کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 

 

 
 

             ناصر چکاوک 

    

 
معشوق رحيم و دموکراسی

 

 


معشوق رحيم به تاريخ 20.04.2023 در فيسبوک اش مطلب کوتاهي در باره دموکراسي نوشته است (1). پيش از آن که به اين مطلب بپردازم، بايد يادآور شوم که معشوق رحيم يک انسان ملايم، دوست داشتني، محترم، پرکار و با استعداد است. دوست داشتني و محترم بودنش رو به ارتقا اند. ملايمت اش او را به گونه¬اي مومي در دست ليبرال هاي جمهوري خواه افغان درآورده است. او چنان تاثيرپذير است، که پيش از هجوم ستور وشان طالب، گمان ميکرد که هيچ الترناتيف ديگري به جز از جمهوري اسلامي احمدزي - کرزي که به نسل¬کشي متهم است، وجود ندارد!
بلي، معشوق آدم با استعداد و در فضای مجازی پرکاري است. اين پرکاري که از نظر من، تراوش بيکاري است، اکثراً باعث چنان لغزش هاي ژرفي مي¬شوند، که توانايي ذهني و فطري معشوق را هم پراکنده مي¬سازند. اين پراکندگي جلو درک از بحران عظيمي که جهان را فراگرفته است، مي¬گيرد و نمي¬گذارد که با اوضاع جهان و به ويژه افغانستان که هر روز بدتر و بدتر مي¬شود و به سوي وحشت روان است، درگير شود. در حاليکه ستور وشان طالب نه به زن رحم مي-کنند، نه به دگر انديش، نه به دگرتبار، حتي گدي هاي که چهره زن دارند، را سر مي¬برند، معشوق، روشنفکر چپ افغانستان در خيال خود به اميد ديدار روح الامين و شنيدن «اقراء»، شب ها را تا بامداد در غار هاي خيالي به سر ميبرد، تا بهتر بتواند با قرآن مسلمانان به رقابت بر خيزد و آيه بسازد! معشوق در قرن بيست¬و¬يک که دموکراسي بورژوازي، جهان را به گند و بشريت و طبيعت را به مرز نابودي کشيده است، در ژرفاي افکار بورژوازی کارل پوپر فرورفته و ميگويد: «دموکراسي بهترين نظام ايست که بشريت تا به حالا مي شناسد»! کارل پوپر هم دموکراسي را بهترين نظام ميدانست و استدلال ميکرد که براي حل بيماري هاي معين سرمايداري نياز به اصلاحات است و نه انقلاب (2). پوپر ضد انقلاب بود و نقد های ضد علمی از مارکسيسم داشت. علت اصلي ورود افکار کارل پوپر به ايران به قول عبدالکريم سروش، اسلامگراي شيعه، کومک به اسلام در مقابل مارکسيسم است (3).
معشوق به دنباله مطلب اش مي نويسد که «دموکراسي ... بهترين نظام است که جلو استبداد و ديکتاتوري را ميگيرد». کارل پوپر هم درست شبيه اين نظر را دارد و ميگويد «جايي که دموکراسي هست، ديکتاتوري نمي تواند موجود باشد» (4). فرنايش بنيادين يا همان استدلال اساسي کارل پوپر اين است، که در جامعه¬اي که مردم بتوانند رهبران سياسي شان را برکنار کنند، در آنجا دموکراسي حاکم است و ديکتاتوري نمي¬تواند وجود داشته باشد. پوپر و پوپري ها نمي¬توانند درک کنند که «در يک ديکتاتوري بورژوايي به شکل دموکراسي ... ممکنست که مردم بتوانند سياستمداران مشخصي را «کنار بگذارند» ... اما به اين وسيله ـ يا هر وسيله ديگري غير از انقلاب ـ نمي توانند طبقه سرمايدار (بورژوازي) را که در واقعيت بر جامعه حکم مي¬راند، بر فرايند انتخابات اعمال کنترل مي¬کند، به هر حال بر فرايند تصميم گيري هاي سياسي تسلط دارد و اساسي تر از همه اينها، انحصار نيروي مسلح "مشروع" را در اختيار خود دارد، کنار بگذارند» ( 5).
معشوق دموکراسي و ديکتاتوري را در مقابل هم قرار ميدهد و درک نمي¬¬کند که ديکتاتوري چيزي بي از حاکميت دولت نيست. دولت محصول جامعه طبقاتي است و خود دولت هم چيزي بي از ديکتاتوري نيست. به اين معنا زماني که جامعه طبقاتي است، دولت وجود دارد. دولت يعني تسلط يک طبقه بر طبقه ديگر. همانگونه که دموکراسي سوسياليستي ديکتاتوري طبقه پرولتاريا است، دموکراسي بورژوازي هم ديکتاتوري طبقه سرمايداري است. هر دو ديکتاتوري «داراي نهادهاي اعمال قدرت طبقاتي - دولت، حزب، ارتش، پوليس، دادگاه، زندان و غيره - مي با شند» (6). اين نهاد ها که همه بنياد هاي خشونت اند، از زمان پيدايش همواره براي امنيت نظام سرمايداري و دولت بوده و بر منافع شهروندان اولويت دارند. تئوريسين هاي اروپائي دموکراسي قرون گذشته، به جاي تفکر در محو خشونت، به اين درک رسيدند، که انسان در شرايط نبود حکومت و قانون همواره در وضعيت جنگ به سر مي¬برد. پس براي پايداري جامعه و جلوگيري از جنگ همه عليه همه، بايد بر شالوده يک قرارداد، حاکم تعيين شود. «اين حاکم اجراکننده ي قانون است، و امرش مطاع است. از آنجا که تضادهاي شهروندان آشتي ناپذيرند نفع شان در اين است که در مقابل اطاعت از قانون، از صلح مدني برخوردار بشوند. به اين ترتيب به کار بردن خشونت قدرت انحصاري حاکم است» (7). حاکمان هم که در ماقبل سرمايداري، فئودالان و پس از آن سرمايداران اند، هيچگاه در فکرحذف خشونت نبودند و نيستند. در روند تاريخ خشونت قانونمند تر شد. اگر ارباب در دوران فئودالي قوه قهريه خودسرانه و زندان شخصي داشت، در نظام سرمايداري خشونت در انحصار دولت شد و مطابق قانون به اجرا درآمد. اين خشونت قانوني تحت سلطه دموکراسي بورژوازي، تضاد طبقاتي را تشديد کرد و باعث بروز تضاد هاي آشتي¬ناپذير ديگري در جامعه شد. «ظهور طبقه¬ي کارگر، پيدايش کمونيسم وانارشيسم، ورود زنان به عرصه ي مبارزه سياسي، رشد نهضت هاي رهائيبخش ملي، تشديد رقابت سرمايه داري، صدور سرمايه و کالا، گسترش بازار ملي، ايجاد مرزهاي ملي و در هم شکستن آنها، اشغال کشورهاي نزديک و دوردست، جنگ بي پايان بر سر مستعمرات ... (نياز مبرم داشت به) ... وزارت جنگ، ارتش دائمي، نظام وظيفه، آکادمي علوم نظامي، مقبره ي سرباز گمنام، موزه ي جنگ، قبرستان نظامي، دادگاه نظامي، قانون جنگ، صنايع نظامي، علوم نظامي، نمايشگاه صنايع جنگي، و بالاخره مجتمع نظامي-صنعتي» (8).
مطلب معشوق در باره دموکراسي را بسياری بی¬چون و چرا پسنديدند و موافقت صددرصدی خود را اعلام کردند، ولی در ميان ايشان دو کمنت چشمگير اند. يکي کمنت کاوه شفق که مي¬نويسد: «تا زماني که فرهنگ دموکراسي داخل نظام تربيتي و در ذهنيت اجتماعي نهادينه نگردد، با نظام سياسي ره به‌جايي نمي‌رسد» (9). نهادينه کردن فرهنگ دموکراسي در «نظام تربيتي و در ذهنيت اجتماعي» زماني امکان¬پذير مي¬شود، که نخست کاري براي محو خشونت صورت بگيرد. چنان که در بالا ياد شد، دموکراسي سرمايداري خشونت را نهادينه و حتی قانوني کرده است. دموکراسي سرمايداري و دموکراسي سوسياليستي هر دو متکي به نهادهاي اعمالِ قدرت طبقاتي اند، «اما در وراي اين شباهت ظاهري، اقيانوسي اين دو پروژه را از هم جدا ميکند. اولي خشونت اقليتي ناچيز عليه اکثريت است و دومي خشونت اکثريت عليه آن اقليت. اولي خشونت را نهادينه و ازلي کرده است و دومي به برچيدن و ريشه کن کردن آن مي پردازد» (10).
معشوق که « فريب نماي بيروني «دموکراسي» را خورده‌ ... و در ذهن (اش) ... در «دموکراسي» نبايد (خشونتي) سرکوبي يا حداقل سرکوب کردن شديد وجود داشته باشد» (11)، به جاي گفتمان و بحث با کاوه شفق براي دست يافتن به حقيقت که « از دل جدال ميان گرايشات مختلف يا مبارزه ميان عقايد صحيح و ناصحيح آشکار مي شود (12)، با گذاشتن قلبي، از کنار آن مي¬گذرد. سرانجام بايد به اين پرسش پاسخ داد، که آيا امکان نهادينه کردن فرهنگ دموکراسي در «نظام تربيتي و در ذهنيت اجتماعي» ممکن هست؟ اگر هست، پس چرا بيش از دوصد سال است که درغرب جنبش صلح در جريان است، ولي به گفته کاوه شفق «ره به جايي» نبرده است و اميدي به صلح نيست. «چرا با اين همه مصلح سياسي، با اينهمه تئوريسين صلح خواهي، با قرنها تفکر در باره عدالت و برابري، نه دايره ي خشونت شکسته ميشود نه فقر، و هر دو دست در دست هم، گسترده تر و پابرجا تر به کشتار خود ادامه ميدهند؟» (13). پوپري ها بايد بدانند، که خشونت در همه جوامع سرمايداري حکم ميراند و صلحي در کار نيست. جنگ و صلح جهاني، جنگ و صلح حاکمان ستمگر است. براي رسيدن به صلح، انقلاب بايد کرد. به قول احمد آريا که در پايان مطلب معشوق کمنتي نوشته است، «دموکراسي فقط زماني ممکن است که يک نظم عادلانه اجتماعي در جامعه بوجود آمده و مستقر باشد. دموکراسي در ذات موجد نظم و متضمن رفاه اجتماعي نيست. حکومت اکثريت ستم است» (14). و اين تنها با انقلاب ممکن است! انقلابي که با گذار از سوسياليزم و محو چهارکليت (15) به جامعه برسيم که مردم به گفته احمد شاملو «کاردهاي شان را - جز از براي قسمت کردن، بيرون نياورند» (16) و حتي ديگر سخن از دموکراسي هم نباشد، زيرا «هر زمان كه سخن از دموكراسي، از هر نوع آن در ميان باشد، نشانه اينست كه تفاوت هاي طبقاتي و تخاصمات اجتماعي ـ و به همراه آنها ديكتاتوري ـ هنوز موجود است و في الواقع وجه مشخصه جامعه اند. هر آينه كه جامعه چنين نباشد، ديگر امكان يا ضرورت سخن گفتن از دموكراسي نيز در ميان نخواهد بود» (17).


بنمايه

1 – معشوق رحيم: دموکراسی، فيسبوک، 19.04.2023، https://www.facebook.com/mashouegh.rahim
2 - دولت، دمکراسي و ديکتاتوري بورژوايي،
مقالات آواکيان http://ketab-other.blogspot.com/2014/01/blog-post_3622.html
3 - اخبار روز: پوپر خواني در ايران، يکشنبه 28 ارديبهشت 1399،
https://www.akhbar-rooz.com/30451/1399/02/28
4 - باب آواكيان، دموكراسي: آيا نميتوانيم به چيزي بهتر از آن دست يابيم؟، شيكاگو، 1986، برگردان به فارسي حزب کمونيست ايران م ل م
5 - آواکيان: دولت، دمکراسي و ديکتاتوري بورژوايي، 13.10.1392 تارگاه کتاب بخش دهم،
http://ketab-other.blogspot.com/2014/01/blog-post_3622.html
6 - قانون اساسي جمهوري سوسياليستي نوين ايران.
7 - امير حسن پور: دموکراسي و خشونت، مجله آرش، شماره ۱۰۵-۱۰۶، اسفند ۱۳۸۹
8 - امير حسن پور: دموکراسي و خشونت، مجله آرش، شماره ۱۰۵-۱۰۶، اسفند ۱۳۸۹
9 – معشوق رحيم: دموکراسی، فيسبوک، 19.04.2023، https://www.facebook.com/mashouegh.rahim 10 - امير حسن پور: دموکراسي و خشونت، مجله آرش، شماره ۱۰۵-۱۰۶، اسفند ۱۳۸۹
11 - از وبسايت انقلاب. ۲۷ اگست ۲۰۲۰ ، برگردان: بهروز پام
12 – وبسايت حزب کمونيست ايران م ل م، دموکراسي؛ رزا لوگزامبورگ، لنين و سنتز نوين کمونيسم، https://cpimlm.org/1389/12/01
13 - امير حسن پور: دموکراسي و خشونت، مجله آرش، شماره ۱۰۵-۱۰۶، اسفند ۱۳۸۹
14 - مطلب معشوق در باره دموکراسی، فيسبوک، 20.04.2023
15 - مارکس در «مبارزات طبقاتی در فرانسه» گفت که «ديکتاتوری پرولتاريا مشحصاً گذاری است به محو کليه تمايزات طبقاتی ميان مردم، محو کليه روابط توليدی، که پايه آن تمايزات طبقاتی است، محو کليه روابط اجتماعی که همراه و در انطباق با روابط توليدی شکل گرفته اند و انقلابی کردن کليه ايده هاي که برخاسته از اين روابط اجتماعی است».
16 - (شاملو: کاشفان فروتن شوکران، با چشم ها، صفحه 33، چاپ دوم 1363، چاپ معياد).
17 - باب آواكيان، دموكراسي: آيا نميتوانيم به چيزي بهتر از آن دست يابيم؟، شيكاگو، 1986

 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل   ۴۳۰        سال نــــــــــــــــــوزدهم          حمــــــــــل / ثور        ۱۴۰۲         هجری  خورشیدی      شانزدهم اپریل 2023