کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 

 

 
 

               مرجان قیومی

    

 
جغرافیای متفاوت

 

 


دخترکی غرق در دنیا و رویا ی خودش دختری متولد در جغرافیای متفاوت. جایکه که زندگی اش با رویا هایش با فاصله ی فرسنگ ها. حوا دختر کوچکی که خودش را انسان میشناخت و به تبعیض مرد و زن بودن باور نداشت .
زندگی حوا پر از ماجرا های زن ستیزی بود. پدرش مردی که ۹ دختر داشت. مادرش و دختر ها مجرمین اصلی تاریخ این خانواده بودند.
یاسر مردی با چهره ی زمخت، قد بلند موهای سیاه ی درشت ،دست و پا های بزرگ و شبیه ی وحشتناک. این مرد بابت نداشتن پسر و به گفته خودش کسی را ندارم تا پیری ام را جمع کند. با زن دوم ازدواج کرد، از بخت خوش یا بدش باز هم پدر دو دختر شد. مردی که دغدغه اش پسر نداشتن و زور بازو نداشتن بود.


روزگار یاسر با دو خانم و ۱۱ دخترش که قد و نیم قد بود میگذشت با زد و کند های که همه عادت کرده بودند. حوا و همه ی این خانه شاهد مرد سالاری بودند و همین یک مرد کافی بود تا زندگی این جمعیت ۱۳ نفره را به غم و اندوه و طعنه های زن بودن بگذراند.
همه این خانم ها جنس دوم بودنشان را قبول کردند و خودشان را خوشبخت میدانستند که یک لقمه نان دارند و یک سر پناه، حالا هر قسم میگذرد مهم نیست. در این جمع فقط حوا بود که دیدش به زندگی متفاوت و هوای ساختن داشت. حوا برای خودش شرایط خواندن و نوشتن را مساعد کرد با پافشاری ها و سرکشی هایش.


دوره تعلیمی و تحصیلی را با روز های خوش و بد گریه و خنده دارایی و ناداری گذشتاند و هرگز تسلیم به حرف و باور های جنس دوم بودن نشد ، حالا او یک پزشک موفق است و درآمد روزانه اش و مجرد بودنش هزار بهتر از زندگی متاهلی خواهرانش با چندین طفل است. برخلاف باور های جامعه ی که حوا و هزاران حوا میزیست، اینکه خواهرانت را ببین زندگی ساختند و تو؟دختری که همیشه مجرم بود و نادیده گرفته میشد برای بازو شدن پدرش حالا بازوی شده قوی و پرانرژی. حوا با یاسری که کمتر از سنگ نبود و دو مادرش در آشیانه ی که روز های بدش را گذشتاند ،خوب میگذراند.

 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل   ۴۱۴    سال هــــــــــژدهم                سنبله          ۱۴۰۱    هجری  خورشیدی                اول سپتمبر  ۲۰۲۲