کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 

 

 
 

               مزدا مهرگان

    

 
چهار پاره

 

 

با بند نافی دور گردن آمدی دنیا
اما به محض آمدن از عمقِ جانت جیغ...
جرمت همین بس بود که زن آمدی دنیا
حقِ مسلم بر گلویت روی تیزِ تیغ...

جغرافیایت قلب مجروحِ همین قاره‌ست
نبضش به دست جنس تو، خون دادنت حتمی‌ست!
خونِ مباح! ای ‌ مظهرِ تحریکِ مرد ای زن!
سرکوب جنس تو به محض زادنت حتمی‌ست!

مادر به خود لرزید تا بابا معین کرد
محضِ بدنیا آمدن نرخِ فروشت را
دین و خدای لایزالش قرن هایی قبل
با آیه‌ها کسرِ حقوق و نقضِ هوشت* را...

حالِ پریشان! بغضِ مانده در گلو تا جیغ!
زخمِ زبان مرد تا شلاقِ دین خورده!
شوق مکرر تا بلندا تا به آزادی!
برخاسته! برخاسته! اما زمین خورده!

با ضرب و شتم و جرح مردِ کامل العقلت
عمری‌ست ثابت می‌کند قوامیّتش* را!
آویزه کن در گوش خود (پروانگی جرم است)
که بعد از این محکم بچسپی پیله‌ات را_ تا...

اما دگر دیر است، پر داری، ثمر داری
از پیله بودن می‌رهی! پرواز نزدیک است
خورشید داری زیر بالت روشنی‌ در سر
هرچند این گودال سرد و تنگ و تاریک است

آبی به جویت کس نداد و‌ بی‌خبر از این
که ریشه‌هایت با شتابی می‌دود تا سبز
حالا درختِ خشک و متروکی‌ که می‌داند
این آخرِ حوت است و خواهد بود فردا سبز...

مزدا مهرگان

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل    ۴۲۴    سال هــــــــــژدهم              جدی/دلـــو         ۱۴۰۱    هجری  خورشیدی         شانزدهم  جنوری 2023