کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 

 

 
 

              کاوه شفق آهنگ

    

 
هشت مارچ ات مبارک، برادر!

 


 

در زنده‌گی هر کدام ما مواردی وجود دارد که به عادت تبدیل شده و انسان بی آن‌که به محتوای آن فکر کند، فقط انجام می‌دهد.
اصولن حرف نیکی است، روزی را برای گرامی‌داشت از زن مشخص کردن و تجلیل کردن. بگذریم از این که پس‌منظر تاریخی هشت مارچ چه بوده و چرا این روز از جانب غربی‌ها جهت گرامی‌داشت از زن مشخص شده و هر سال تجلیل می‌گردد. در این رابطه خیلی از ما در سال‌های گذشته پرداخته‌ایم و در انترنت نیز به حد کفایت معلومات وجود دارد که نیازی به تکرار آن نیست.
سوال اساسی اما این است که وقتی ما مردم نیز هر سال در این گرامی‌داشت شرکت می‌کنیم، آیا گاهی از خود پرسیده ایم که مقصد ما چه است؟ آیا گاهی از خود پرسیده ایم که از همان زمانی که ما نیز آغاز به تجلیل از روز زن کرده ایم، چه تغییرات بنیادی در نگاه و فرهنگ ما در رابطه با زن اتفاق افتاده است؟ آیا هنوز که هنوز است، عده‌ی چشم‌گیری از روشن‌فکران و با‌سوادان ما با همین فرهنگ و ادبیات سنتی مردسالار و زن‌ستیز فرزندان شان‌را تربیت نمی‌کنند؟ اگر می‌گویید نه، پس این حرف‌هایی مانند "مرد باش، زنچو، مرد گریه نمی‌کند، نامردی و مردی قدمی فاصله دارد، تو مردِ هستی، زن خو نیستی . . ." و هزارویک نمونه‌ی دیگر در کاربرد زبان روزمره‌ی ما نمایان‌گر کدام فرهنگ است؟ مگر کم شنیده‌ایم که در تعریف زنی گفته می‌شود "عجب زن مردانه صفتی هست"، خنده دار نیست؟ وقتی دختر مان به حیث انسان عاشق می‌شود و با جوانی رابطه برقرار می‌کند، برای ما ننگ است اما وقتی پسر ما با بانویی رابطه برقرار می‌کند، مرد است و کاکه است و زدنی و چه و چه که حتی با افتخار و باد به غبغب انداخته به دوستان مان نیز حکایت اش را می‌کنیم و چنان سرشار از غرور می‌شویم که گویا سفینه‌یی به مریخ فرستاده ایم.
خب، وقتی طفل در چنین فضای فرهنگی رشد می‌کند، بسیار دانش علمی نیاز نداریم تا بدانیم که در آینده زن را حقیر می‌شمارد و مرد را کبیر.
گرامی‌داشت از زن زمانی معنی پیدا می‌کند که مرد جامعه‌ی ما هر روز و هر لحظه به این واقعیت باور داشته باشد که زن نه موجود ضعیف است و نه هم باید به سبب ویژه‌گی های طبیعی مانند مادر بودن، خواهر بودن و همسر بودن طرف ترحم مردان قرار بگیرد و در همین‌ها خلاصه شود. پس آن زنی که نه برادر دارد، نه شوهر و نه فرزند، آیا بی‌ارزش است و نباید گرامی داشته شود؟ زن، خیلی توانایی‌های دیگر نیز دارد، زن، داکتر، انجنیر، مهندس، نرس، سیاست‌مدار، معلم، استاد دانشگاه، ورزش‌کار، شاعر و نویسنده نیز هست. چرا به مادر بودن، خواهربودن و همسر بودن خلاصه‌اش می‌کنیم؟ این چه‌نوع گرامی‌داشت است؟
تجلیل از زن زمانی معنی پیدا می‌کند که مرد جامعه‌ی ما در مقابل فرهنگ پوسیده و بویناک مردسالاری قد علم کند و آن را از ذهنیتِ خود دور بریزد؛ به دختر و خواهر اش همان نگاهِ فرهنگی و اخلاقی را داشته باشد که به پسر و برادر اش دارد؛ زن را فقط در مقاله و شعر گرامی داشتن هیچ دردی را دوا نمی‌کند. نگاهِ ما باید نسبت به زن از بنیاد تغییر کند، یعنی همان فرهنگی را که نگاه ما را نسبت به زن شکل می‌دهد باید در خود ریشه‌کن کنیم تا به اهمیت واقعی و طبیعی زن و فرهنگِ زن‌ستیز خود و نیاکانِ ما پی ببریم. به باور من خیلی از ما، یعنی جنس مذکر، که اکثریت حتی همان پس‌منظر تاریخی هشت مارچ را نیز نمی‌دانیم، با دهل و نغاره زدن در هشت مارچ که های زن و های زن، در اصل، به روی ضعف فرهنگی خود خاک می‌ریزیم.
یک‌بار روی این جمله‌ی قراردادیِ هشت‌مارچی تامل کنیم: "مقام زن را گرامی می‌داریم!"
به‌به، چه کارستانی می‌کنیم!؟
"مقام زن" چیست؟ یعنی اگر انسان به حیث زن تولد می‌شود، بی چون‌و‌چرا صاحبِ مقامِ به‌خصوصی می‌شود؟ یا ما مردهای هشت‌مارچی از روی دلسوزی این مقام را که معلوم هم نیست چیست، بزرگوارانه به زن می‌بخشیم؟ هرچه نباشد ما مرد ها در روز هشت مارچ "بخشاینده و مهربان" می‌شویم و مقام زن را گرامی می‌داریم!
کدام مقام؟ مقامِ تحت ستم قرار گرفتن؟ این هم شد مقام؟ بهتر است مرد از این حاتم‌بخشی‌ها بگذرد و به جایش زن را باورمندانه نیمی از پیکر جامعه شناخته به انسان‌بودن اش، به حقوق مدنی اش احترام بگذارد؛ بهتر است با چشم عقل ببیند که زن به ترحم نیاز ندارد، آزادی و امکانات اش را از وی مگیر؛ زن از ما شعر و مقاله نمی‌خواهد، حق و احترام می‌خواهد.
جامعه‌ی سنتی و دین‌زده‌ی ما از یک‌سو حق زن را غصب می‌کند بعد در هشت مارچ "مقام زن" را گرامی می‌دارد. خیلی مزه‌دار است. نیست؟
تازه همین هفته‌ی قبل در آلمان باز هم محاکمه‌ی دو برادر غیور از هموطنان ما دایر گردید که به جرم قتلِ خواهر شان (قتل ناموسی) زندانی شده اند. از این قتل های ناموسی در این سو ها کم اتفاق نیفتاده که برادرانِ "باناموس" خواهران شان را به جرمِ عاشق‌شدن کشته اند. حالا بگذریم از لت‌و‌کوب ها برای حفظ "ناموس"، حرف مردم، آبروی فامیل و چرندیاتی از این قبیل.
چه منطق نازنینی: "تو عاشق نشو که آبروی پدر و برادرت می‌ریزد!" یعنی وضوی آبروی مرد جامعه‌ی ما با عاشق‌شدن دختر یا خواهر اش باطل می‌گردد. چه آبرویِ خیله و مسخره‌ و سستی؟!
اگر واقعن هدف ما گرامی‌داشت از زن است، پس در گام نخست باید بارِ ناموس، آبروی فامیل، حرف مردم و باقی این‌گونه مزخرفات را از روی شانه هایش برداریم و بگذاریم راحت نفس بکشد، راحت زنده‌گی کند. بالاخره زن در گام نخست و قبل از هر چیز دیگر انسان است!
سرشک از رخم پاک کردن چه حاصل
علاجی بکن کز دلم خون نیاید

 


روشنی نوشت:
خوش‌بختانه همه مرد های جامعه‌ی ما زن‌ستیز، شعارکی و هشت‌مارچی نیستند اما متاسفانه خیلی خیلی اندک اند.

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل   ۴۲۷    سال نــــــــــــــــــوزدهم           حوت         ۱۴۰۱    هجری  خورشیدی        هشتم مـــــــارچ 2023