کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 

 

 
 

               اندیشه شاهی

    

 
زن بودنم مگر خار چشم زمانه است؟

 

 

در زندگی روزمره دغدغه های بیشماری داریم، از مسایل سیاسی تا مسایل شخصی زندگی مان. اینروزها همه را می‌بینیم که در باره ی اگاهی وضعیت افغانستان از هر طرف یکی مینویسد، دیگر نقد میکند و دیگر شعار میدهد. در این میان هیچ کسی مسایل های خیلی ناچیز اما خیلی وحشتناک فرهنگ های افریده ی مان را کسی بیان نمیکند.

در چند هفته ی گذشته، از بعضی ها و حتی در خبر هم میشنویم و یا میخوانیم که یک زن بر اساس خشونت بی پایان همسرش را به قتل رساند، و یا عروس مادر شوهرش را به قتل رساند. نمیدانم، برای من شنیدن این خبرها عادی شده یا برای همه مان. نمیدانم، این یک فرهنگ شده یا داریم اهسته اهسته قبول میکنیم که مسایل خانوده گی دیگر یک مشکل جامعه نیست. هر کسی به طوریکه دلش خواست باید بسازد و یا بسوزد. و یا انقدر غرق این هستیم که طالبان چه خواهد کرد با افغانستان که دیگر مسایل ها برای مان هیچ مهم نیست. سوالهای بی پایان دارم، کسی جواب گو نیست. با اینکه هر چند کوشش میکنم که از هر چیزیکه باعث ناراحتی ارامشم میشود، ازش دوری کنم. در این چند سال از نویسنده به یک انسانی مبدل شدم که دیگر نمیخواهم فکر کنم و یا حتی در باره ی چیزی های که ناراحتم میکند بی اندیشم. اما، انسان هستم و ناخواسته یا خواسته بسیاری مسایل های اجتماع مان عذابم میدهد. بعد از مدتی، با خانمی حرف زدم که بقول خودش زمانی صدایش یک معنی داشت در اجتماع. اما، حالا که چند سالی میشود ازدواج کرده و در میان زندگی مشترک اش با خانواده اش دست و پنجه نرم میکند. از صدایش معلوم بود که انگار کسی دارد خفه اش میکند. از هق هق گریه هایش معلوم بود که ناخواسته به نام اینکه ( جامعه چه میگه، مردم چه میگه، و یا نام خانواده ام بد میشود) هنوز هم شکنجه ی بنام فامیل شوهر را تحمل دارد. میفهمم، من تا زنهای دیگر و یا حتی تا زنهای افغانستان متفاوت هستم. من و سایر زنهای که در غرب هستیم این مسایل برای مان درد اور است، اما این را درک نمیکنم که چرا کسی باید ظلم کند و چرا تو باید ان ظلم را تحمل کنی؟
میفهمم، افغانستان کشوری است که زندگی برای زنها بدتر از جهنم است، اما این را نمیدانم که چه زمانی یک زن دشمن زن دیگر شده؟

می‌فهمم، که بعضی مردهای افغانستانی زن را تنها مصدر، پاک کردن خانه، طفل بدنیا اوردن، و یکی که شبها وحشت جسمانی اش را حاصل کند، میداند. اما، نمیدانم که همان مادر که انگار مادر شوهر است، و یا همان خواهر که خواهر شوهر است، چرا بی رحمانه بالای همجنس خودش ظلم میکند؟ چرا یک زن دشمن زن دیگر است؟


چرا هیچ کسی این مسایل ها را به رسانه ها نمیرسانند؟ چرا کسی این موضاعات را جدی نمیگیرد؟ برای ازادی که مینویسیم، اما معلوم نیست که ان ازادی برای کدام عده زنهای و حتی مردها در جماعه ی ما است؟ برای اگاهی جهان این را مینویسیم که در یک گوشه ی افغانستان فعلانی طالب چنان کار را انجام داد. اما هیچ کسی از زن های که در خانه های خودشان با دستان خانواده های خودشان خفه میشوند، کسی نمینویسد. مانند این بانوی که در فکر جامعه و بدنامی خانواده اش است، همچنین هزارها زنهای دیگر اند که بی صدا و کس اند.


کی صدای این نوع زن‌ها می‌شود که در خانه ی خودش یکی بنام مادر شوهر، و دیگر بنام خواهر شوهر دارد خفه اش میکند؟
زن بودنم مگر خار چشم زمانه است؟

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل   ۴۲۸    سال نــــــــــــــــــوزدهم           حوت/حمــــــــــل         ۱۴۰۱/۱۴۰۲         هجری  خورشیدی        از هشتم تا سی و یکم مارچ 2023