کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

همدلان کابل ناتهـ
 

 آرشیف
صفحات اول

 

دريچهء تماس

 

Deutsch

دروازهً کابل

 

 

برای مطالعه قسمت اول اینجا کلیک کنید.

زهره یوسفی

 

استاد رفیق صادق

رفیق صادق مردم

 

رفیق صادق ممثل را انسان آگاه و با رسالت می خواند و می ستودند. دراین رابطه او گفته بود ویا هم شاید به تایید از نقل قول گفته بود" «ممثل ترجمان عواطف انسانی است، در زوایای تاریک وبسیار تاریک روح انسان و در هر زمان و مکان نفوذ میکند. در قالب شخصیت های گوناگون حلول می نماید، می خنداند و می گریاند.» این گفته در مورد خودش واقعآ صدق داشت، چون او بیش از چهاردهه زندگی هنریش، هنر تمثل را بیانگر عواطف هموطنانش ساخته و دردها، آلام، مشکلات و آرزوهای آنان را توسط این هنر ـ مخصوصأ در قالب طنز تبارز داده و بربی خبری و بی عدالتی شوریده، عقبمانی و جهالت و مسببین آنها را نکوهش کرده، به نقد جامعه اش پرداخته و آن را به اصلاح پذیری فراخوانده است.

« شادروان استاد ف، فضلی کارگران شناخته شدهء کشور از او به حیث یک مبارز تحول طلب جامعه در جهت بهتر زیستی یاد کرده و معتقد بود که استاد صادق هنرش را اسلحه یی ساخت در برابر استبداد و ستم و در جهت طبقات پایین جامعه ـ نعنی ناداران مستحق، ـ ایستاده گی کرد.»

آری طی چهار دهه زنده گی هنری و خدمات اجتماعی ثابت شد که او آموزگار بود ـ آموزگار جامعهء طالب آموزش و نیازمند آموختن، او که اندیشه اش در اقالیم وسیعتر حقایق و ارزش ها در پرواز بود، مانند عقاب در آسمان اندیشه های آموزگاران بزرگ بشریت سیرده کرده، دانهء صید برای خوان تیاتر زادگاهش می گذاشت ـ خوانی که تنها به تیاتر منتهی نمی شد، بل سیمنا، رادیو، تلویزیون و حتا صحنه های کوچک مکاتب و موسسات عامه را نیز در بر می گرفت.

باری، او که خود پیوسته می اموخت، آموزگار صادق جامعهء نیازمند به آموزش اش نیز بود، او اطفال را تعلیم میداد، جوانان را تهذیب می کرد و کهنسال سالان را هوشدار می نمود. با توجه به این که او بیش از چهار ده هزار بار از طریق رادیو، تلویزیون، تیاتر و سینما جامعه اش را آموزش داده است، باید قبول کرد که او واقعأ اموزگار صادق بود.

رفیق صادق برعلاوه آثار ـ بهتر است گفت تدریس اندیشه ها و اموزش های استادان جهان به جامعه خودش ـ خود نیز آفرینش های هنری داشته، در خور ستایش و تمجید. در این رابطه از خودش میتوان گفت که: در سال 1329 تا 1365 شش اثر بزرگ، پانزده اثر یک پرده یی، سی اوپریت برای کودکان، بیش از دو صد رادیو درام و داستان و داستان دنباله دار، پارچه های تمثلی و پروگرام های تفریحی برای تلویزیون نوشته است.

از میان این آثار می توان از درام ها و میلودرام های معروف "دزد با پشتاره"، "خنجر"، "امان از عشوه گری"، "پایان عشق" نام برد. همچنان "طبیب اجباری"، "شوهر بدگمان"، "خسیس"، "شوهر هفتم" ، "ضرر تنباکو"، "گذشته ها" و "بازگشت ناگهانی" از شمار آثار معروفی اند که استاد صادق کارگردانی آنها را برعهده داشته است.

قضاوت صادقانه میرساند که رفیق صادق دست کودک سینما رانیز گرفته و در گامهای نخستین، آن ره همراهی کرده است و محصول این نخستین گام های فلم سینمایی را "روزگاران" نام نهادند. آری قدم های او ل طفل سینما در "روزگاران" آن وقت امیدوار کننده بود ـ قدمی که از خود جای پای برجانهاده است و رهروان دیگری پا در آن قالب کردند و اگر سیلاب ها یاغی نمی شدند و جای پاها را با خود نمی بردند، دیگر آن طفل نیک پرورش یافته می بود. و اما، ای درد و ای دریغ!

در مورد رابطه و پیوند استاد با مردم میتوان گفت که وی هنرمند مردم و طرف اعتقاد مردم بود ـ تاحدی که حتا نظر و مشوره های وی در اموز زنده گی، تصمیم و کار، معامله، خوشی وعزا، قهر و آشتی و تاثیر و اعتبار خاصی داشت؛ زیرا او صبح ها از سزیق برنامهء کورنی ژوند ـ رادیو، نقش پدر صمیمی، شوهر مهربان، همسایه نیکو، برادر دستیار، کاکای با عاطفه، داماد دوست داشتنی، خسر رووف...را بازی نموده و عصر دهقان ساده دل و کنجکاو ویا هم مامور دلسوز فنی زراعت بود. برنامهء زراعت و شب باز زمان و مکان به میل و مرداش تسلیم می شدند او از لایه های تاریخ، اسطوره و افسانه در برنامه های «داستان های دنباله دار» رادیو و «رادیو درام ها» سربلند می کرد و شنونده را رفیق و همراه در سفرشهنامه ها و تاریخ ها و قصه ها می شد. رفیق صداق زمانی هم مهمان منازل ـ هوا خواهانش شده بساط دل از طریق پردهء تلویزیون می گستراند.

به قول احمدشاه علم، کارگردان شناخته شده، «رفیق صادق واقعأ اعجوبه بود ـ یک اعجوبه در علم تمثیل».

به باور ف، عبادی هنرمند شناخته شده کشور، «رفیق صادق مرد خستگی ناپذیر آموختن و آموزانیدن بود.»

به نظر اوستا «اگر بخواهیم هنرمندی استاد رفیق صادق را از دیدگاه اکثریت بینده گان بازتاب دهیم، چنین دستیاب ما خواهد شد که هنرتمثیل طوری بر او احاطه یافته بود که او خود را نه تنها در روی سن تیاتر مکلف به اجرای نقش می دانست، بل حتا با باور این که زنده گانی خود یک سن بزرگ است، خودش را همیشه مکلف به هنرمند بودن می یافت.»

آری استاد در هنرش چنان مؤفق بود که در هر نقشی که ظاهر می شد، در ا« نقش هنرمندانه فرو می رفت و آن چنان قالب می شد که آن را کاملأ لمس می نمود و دوباره وجود زندهء آن را در برابر دید و نظر بیننده گان، هستی می بخشید، که خود نیز خاطره یی دارم از استاد که باور اوستا و دیگر علاقه مندان هنروی را در من محکم تر می سازد:

روزی شاهند هنرمندی استاد در استدیوی نمر 48 رادیو بودم. در ا« روز دیدم که او چه گونه متعاقب هم نقش های هر دو شخصیت را با دو کریکتر متضاد بازی میکرد. در این جریان نه تنها در فضایل، صفات و ضعف های دو کرکتر ادغام رخ نمیداد، بل حتا مشخصه های هر کرکتر را استادانه مشخص ساخته و نقش های هر دو را هنرمندانه تبارز می داد. تا امروز هم آن نقش آفرینی ها شگفتی زده ام می کنند.

آری این مرد هزار چهره، با ژست های هنرمندانه و نکته های طنز آمیز، با نرمش و حرکات هنری، با فروتنی و رادمنشی، با درد فهمی و رازداری، با عصیان و رسواگری هایش ـ با سکوت و فریادش، بار بار از طرف جامعه تایید و تقدیر شده است.

مرد که مردم اعتماد شان را به وی هدیه کرده بودند و رفیق صادق خود شان می دانستندش.

از جمله این جوایز رسمی نیز به وی اهدا شده اند:

سال 1342 لثب هنرمند ممتاز از جانب وزارت اطلاعات و فرهنگ

سال 1344 مدال طلا

سال 1348 لقب هنرمند پسندیده مردم، نظر خواهی توسط روزنامهء انیش

سال 1352 لقب استاد به تصویب مجلس مسلکی وزارت اطلاعات و فرهنگ

سال 1359 لقب هنرمند ممتاز، نظر خواهی توسط مجله آواز

سال 1364 دیپلوم افتخاری و عضویت شورای مرکزی اتحادیهء هنرمندان افغانستان.

استاد رفیق صادق 57 سال زنده گی کرد. پوره چهل سال در عرصهء هنر به مردمش خدمت نمود و در زمانی شهامت روشنگری اجتماعی را از خود متبارز ساختن که جامعه هنوز جسارت درهم شکستن زولانه های خرافات و عنعنه گرایی دیرپا را دست و پاگیر در خود نیافته بود.

استاد به دلیل مرتبط بودنش باهنر مورد بی مهری و ملامت مردم کوتاه بین که به هنرش بهایی قایل نبودند نیز قرار داشت. و اما، استاد به رغم برخورد نابخردانهء تنگ نظران و تنگدستی و بی وسیله گی، از عرصهء هنر پا بیرون نکرده و عاشقانه ایستاده گی نمود. او درویشانه زیست و به عشق خودش و به مردمش صادق ماند.

خاطره یی ازو باقیت که شگفتی و دریغ و درد هر صاحبدلی را بر می انگیزد:

روزی به دلیل کهنه بودن آستین لباسش رخصت اشتراک در محفلی را نیافت که برای تجلیل هنر و اعطای جایزه برای خودش برپاشده بود...

مردی که از سال 1309 تا سال 1365 خورشیدی در سن تیاتر گیتی نقش بازی کرد، مردی که با یک چهره آمد و هزاران چهره را روی سن تمثیل کرد. با همان کی چهره از جهان رفت ـ "صادق" بود.

 

روانش شاد و خاطرات سبز جاویدانی بادا.

 

                                                                                      ***********

بالا

 

دروازهً کابل

سال اول            شمارهً هژده              دسمبر  2005