلاح دخترعورتینه از زبان "ننه ماه جان" نمادی از نسل پیشین و یک تن از شخصیت های مسن وحضور داشته در داستان، زمینۀ گزینش چنین نامی را فراهم آورده است. (ص ۴۱ و ۴۳)
گشایش داستان و تصویر فضای نخستین برای روایت راوی، آمیخته است با ادبیات غم آمیز و حکایت رنج. ادامه ی ورق گردانی ها، گسترده شدن روایت ها و حضور یافتن چند تن دیگر از شخصیت ها از زبان راوی، نام بردن از مکان ها و رویداد ها، گمانی برجای نمیگذارد که با روایت آمیخته از واقعیت ها و سیر تاریخی رویدادهای تلخ چند دهه ی تاریخ افغانستان مواجه می باشیم. ازینرو "عورتینه" داستان بلندی است تاریخی، اجتماعی و سیاسی.
راوی داستان انیما است. انیمایی که زیستن اش در بستر تلخ رنج و درد، بر سر او نام " نورک" نشانده است.
مانند اوضاغ غمبار کنونی، روزگارغم آلود و خفقان زای دور نخست از حاکمیت طالبان که زنان و دختران را در چار دیواری خانه محصور میکند، "نورک" باید کاری کند تا لقمه نانی بیابد برای پدر بیماری و منتظر مرگ و برادری که پای را از دست داده است. اینجاست که "مردینه پوشی"، با استفاده از لباس پدر(امیر) برداشتن موی های زیبای انیما، "نورک" را وارد میدان کاریابی و سرانجام مشغول کار در یک چایخانه میکند.
وقتی خواننده به اینجا از روزگار "دخترعورتینه" میرسد، اگر از فلم اسامه با کارگردانی فلمساز ارجمند صدیق برک وهمکارانش، مطلع باشد، اسامه را به یاد می آورد که در آن فلم رویکرد مشابه یافت. با توجه به ابعاد ستم، دهشت و وحشت دورۀ انسان آزار طالبان، میتوان پذیرا شد که "عورتینه" ها و "اسامه" های بسیار دیگر را در گسترۀ ادبیات و چهرۀ دیگری آن خواهیم شناخت که در شعر و تیاتر نیز راه بیابند. در پیشینه ها مردینه پوش های دیگری را هم داریم:
دختران پسرانه پوش در برخی خانواده ها تشخیص میشدند که صاحب پسر نبودند، پس آنها از کودکی لباس پسرانه بر تن دخترکی میکردند. دخترک پسرانه پوش، حتا تا سالیان نو جوانی با پسران هم بازی می بود و رفتار آنها را میداشت. در شاهنامۀ فردوسی گرد آفرید را داریم که لباس مردانه برتن کرد و با سهراب رزمیــد.
همیشه به جنگ اندرون نامدار زنی بود بر سان گردی سوار
زمـانـه ز مـادر، چنین نـاورید کجــا نـام او بـود گرد آفرید
اما داستان "عورتینه" (دختری با ظاهر مردانه ص ۱۹۳) از اعماق دشواری های تراکم کرده و ناگزیر هایی سخن دارد که هر چهره و روایت اش در هرمکانی که حضور می یابد، با غم سرشته است. حدیث غمبار چند دهۀ افغانستان و ملیونها انسان را تصویر میکند. مردمی که به دنبال کودتا ها و مداخلۀ بیگانگان، با زنده گی طاقت سوز روبرو شدند و ملیون ها تن از آنها راه فرار و هجرت در پیش گرفتند. روایت از حکومت های ستمگر و فرار دهنده، با توسل به ادبیات سیاسی و گونه هایی که میتوان آنرا گزارش راستین داستانی نامید، در این بخش چهره نموده اند.
زمانی فرا رسیده است که خانوادۀ انیما تصمیم میگیرند، از افغانستان بروند ایران. اما بار دشواری ها، توهین ها وتحقیرهایی را که در کشور بیگانه می بینند، برای امیر، پدر درس خوانده ی انیما طاقت سوز شده و با تصمیمی آرزومند میشوند به وطن برگردند. امیرگمان میکند آن بار دشواری را از شانه خود وخانواده فرو بنهند، برگردند و درد بی وطنی را فراموش کنند. اما درمسیر راه، حادثه یی، سبب مرگ مادر انیما، قطع برخی اعضای بدن امیر و پای بهمن برادر انیما شده و"وطن کفن میشود." برگهای بسیاری از کتاب (۲۵۴-۲۷۴، ۲۰۰ و ص ۱۴۲-۱۴۷ و ۱۲۲-۱۲۶ و ۱۲۴) از رنج چنین مردمی میگوید. مردمی که ناگزیر، هجرت و آواره گی، غربت آن، توهین و تحقیرها را دیده اند. در این گستره افزون بر روایت سرنوشت خانوادۀ انیما، روایت حمید، از عاشقان سالها پیش مادر انیما، رنجهای آواره گان را بیشتر در معرض شناسایی میگذارد.
زاویۀ دید فراخ، انسانی، غالب و حاکم بر داستان چنان است که هنگام برشمردن توهین ها و آزارها در ایران، همه را طرف سرزنش قرار نمیدهد، همه را به یک چوب نمیزند. از انسانهایی که همدردی داشته اند (ص۲۶۴ ) با نیکویی یاد میکند.
وقتی شرح داستانی و پیشینۀ دوستی عاشقانه ی حمید و مادر انیما درمیان می آید، خواننده به پهلوهای سنت های نکوهیده، رنج زن، ناتوانی او برای تعیین سرنوشت و نارضایتی ها از سیر چنان زنده گی مشترک که بر بنیاد اجبار شکل میگیرد، چهرۀ جامعه شناسانه و آموزنده می یابد. نامه های امیر به انیما( ص ۱۲۳-۱۴۳) که برگهای بسیاری از کتاب را احتوا کرده است، به این بُعد از داستان نکات یاد شده را بیشتر فراز می آورد.
پنهان کردن تابلوهای نقاشی و کتابها، روی آورد به مطالعۀ شعر و ادب و جلسات ادبی– هنری پنهانی، سخن از فرهنگ ستیزی جاهلانه و زیانبار طالبان و در مقابل شهامت، غم خواری زبان و ادبیات و فرهنگ گستری فرهنگیان دارد.
در داستان "عورتینه" وقتی ابعاد سیرغمبار و پایان نیافتۀ چند دهـــه ی مصیبت زا چهره می نماید و جوانب زنده گی مردم افغانستان زبان ابراز سخن می یابند، خواننده متوجه دسترسی نویسندۀ عزیز بانو محبوبه تیموری به ادبیات هریک از چهره هایی میشود که در داستان، با توجه به سلوک، سطح دانش ویا فقدان آن، حضور دارند. ننه ماه جان با زبان و مثال هایی از پشک سیاه، جن و پری و کاربرد اصطلاحات مروج و بیشتر از هرات، همان اندازه به درستی تبارز می یابد که جعفر معتاد شوهر ننه ماه جان. تصویر چهرۀ کاکه و همسرش شریفه، با چنان زیبایی دل انگیز تصویر میشود که در برابر نفرت آفرینی علیه جعفر معتاد و ظالم، احترام به جوانمردی جوان مردان را که هنوز در جامعه حیات دارند، زنده میکند.
فرهاد که انیما به اوعاشقانه دل داده است، معرف سیمای جوان فرهنگ گستر، نماد غمخواری آنانی است که میتوانند بر زخم ها مرهم بگذارند.
به پیروزی رسیدن دل داده گی دو جوان در پایان داستان، تبسم جان بخشی بر چهرۀ خواننده می نشاند. احساس من چنین بود .
گونه ی روایت پردازی با ادبیات شفاف و شایسته، داستان را بسیار دلنشین نموده است.
در پایان مطالعۀ کتاب، این احساس هم برایم دست داد که خوب شد بانو محبوبه تیموری عزیز را طی محفل نکوداشت عزیزان کانون فرهنگی افغانستان و آلمان دیدم و ایکاش زمینۀ مطالعۀ سایر فراورده های وی مساعد شود تا دسته گل های دیگر برای وی که تصویرگر اوضاع غمبار یک جامعه و زشتی ها وخوبی های آن شده است، پیشکش کنم.
*
پینوشت:
در میان ورق گردانی و مطالعۀ داستان "عورتینه" آنجا که جعفر مامای معتاد انیما، دخترک جوان را وادار می سازد که چادری بر سر کند و برود به گدایی، من به یاد روزی افتادم از سال ۱۹۹۷ در پشاور. در موتری که در کنار جاده توقف داشت، نشسته بودم. دوستان در یک دفتر تکت فروشی کاری داشتند. زنی، که چادری برسر داشت و زودتر تشخیص شد که از افغانستان است، زیرا پاکستانی ها چادری پوش نیستند، دست لرزان اش را پیش کرد و آهسته چیزی گفت. اگر چیزی هم نگفته بود، پیش آوردن دست اش، توانست بفهماند که چه نیازی دارد. چیزکی در دست اش نهادم و او بازهم با صدای آهسته اندکی گفت و رفت. اما پس از چند لحظه برگشت و گفت: … من در کابل معلمه بودم...
*
من درمعرفی کتاب متوجه بودم، کاری نشود که با شرح مفصل، نیازی برای خواننده نماند تا کتاب را بخواند. آرزومند استم این کتاب را هموطنان ما بخوانند. چه خوب اگر طالبان دوستان هم آنرا بخوانند، شاید روزی از آنهمه سخنان و پیام هایی که داستان دارد، اندکی در گوش آنها نیز بنشیند.

 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل  ۴۳۵        سال نــــــــــــــــــوزدهم         سرطان        ۱۴۰۲         هجری  خورشیدی    اول جولای  2023