کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 

 

 
 

               مترجم : فضل‌الرحمن فاضل

    

 
آخوند ملا شاه بدخشی، پیر طریقت دارا شکوه

 

 

نویسنده: پروفیسور دکتور سیده رقیه، استاد بخش فارسی دانشگاه کشمیر

 اگرچه از جملهء چهار پسر [1]شاهجهان ، تنها اورنگزیب عالمگیر  به فرمانروایی هندوستان واحد دست یافت؛ یعنی از تبت تا راس کماری و از کابل تا برما،  خطبه به نام او خوانده می‌شد و فرمان او نافذ بود . این هم واقعیت انکار ناپذیر است که اورنگزیب  بیش از همه، امپراتوری مغلی {تیموری} را گسترش داد؛ اما در این حرف هم جای شکی وجود ندارد که  دارا شکوه با وجود ولی‌عهد  بودن سلطنت،  به فرمانروایی حکومت عظیم الشأن هندوستان دست نیافت. او هم   مرد شمشیر بود و هم مرد قلم و بخش  زیاد زندگی اش را در راه آبیاری {درخت گشن بیخ} تصوف گذراند، چنانچه از تصنیفات [2] او، ذوق علمی و باورهای مذهبی او به خوبی نمایان شده می‌تواند. دارا شکو هم عالم بود و هم عامل. هم مفکر بود وهم شاعر. هم صوفی بود و هم اهل  نظر. گوییا شهزادهء موصوف  به خاطر صوفی و شاعربودن، بخش زیاد  وقت خود را در محافل صوفیان و درویشان سپری می‌کرد؛ زیرا در همچو مجالس،  به تشنگی خواهش او سکون و آرامش رو می‌آورد. او خوشه‌چینِ  رازدانِ جهانِ سرمدی شیخ میا میر لاهوری بود و همچنان  مرید و معتقد  ملا شاه بدخشی نیز. به عبارت دیگر  او را  دلق درویشی  نسبت به تاج خسروی، عزیزتر بود.

جناب محمد علی[3]  نوشته است : شاه جهان از حضرت میا میر لاهوری[4]   بسیار اثرپذیر بود. دارا شکوه نیز همراه پدرمحترمش  سه بار موقع زیارت او فراهم گردیده است. مرتبهء نخست 17 اپریل 1634، بار دوم، دو روز بعد  ازتاریخ یاد شده  و آخرین بار در برگشت از کشمیر به تاریخ 18 دسمبر  1634م .       

{ و در آغاز} سال 1635 دارا شکوه  با اثر پذیری از میا میر ، به زندگی روحانی میلان پیدا کرد  و در لاهور در نزد میا میر  با ملا شاه بدخشی  ملاقات او صورت گرفت، وقتی که  دارا شکوه تصمیم گرفت  تا مرید حضرت میا میر گردد ، میا میر داعی اجل را لبیک گفته بود و دارا شکوه در این دوران  در تلاش مرشد بود؛ زیرا او  به زندگی روحانی میلان زیاد پیدا کرده بود  و در همین دوران  با صوفیان زیاد ملاقات کرد و با جوگی‌های هندو{باور} نیز  دید و وادید به عمل می‌آورد و برای درک باورها و روش‌ها یا عقاید و مذاهب ایشان تلاش می‌ورزید [5]  سر انجام  سعادت بیعت با ملا شاه را در سال 1639م  دریافت کرد.[6]  از آن‌جایی که  ملاشاه بدخشی  مرید میامیر لاهوری و شیخ سلسلهء قادریه بود، بناءً دارا شکوه  را نیز پیرو طریقهء قادریه گفته می‌شود. [7]

پیر طریقت دارا شکوه، ملا شاه بدخشی  در روستایی در بدخشان به نام "ارگَسا"  زاده شده است،  والد ماجد یعنی پدر بزرگوار او  ملاعبدی نام داشت که  قاضی روستای ارگسا بود، نام اصلی او شاه محمد بود، اما در برگ‌های تاریخ  به نام آخوند ملاشاه بدخشی مشهور است. او در سال  1023 هجری قمری  برابر با 1614م  از  ارگسا به سوی لاهور هجرت کرد  و در آن‌جا  در حلقهء  ارادت  حضرت میا میر  لاهوری  شامل شد و دست بیعت  به او داد.  او  به مدت سی سال در درگاه  حضرت میا میر لاهوری خدمت کرد  و از صحبت او بهره مند شد و به ریاضت‌های شاقه مشغول بود، در محل بود و باش ملا شاه  در آن‌جا در این مدت سی سال، چراغی  روشن نشد.

دارا شکوه  می‌نویسد: من شبی به خدمت حضرت ملا شاه حاضر شدم، او  از نزد همسایهء خویش  چراغی طلب کرد و فرمود: دارا شکوه!  امروز به‌خاطر آمدن تو، در خانهء من چراغی روشن شد، ورنه من هیچگاه  در خانهء خود چراغی نمی‌افروختم. [8]

حضرت ملا شاه بدخشی در میان مریدان حضرت میا میر از بهترین مریدان  او بود،  و  مورد توجه و شفقت خاص مرشد خویش قرار داشت. او فرموده است که روزی  حضرت میا میر  دعا کردند، دوستان پرسیدند این دعا در حق چه کسی بود؟  فرمود: در  حق ملا شاه،  در حق او که توسط  او طریقت من روشن گردد. آن گاه که  حضر میا میر از این دنیا رحلت می‌کرد، چند سال قبل از آن، به حضرت ملاشاه خرقهء خلافت  و جانشینی، عطا فرموده بود و او بعد از دریافت خرقهء خلافت، به رهنمایی خلق خدا مصروف شد.

تشریف آوری  ملا شاه بدخشی به کشمیر:

دارا شکوه در تصنیف [9] خویش  نگاشته است که  پیر او ملا شاه صاحب،  خودش به او یادآور شده است که او بعد از ترک وطن، مدت سه سال در کشمیر اقامت گزیده؛ سپس رو به  هند کرده است. او از لاهور به «آگره» آمده ، سپس بار دیگر  از آگره رهسپار لاهور شده و به خدمت حضرت میا میر لاهوری حاضر گردیده است. در دربار  او  حینی که از هر طرف کامل گردید، با اخذ  اجازت از مرشد خویش  به کشمیر تشریف برد. در دوران سیاحت کشمیر، در دامان «کوه ماران» سکونت پذیر گردید[10].  و در آن دیار  هر تعداد کسانی که  زیر تربیت او قرار گرفتند ، به مقام اعلای روحانیت فایز گردیدند . او  در  کشمیر وعظ نیز می‌کرد، از همین‌رو، حلقهء مریدان او  به حد کافی گسترش یافته بود، زندگی در  سوز و گداز و ظهور عجایب و غرایب و کشف و کرامات، در آن‌جا معمول بود. وقتی که شهرت ولایت او به دارا شکوه رسید  همراه با همسرش «نادره بیگم»  به خدمت او حاضر شد و خدمات مالی و بدنی او را به‌جا آورد و برای رهایش او خانه‌ای، آباد کرد که خانقاه و مسجد سنگی شامل آن بود.[11] در ایام آغازین سکونت در کوه ماران، برادرش از بدخشان به تلاش او برامد و به کشمیر  خود را رساند و از روی تصادف به خدمت ملا شاه رسید و وقتی که در بارهء نام وطن، آبا و  اجداد از او شنید در پاسخ او فرمود آن  شاه محمد  من هستم که مردم در این‌جا مرا «ملا شاه» می‌گویند. چنانچه برادرش نیز با  او در آن‌جا رهایش‌پذیر گردید و پس از آن  شماری از خویشاوندان او نیز از «بدخشان» آمدند  و در آن‌جا سکونت گزیدند. در همین سلسله، محمد مراد می‌نویسد:

«می‌گویند اخوان و سایر خویشان چون  برادران یوسف علیه السلام پیوستند، بعد از این دیگر خویشان و اقارب آمده  در دامنهء  این کوه جای گرفتند.» [12]

اما خود ملا شاه ازدواج نکرد و می‌فرمود: « من  نه زن دارم و نه  خواب، الحمد لله الملک الوهاب که از این هردو  فارغم.»

معاصران و مریدان ملا شاه بدخشی:

دارا شکوه - یکی از مریدان عزیز ملا شاه – می‌نگارد که از  نظر عنایت شاه موصوف،  مردم بی‌شماری بهره‌مند گردیده اند  حتی به حدی که  بسا از مردم کفر را ترک گفتند و اسلام را پذیرفتند.[13] از  خلفای معروف و مصاحبان او  مولانا شاه گدا، ملا مسکین مغل، ملا عبد النبی دیوانی، ملا محمد سعید، محمد امین کشمیری، خواجه حسن بچهـ ، حاجی عبد الله، عبد الرحیم قادری و دیگران  در صدر فهرست آن مریدان قرار می‌گیرند ، افزون بر ایشان  اکثر علما، امیران و مشایخ  عصر  به خدمت او حاضر می‌شدند . محمد  مراد در این مورد می‌نویسد:

« امراء و فضلای عصر و بعض مشایخ در خدمت ایشان اکثر می‌رسیدند.»[14]

 حتی والد محترم محمد مراد  یعنی ملا طاهر مفتی نیز   زیر عنایت خاص شاه موصوف قرار داشت و در همین رابطه او گفته است : « آخوندی بر  والد محرر شفقت زیادی  داشت  در ایام وفات ایشان محرر، به سن هفده بوده، رحمة الله علیه رحمة واسعة» [15]

ملا شاه بدخشی در مورد خلیفهء خاص خویش دارا شکوه  فرموده است: از این جوان ( دارا شکوه)  امید می‌رود که  طریقت مرا فروغ دهد  و او مطابق خواستهء من و بر طریقت من عمل خواهد کرد و بر حرف‌های من توجه خواهد نمود. دارا شکوه  و خواهر او  جهان آرا  نیز از فیوض  روحانی و برکات شاه  موصوف بهره برده بودند.[16]

شاه موصوف علی‌الرغم این‌که  صوفی برگزیده و غواص بلندپایهء بحر عرفان بود، صحبت مشایخ  هم عصر خویش را می‌پسندید  و  به دیدار ایشان  شوق داشت و احترام ایشان را به جا می‌آورد. گفته می‌شود  که  روزی در کنار حوضی  شماری از مردم گرد آمده بودند، پرسید که  علت چیست که مردم گرد آمده اند، کسی در پاسخ گفت:  بابا نصیب‌الدین  به زیارت  غازی شیخ حمزه مخدوم تشریف آورده است، چونکه شاه موصوف نیز  به ملاقات  بابا  نصیب اشتیاق داشت  از همین رو، آن عزیز او را به خدمت «بابا نصیب» برد و هر دو با هم  ملاقات کردند و خرسند شدند  و  در مورد  توحید با هم گفت و گو کردند. ملا شاه از بابا نصیب پرسید که «این کثرت ضد وحدت است یا نه؟» بابا  نصیب پاسخ داد:  «وحدت در کثرت است.»[17]

در  واقعات کشمیر  رویداد  یکی از دیدارهای او را چنین درج کرده اند  که  روزی آخوند ملاشاه  جهت دیدار  شیخ بابا علی پانپوری  به خانقاه او تشریف برد  و در آن‌جا بابای یاد شده  بر بالای  بوریا نشسته بود  و در دستش  تسبیح بود و به یاد خدا مصروف.  تا مدتی شاه موصوف  در آنجا درنگ کرد  چون در آن وقت  با زبان کشمیری آشنا  نبود و بابا علی  پانپوری نیز با زبان فارسی زیاد آشنا نبود، از همن رو  شاه موصوف  بدون این‌که  گفت و شنود داشته باشد  از آنجا برخاست  و به سوی دروازه روان شد  و با آواز بلند گفت: " این جا  غیر از بوریا چیزی نیست." بابا علی پانپوری  از حاضران پرسید  که این «مغل»  در وقت رفتن ، چه گفت؟ کسی از حاضران پاسخ داد که او گفت:«این جا  غیر از بوریا چیزی نیست.»  بابا علی دست‌هایش  را با هم فشرد و با افسوس گفت اگر  او ذره‌ای معرفت می‌داشت و با توحید آشنا می‌بود، او حق را می‌دید نه بوریا را. گفته می‌شود  که شاه موصوف  برگشت  و از بابا علی  عذرخواهی کرد [18].

حرف اصلی در این‌جا این است که او از توحید و معرفت  بیگانه نبود، بلکه بر سبیل  خوش‌طبعی چنان گفت و اخلاق  نیکویش،  او را به عذرخواهی از بابا علی ترغیب کرد.

ملا شاه دارای  اخلاق  عالی و نکو، بذله‌سنج و بذله‌گو نیز بود. گفته می‌شود که  شاه جهان  قبل از ملاقات با وی «موسوی خان صدر» را جهت آزمایش نزد او فرستاد، وقتی که  به خدمت او حاضر شد، ملا شاه هیچ نوع مراتب تعظیم و تکریم او به جا نیاورد. خان موصوف  چنین گمان کرد شاید او را نشناخته باشد، از همین‌رو،  گفت: «من  موسوی خان  هستم»  ملاشاه در پاسخ فرمود: «ما محمدیانیم، موسوی و عیسوی را نمی‌دانیم.»[19] حکایات و لطایف  شبیه این  که منسوب  به ایشان است در میان مردم  زیاد مشهور بود و حقیقت این است که او همیش غواص دریای  توحید بود.

تکفین و تجهیز ملا شاه:

در سال 1069 هجری قمری آن گاه که  اور نگزیب عالمگیر  بر سریر سلطنت  نشست، در این وقت  به اثر توطئه برخی از  مخالفانِ  دارا شکوه، اورنگزیب، امر احضار ملا شاه را به دربار صادر کرد،  ملا شاه از ناچاری  سوی لاهور عزیمت کرد و چند سال اخیر  عمر را در خوف و هراس در آن دیار به سر برد.[20]  اما او در آن  دوران هم می‌فرمود: «الحمد لله  اول و آخر من به غربت گذشت و می گذرد..»

گفته می‌شود  وقتی  چند روز به سفر آخرت او  مانده بود  او سوار بر پالکی[21] به مزار مرشد خود رفت و متصل با آن، زمینی  خرید و وصیت کرد که «مرا این‌جا  دفن کنید.»  بعد از  آن بیمار  شد و رحلت کرد.  در شبی که رحلت می‌کرد   در خواب ملا محترم و میا  اسماعیل را از  انتقال خود مطلع فرمود و همراه با آن، به تجهیز و تکفین نیز تاکید کرد.[22]

این حرف را ملا محترم به محمد مراد  واضح کرده که محمد مراد در تصنیف خویش به این  عبارات از آن یاد نموده است: «در اثنای صحبت نقل فرمودند که آخوند ملا شاه شب وفات خود در واقعه من آمد و گفت ای فلان من امشب به دار البقا می‌شتابم، برای غسل  و تکفین و تجهیز من حاضر شو و نماز جنازهء من بخوان. علی الصباح رفتم هنوز خادمان از رحلت ایشان مطلع نشده بودند که حافظ اسماعیل از خدا پرستان مشهور بود، رسید  و بیان کرد که  آخوند  شب، در واقعهء من آمده گفت  که آب به دست خود گرم کرده، غسل به من دهید و هر دو کس  همچنان کردیم. چون به نماز  جنازه حاضر شدیم، ازدحام مردم و حضور ملایکه بسیار شد.»[23]

ملا شاه بدخشی  در وقت نزع  تاریخ وفات خود را بیان  کرد و رهسپار دیارعدم شد « داد در توحید ملا شاه، جان» که به حساب ابجد 1072 هجری قمری می‌شود.

ملا شاه بعد از وفات، طبق وصیتش در پهلوی مزار  مرشدش { در لاهور} به خاک سپرده شد. مفتی غلام سرور  در  تاریخ وفات او گفته است:

شیخ حق آگاه عالیجاه ملا شاهِ دین

هر که روی روشن او دید رشک ماه گفت

شد چو از دنیا سوی جنت، خرد تاریخ او

زاهد پنجاب، قطب وقت ملاشاه گفت [24]

از فصل‌نامهء «دانش»، نشریهء دانشگاه کشمیر، شمارهء 24 ، جنوری سال 2007م

 

 

 

تصویر تخیلی ملاشاه بدخشی، به خامهء علی فقیرزاده

نتيجة بحث الصور عن سکینة الاولیاء / دارا شکوه

شهزاده  محمد دارا شکوه

 

 

 

 

 

http://media.farsnews.com/media/Uploaded/Files/Images/1392/08/08/13920808000541_PhotoL.jpg

 

مسجد ملا شاه بدخشی  در کشمیر مشهور به مسجد حضرت آخوند

 

 


 

[1] ) پسران شاه جهان عبارت بودند از: دارا شکوه، شاه شجاع، مراد بخش و اورنگزیب.

[2] ) تصنیفات دارا شکوه عبارت است از : سکینة الأولیاء، سفینة الأولیاء، رسالهء حق نما، حسنات العارفین، اکسیر اعظم ( دیوان) ، طریقة الحقیقت، سر اکبر، مجمع الحرمین و غیره

[3] ) رک : دارا شکوه از محمد علی ص 68

[4] ) نام مبارک  حضرت میان میر لاهوری میر محمد ولقب او حضرت میان میر بود ، در شهر سیوستان سند به تاریخ 957 هجری قمری، تولد شده است.

[5] ) رک : دارا شکوه از محمد علی ص 68

[6] ) حضرت میان میر لاهوری به عمر بیست و پنج سالگی از سند به لاهور تشریف آورد و در حلقهء درس  مولانا سعدالله شامل شد و بعد از اندک مدت در علوم معقول و منقول، به درجهء کمال رسید و با دانش‌های ظاهری و باطنی آراسته گردید، حلقهء مریدان او در لاهور بسیار گسترده بود.

[7] ) در این‌جا بایست تذکر داد که دارا شکوه میان تصوف و دیانت می‌خواست هم‌آهنگی به‌وجود آورد و تفاوت میان «دیر» و «حرم» را از میان بردارد ، از همین رو،  {برخی} علمای اسلام  او را ملحد و کافر خواندند. اورنگزیب نیز  به همین اتهام، حکم قتل او را صادر کرد.

[8] ) کشیر Kashir  از صوفی، جلد دوم ، ص 350

[9][9] ) سکینة الأولیاء، ص 66 ، به حوالهء تذکره اولیای هند و پاک، ص 174

[10] ) تذکره اولیای  هند و پاک ، از عالم فقری، ص 175

[11]) سکینة الأولیاء ص 66-68

[12] ) تحفة الفقراء، تدوین کننده : پروفیسور  دکتر سیده رقیه، ص 88. بایست یادآور شد که  مورخ نامور کشمیر خواجه محمد اعظم دیدمری حین درج  رویدادهای کشمیر در اثرش " تحفة الفقراء" از مراجع دست اول بهره برده است  و پس از وی نویسندگان  و مورخان  حین درج  رویدادها و حوادث کشمیر، از آن، استفاده کرده اند که می‌توان از کتاب‌های تاریخ حسن، وجیز التواریخ، تاریخ کبیر کشمیر، تاریخ بزرگان کشمیر و سایر نبشته‌های دیگر نام برد.

[13] ) رک : تحفة الفقراء  ص 88، تاریخ اعظمی ص 161،کشمیر مین فارسی ادب کی تاریخ ( تاریخ ادبیات فارسی در کشمیر) از سروری ص 65،تذکره اولیای کشمیر از حسن، ص 161

[14] ) تذکره اولیای هند و پاک، ص 176

[15] ) سکینة الأولیاء ، ص 88

[16] ) تحفة الفقراء ، متن چاپ شده ، ص 88

[17] ) مرجع پیشین، ص 90

[18]) تذکره اولیای هند و پاک، ص 176

[19] ) تحفة الفقراء ، ص 89، تذکرهء اولیای کشمیر، ص 301، تاریخ اعظمی، ص 161

[20]) واقعات کشمیر، ص 145

[21] ) پالکی به معنای تانگه، بگی یا گادی . ف . ف

[22] ) مرجع پیشین، ص 161،تذکره اولیای کشمیر، ص 301، تاریخ سروری، ص 145

[23] )تحفة الفقراء، ص 89، واقعات کشمیر، ص 161، تذکره اولیای کشمیر، ص 302، وجیز التواریخ، ص 52

[24] ) تذکره اولیای هند و پاک، ص 177

  

 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل   ۴۲۷    سال نــــــــــــــــــوزدهم           حوت         ۱۴۰۱    هجری  خورشیدی        هشتم مـــــــارچ 2023