کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 

 

 
 

               رشید بهادری
 

    

 
طنزی که در خود شوخی های با نمکی دارد!

 

 


اگر من و شما به زندگی نامه ( بیوگرافی ) اشخاص نامدار و شناخته شده ی جهان نگاه گذرایی بیفگنیم خواهیم دریافت که ایشان آدم های عادی و معمولی نیستند و افزون بر این با داشتن از ویژه گی هایی چون تحصیل ٬ تجربه ٬ پیمودن پله های صعودی در مقام های بالایی کشور٬ محبوبیت و در پیوست به این ها دارندگی های مختص به خود را هم داشته اند که همین وجه متبارز و قابل درک شان ٬ باعث نامور شدن و محبوبیت ایشان می گردد در غیر از این یاد شده ها ٬ ای چه بسا اشخاصی که می آیند ٬ می مانند و در پایان بی نام و نشان می روند و چه زود به دست فراموشی سپرده می شوند اما اشخاصی مانند وینستون چرچیل شخصیت شناخته شده ی عصرش از آن دسته بوده است که میتوان او را نمونه خواند و از شاخص بودنش در هر زمان و مکان یاد کرد.
آقای چرچیل صدراعظم وقت بریتانیای کبیر با آن که دیپلومات ورزیده و توانایی بود و در آن برهه از زمان که حرب دوم جهانی به وقوع پیوسته بود یعنی متحدین و متفقین در برابر هم صف آرایی می کردند ؛ به حیث یک مرد پرقدرت و با اتوریته عرض اندام کرد و با درایتی که داشت توانست در قضایا خوب بدرخشد و نامی درخشان از خود به جا بگذارد.
او که مرد مجردی بود و تا آخر عمر ازدواج نکرد آدمی خوش برخورد ٬ طنز
گوی و معاشرتی هم بود همواره در پی آن می بود تا با هنرمندان شناخته شده ٬ نویسندگان ٬ شاعران عصرش که دست بالایی داشتند با شوخی های نمکی اش یعنی طنز های آبدار سر بر سر شان بگذارد و در پی آزار آن ها باشد. البته ایشان نیز همواره در کمین بودند تا اسباب زحمتش را با شوخی های آبدار فراهم بسازند چنانچه روزی بارنارد شاو نویسنده ی شهیر و نمایشنامه نویس شناخته شده کارت دعوتی به آدرس وینستون چرچیل فرستاد و در آن از وی دعوت به عمل آورد تا در شب آخر هفته به تماشای نمایشنامه ی جدید اش که روی اکران می آمد شرکت نماید. وی برعلاوه کارت دعوت ٬ یک کارت سپید ( بدون نوشته ) و یک نامه ی مختصر را نیز ضمیمه ساخت. بارنارد شاو دراین نامه چنین نوشت:
- آقای وینستون چرچیل گرامی !
خوشحالم که شما را در نمایشنامه جدیدم دعوت می نمایم. اینک برای این که در شب نمایش تنها نباشید کارت سپیدی نیز فرستادم تا دوست یا رفیقی اگر داشته باشید می توانید بیاورید تا با همراهی وی از تماشای نمایشنامه بیشتر لذت ببرید.
( هموطن شما بارنارد شاو)
با این هم قناعت نکرده در زیر هر کلمه ی غرض آلود ( طنزگونه ) خط کشید.
بارنارد شاو با این نوشته طنز آلود خواست چرچیل را سه بار چندک بگیرد.
۱- استفاده از کاربرد کلمه « تنها » که زیرخط هم داشت ٬ اشاره یی داشت به مجرد بودنش یعنی خانم نداشت تا او را با خود می آورد.
۲- با تذکر دادن از کلمه ی « اگر» با طنز دیگری به او فهماند که اصلن کسی به دیپلمات ها ( سیاستمداران ) نمی تواند اعتماد کند. بنابران او که نه زن دارد و نه دوستی دارد هیچ کس حاضر نمی شود او را همراهی نماید.
۳- در پایان نامه با ذکر کلمه « هموطن » به وی وانمود کرد که حتا من هم به سیاستمداران اعتماد نمی کنم و از یاد آوری کلمه دوست یا رفیق خود داری کرده در بدیل از کلمه هموطن سود جسته است.
وقتا نامه که کارت دعوت ( نوشته شده و سپید ) درآن موجود بود به چرچیل رسید و آن را مطالعه نمود ؛ دانست که بارنارد شاو چه گلی را به آب داده است!

این بار چرچیل قلم برداشت و روی صفحه کاغذ ٬ عنوانی بارنارد شاو این نامه مختصر را نوشت و زود برایش فرستاد. او در نامه کوتاه چنین نوشته بود:
- آقای بارنارد شاو نمایشنامه نویس شهیر و عزیز من! نامه ی با محتوای شما را خواندم و به مقصد رسیدم. از شما خواهشمندم لطفن تکت شب دوم را ٬ البته اگر شب دوم وجود داشته باشد به من بفرستید ممنون خواهم شد. امیدوارم از این پیشنهادم آزرده نشده باشید. چرچیل هم با نوشتن این نامه سه مقصد را در لفافه و طنز تذکر داد و در زیر سه کلمه آتی خط برجسته یی کشید.
۱- کاربرد از تکت « شب دوم » را به خاطری در نظر گرفت که چون بارنارد شاو نمایشنامه نویس شهیر ٬ نوشته هایش را با ادبیات عالی و در سطح بالایی می نگاشت ؛ تنها در شب اول از کسانی دعوت به عمل می آمد که آنها اشخاص بافهمی می بودند و به آن ادبیات قوی آشنایی داشتند و تالارهم پر می بود ولی در غیر از آن شب ٬ دیگر شب ها کم رنگ و حتا بی رنگ به نظر می رسید.
۲- به کار گرفتن کلمه « اگر » این مفهوم را افاده می کرد که بعضی اوقات در تالار تماشاچی آنقدر کم می بود که به نمایش اجازه داده نمی شد.
۳- هر چند بارنارد شاو آدم طنز گوی و حاضر جوابی بود اما تندخو و احساساتی هم به شمار می رفت. بنابران چرچیل با نوشتن « آزرده » او را فهماند که امید از خواندن این نامه براشفته نشود ؛ به معنای دیگر داد و فغان سر ندهد.

من این طنز را برای آن پیشکش نمودم تا خوانندگان از شوخی های با نمک آنانی که نخبگان به شمار می روند ولی در حقیقت امر مانند ما ٬ آدم های نیازمند به روابط اجتماعی ٬ آرامش خاطر و بذله گویی ها نیزمی باشند ؛ اطلاع رسانی نمایم.


( پایان )

 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل   ۴۱۷    سال هــــــــــژدهم               میزان          ۱۴۰۱    هجری  خورشیدی                اول اکتوبر  ۲۰۲۲