کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 

 

 
 

              نصیرمهرین 

    

 
ستمگران دوزخ ساز
کَی انصافی در اين حکمت ببينم
گنـه از تــو و مــن دوزخ نشيـنم
                                                 (بهار سعید)

 



ادعاها و کارکرد های مبتنی بر انحصار قدرت، که یکی از ویژه گی های حاکمیت در افغانستان را در معرض شناسایی میگذارد، ناگزیر ستمگرانه بوده است. (۱) حکومتگر در ساختارهای سنتی -ارثی با این ادعا که حکومت از پدر به وی به میراث رسیده، چه در جنگ قدرت (که بیشترین برگهای رویداد های ویرانگرانه را برجای نهاده) و چه هم توفیق در اِعمال قدرت، افزون بر تعمیل ذوق، سلیقه، برداشت ها و لزوم دید های خود و یا یک اقلیت، بهره گیری از عنصر دین و مذهب و در سطوح مختلف عنصر کار ساز دیگری یا عامل قومی را همواره به کمک طلبیده است.
جان سخن در یادآوری چنین موضوعی در این است که بحث و دریافت عناصر کارساز در تاریخ سرزمین ستم آشنا و رنجدیدۀ ما سالیان متمادی مفقود بود. جز موارد اندک و با گوشه چشمی از اشاره های آمیخته با هراس. اگر جای نقش استعمار را در بسا کتابها و نوشته ها، پس از ورود و دخالت در حیات کشور می بینیم، به دلیل ناتوانی از توضیح چرایی ها وعوامل داخلی، یا با چهرۀ ناقص ونارسا، ظاهر شده اند و یا هر آنچه را که عنصر داخلی در پیوند با دین، مذهب، قوم و افکار و کردار برخاسته از وضعیت اجتماعی- تاریخی انجام داد، در مجموع به پای تهاجم و تعرض بیگانه ریخته است. در حالیکه با ورود استعمار، حکومت سر تعظیم فروبرده به آرزوهای استعمار، یک عامل دیگر یا عامل اتکا به نیروی بیرونی را نیز یافته و استعمار هم با بهره گیری از تمایلات تن دادن به دست نشانده گی، عناصر بومی- فرهنگی و موجود در جامعه را مورد استفاده قرار داده است.


از میان تعمیل و در واقع تحمیل افکار و کارکردهایی که در فرهنگ سیاسی نیز جای دوامداری یافته است، "تعیین تکلیف"، "اجرای وظایف" مردسالارانه و خط و نشان کشیدن و تعیین چارچوبی برای زنده گی زنان عمر دیر پای یافت. یکی از مشخصات چنین طرز تفکر وعمل در القأ کاذب، دروغین وعوامفریبانه در این ادعا نهفته است که متولیان آن خود را در واقع ترافیک سمت و سو دهندۀ جاده های جنت و دوزخ تعیین کرده اند.
"خواست ملا که مرا آیه‌ نمایی بکند
پرسَدم دینم و هی چون و چرایی بکند
گفتمش دست نگهدار که هرگز هرگز
نگــذارم سرمــن، بنــده خــدایی بکند."


ستمگری آنها در این است که هر تعبیر وتفسیر من درآورد و قرائت دلخواهی که متناسب با سطح و سویۀ چنین گروه ها و مردم جامعه دارند، به عنوان رهنمود خداوندی تحمیل میشود. اگر انبوهی از نظریات مختلف و ناهمگون را در این حوزه می نگریم، از سطح فرهنگی، رشد یا عدم رشد اجتماعی و یا عقب مانده گی آنها حاکی است. یا اینکه پای شیطنت سیاسی و نیاز ساختارهای حکومتی بی دورنمای سالم از یکسو از سهم و نقش زن میگوید و از سوی دیگر زشت ترین نیروی زن ستیز را برای حکومتگری آماده میکند. از جمهوری اسلامی افغانستان کرزی، اشرف غنی- عبدالله، چنین نمونه یی را داریم که از حضور زن به عنوان پرزۀ مورد نیاز دستگاه مافیایی استفاده میکردند. برخلاف وسیعترین بخشی از زنان تحول طلب و سنت شکن، دستگاهی که در اصل، بدنۀ گروهی به شدت زن ستیز را تقویت میکرد. توجه به تبلیغات گستردۀ زن ستیزانه، رفتارخشن و ضد انسانی در عمل، همان زمان هم حکایت هوشدار دهنده داشت که موقع یابی نسبی هنرمندان، رفتن دختران به مکتب و دانشگاه و کار زنان درمؤسسات مختلف، ... مؤقتی و بدون دورنمای اطمینان بخش است. لازمۀ دورنمای اطمینان بخش این بود که عوامل قوی، خطرناک ذهنی- سنتی، از راه رسانه ها، کتابها، مضامین درسی شاگردان و محافل روشنگرانه شناسایی وطرد شوند. آنانی که علیه زن تبلیغ تبعیض آلود جنسیتی میکردند، محکوم میشدند. کسانی که به فرخنده کشی روی می آوردند، محکوم میشدند ومحکومیت آنها بایست همراه می بود با تبلیغات آموزنده وعبرت دهنده و ... اما چنین نشد...
سرانجام گروهی جاهل، اما به سلاح و زر و زور رسیده، با ستمگری آشکار، رهنمود دهی های کور جنت یابنده را موعظه میکند که نتیجه اش دوزخ سازی در همین ایام و زمان در افغانستان است. آنها اگر از مزایای جنت فریبندۀ گروه خود در آن دنیا، یاوه می سرایند، همه را خود در این دنیا از برکت دالر، سلاح، تلفون، طیارۀ هلیکوپتر برای انتقال زن دوم از لهوگر به خوست، نسل کشی و اشغال بهترین مناطق مردم مظلوم، شیر وعسل ومرغ بریان و... به دست آورده اند.
بر زنان محدودیت های غیر انسانی را تحمیل میکنند و در پاسخ به پرسش ها، فریب خوری و تحریک مردان را دلیل! می آورند. خروشیدۀ جهل ستیز، پاسخ این یاوۀ تاریخی را سالها پیش داده است:
"گنـه از تــو و مــن دوزخ نشيـنم"


این ستمگران دوزخ ساز، بخش وسیعی از مردم را در بلیۀ عظیمی گرفتار کرده اند. پرداختن به خواستگاه ذهنی و اجتماعی آنان، همسویی همه فعالیت های مثمر و مورد نیاز برای شکل دهی و جان یابی ابزار فرهنگی مبارزه، از نیازهای مهم وعمدۀ مردمی است که در دوزخ طالبان رنج می کشند.
با توجه به کارکرد های سالیان پیشین و حدود یک و نیم سال پسین، این دشواری ناشی از خاموشی و یا دلبسته گی مخفی وعلنی به طالبان را هم باید در نظر داشت:
از جای یابی مساعد برای مصیبت ها و آسیب زایی های دوزخ طالبانی این هم است که ذخایر همسو را در اختیار خود می بیند. با این تفاوت که ذخایر طالبانی نام طالبان بر خود نمی نهند.

 

 

 


***
(۱)- نکاتی را از نوشتۀ انتشار نیافته با عنوان "ویژه گی های حاکمیت در تاریخ افغانستان" در این متن فشرده گرفته ام.

 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل    ۴۲۴    سال هــــــــــژدهم              جدی/دلـــو         ۱۴۰۱    هجری  خورشیدی         شانزدهم  جنوری 2023