همدلان کابل ناتهـ


دریچهء تماس

 

Deutsch

دروازهً کابل

 

 

 

«فرزندان این خاک باید در احوال وطن خود آگاه شوند و سپس از اطوار اهل عالم و بلندی ایشان»

                                                                                                                  محمود طرزی

 

باز هم، اندکی در باره نقش روشنگرانهء محمود طرزی

                                                                                                                  نصیر مهرین

 

روی آورد به سیر تجدد در افغانستان دوره پادشاهی امیر حبیب الله خان (سراج الملهّ و الدین) آنقدر با نقش و تاثیر قلم و زحمات محمود طرزی نشاندار شده است که نام او تجدد و برشمردن پاره یی از مهمترین سرخط های تجدد، نام او را تداعی میکند. اگر نتوان پذیرفت که همه تراویده های فکری و قلمی اش تجدد باشد، در یافت گونهء از پیام تجدد در آنها تردیدی نمی توان کرد. در حالیکه حین مکث به ویژه گیهای تجدد دوره یادشده، نقش شخصیت و لزوم دیدهای امیر، برخی از درباریان و استعداد های نهفته و دور از حریم دربار را که معرف گونه های از تجدد بوده اند، میتوان یافت، اما هیچکدام، نمی تواند، با نقش برازنده و تاثیر گذار طرزی همسری کند. دریافت برداشت ها و پیام های طرزی از مقوله تجدد و نو آوری ها در افغانستان و هنگامی دلچسپ تر میشود که زنده گی اش را دریابیم. شرح حال اش را بسیار قلمزنان نوشته اند. اگر عصاره اش را بگیریم، از آوانی که دیده به شناخت دست چپ و راست می گشاید تا واپسین رمق های تن، نشان زمانه را دارد. در هجرت و آواره گی اجباری خانواده اش، ضرب مطلقیت امیر عبدالرحمان خان می یابیم. با پهنه یی از برداشت های مربوطه و لزوم دیدها و خواستگاه های نظام های خود کامه برای بیرون ساختن فرهنگیان و چیز فهمان از کشور، در غربت، می آموزد و خواسش متوجه افغانستان است. و از اندوخته هایش بهره می گیرد و بزبان فارسی افغانستان و بیاد آن مینویسد. در بازگشت به کشورش، همزمان با پیوندی که با تبار و دربار و سردار دارد، هنرمندانه چراغی در دست می گیرد و در دل تاریکی ها به رهی میبرد. شاهد به ثمر نشستن بخشی از آرزو ها می شود. کسب استقلال را می بیند. دگرگونی های تحسین برانگیز را به نظاره می نشیند. راه و روش شاه جوان ترقیخواه و پرتلاش اما سخن ناشنو را با تجرید رویه تزاید و فرجام دل آزار آن می بیند. خیزش و غلبه، رجعت را شاهد است. فحش و دشنام، توهین و تحقیر و آن همه خواسته های نامعلومی که دشمن ترقی و نوآوری در وجود او نشانه می گیرد را می شنود و می خواند. و سرانجام پس از چند دهه بار دگر با یک جهان اندوه، دل به هجرت ناخواسته می نهد و در همان غربت جان می دهد. در هر دیدار او را گذر زمان، برگهای از تاریخ ستیز تجدد طلبی و مخالفین اش را می یابیم. ولی هر قدر به امید ژرفناپاینده اش، به ویژه گیهای فکر و اندیشه، دستاوردها، اشتباهات و انتباهات میرسیم. ولی هر قدر به امید تحقق دیدار و از انظار بدور نمانده است، به وضوح بعنوان برگهای از تاریخ تجدد طلبی و راهگشایی آن از طرف او می یابیم.

در طی این مقاله به نقش وی در چند مورد در زمینه ادبی اشاره می کنیم.

 

در آغاز گفته آید که نقش روشنگرانهء وی را در انتشار سراج الاخبار و رسانه های که در شام نوشته بود و در افغانستان تجدید گردید، می بینیم. همان مقالات و ورسانه های اوست به عنوان محمل های هدفمند به سوی آشنا ساختن با تحولات جهان و ضرورت تجدد برای افغانستان نقش نهادند. از آن روست که آن نقطه روشن را می توان سرآغاز روشنگریهای دقیقتر مفهوم روشنگری در افغانستان نامید. روشنگری های که از احتیاجات ملموس روز برای افغانستان و مردم آن برخاسته بود و جمعی را به عنوان پیش کسوتان تجدد طلبی در داخل و خارج دربار امیر مجهز به سلاح فهم و دانش کرد.

در طی آن زحمات و تلاشهای ادبی است که ترجمه آثار ادبی به گونه فنی در افغانستان رونما شد. در بخش ترجمه، یا آنکه نخستین را در زمان امیر شیرعلی خان نام برده اند (1) و در گذشته ها ترجمه از متون عربی به فارسی برگردانیده می شد ویا هندی های کتابخوان مهاجر مقیم افغانستان جراید را برای شیرعلی خان و عبدالرحمان و حبیب الله خان ترجمه می کردند؛ محمود طرزی با انتشار «جریده پنهان» و «معاهده روس و ژاپن» و سیاحت بر دورادور کره زمین به هشتاد روز، (2) خواننده را به سوی متون دیگر ویا مضامین دیگری که روشنگری و ایجاد وسعت نظر در آنها برجسته گی داشت کشانید و آن قدم در راستای گسست و بیرون رفت از ترجمه های صرفأ عربی نیز بود و در واقع حیثیت گشودن دریچه یی را برای افراد علاقمند جامعه یی داشت که در حصار بی اطلاعی ازین ناحیه بسر میبردند.

در زمینه اشناسازی با داستان و قصه و افسانه و ایجاد فاصله یا آنچه در پیشینه ها رواج دیرپای داشت، زیر عنوان ادبیات چیست، شیوه های سنتی را چنین نقد میکند:

کتابهای افسانه های فارسی وغیره که از پیش نوشته شده یک حکایت و افسانه ساخته گی را، از مقدمه و تمهید: «ناقلان اخبار و راویان آثار حکایت کرده اند که در زمان فلان خلیفه یا ... در فلان شهرک تاجری بود ... آغاز کلام نموده از سرتا بپا بدون فاصله همان افسانه را تا به آخر می رساند که خاتمه آن را نیز چنانچه خدا مراد آنها را داد، مراد ما و شما را هم بدهد انجام می دهند.

درین عصر های متاءخره که همه چیز به اروپا انتقال یافت و عالم بشریت تمام زمین را با وسعت محتاج و پیرو و مقلد اروپاییان در امورات دنیا داری خود شان گردیدند، از یک عصر به این طرف عالم ادبیات نیز مانند دیگر عوالم علوم و فنون و صنایع در اروپا هم لباس جدید و فیشن اروپایی پوشیده و در نظر ها جلوه گر شده است.

افسانه نویسی شرق برای دلچسپی و تلذهُ افسانه شنوان از حسیات.... و ایجاد مبالغه ها و خراقه ها استفاده کرده اند. آنگه از پری و کوه قاف نام می برد.

در ادامه می نویسد:

تلگراف ها ریلها و اپور ها که ایجاد گردید، خراقه های فوق بشریت را از میان برداشت. معلوم شد که در همین کره زمین غیر از بشر دیگر مخلوقات حاکمه موجود نیست دیو و پری کوه قاف همگی در بشر و همین زمین خوش گهر است. (3)

عطف توجه به رشد و کاربرد زبان پشتو که طی بیش از سده پسین همواره به نحوی طرف توجه دولتمردان و نویسنده گان و به ویژه پشتون دوستان بوده است؛ چنانچه در صفحات پیشین دیدیم، در زمان شیرعلی خان یا وضع برخی از القاب رسمی برای دولتمردان و در امور نظامی، بیشتر به کار رفت، اما طرزی بابرداشتی مثبتی بر نیاز پشتون ها به عنوان بخشی از مردم جامعه و درحالیکه در حاکمیت بوده اند، در کنار زبان رسمی فارسی که به نیکویی از یاد می کند، به رشد و تجدد آن می نگریست. درین بخش نوشت:

 

هنگامیکه که نادرشاه مشهور در ایران به قتل رسید.... احمد شاه درانی به قندهار آمد. امورات دفتر و کار های کتابت و میرزایی و جمله نوشت وخوان دولتی ... به زبان فارسی بود ... زبان افغانی (پشتو) ـ قوسین از خود طرزی است ـ بدرجهء اصلاح نیافته بود که دفعتأ امورات دفتری و کار های کشوری به آن زبان تحویل می شد. ذاتأ مردان افغان چون عمومأ به کار عسکری و فتوحات و امصاره و حرب و ضرب گرفته بودند، به کارهای میرزایی و تحریرات امورات حکومتی وقت و فرصت نداشتند. حتی این کار ها را برای خود عار می شمردند و به کلمات محقرانه میرزاگی دی و ملاگی دی (میرزایی، کاتبی و ملایی است) از باب تحریر را حقارت هم می کردند. کتاب های متداوله تحصیل علم و ادبیات هم یا به زبان عربی ویا به زبان فارسی بود، زبان افغانی بدرجه کفایت ازین چیز ها سراسر محروم مانده بود....

به فکر عاجزانه خود ما، یگانه وظیفه انجمن عالی معارف، باید اصلاح و ترقی و تعمیم زبان وطنی افغانی باشد. از ارباب علم و دانش این زبان یک گروپ مخصوص تشکیل یافته کتابهای تعلیمیه ضروری و لازمی آموختن را تدوین و حاضر باید کرد حتی برای تطبیق دادن کلمات فنی و صناعتی و اختراعات جدیده یی که نام های آن در زبان افغانی غیر معروفست، کلمات مناسب و نام های متناسب به زبان افغانی پیدا باید کرد و هر قدر تا اصلاح و ترقی که لازم است درین باب اجرا باید کرد. (4)

در کار کرد های قلمی طرزی و دیگرانی که در تهیه سراج الاخبار سهیم بودند، پیام های هست که چند نکته را در آن برجسته تر می توان نشان داد:

ـ تاکید هنرمندانه برای استقلال و آزادی افغانستان

ـ ابراز ناگواری های مسلط وقت در افغانستان

ـ اعتراض بر استعمار و نابسامانی ها.

ـ سعی در جهت گسست از عادات و سنت های مانع شونده و مغایر تجدد در کل

ـ جلب توجه به اهمیت صنعت از طریق نظم و نثر را از قلم طرزی به عنوان درونمایه های مقالات می توان تذکر داد. برای نشان دادن مثال ها کافی تواند بود که قسمت های از نوشته ها در سراج و چند اثر طرزی را حجت بیاوریم:

از مقدمه سراج الاخبار و تاکید بر ضرورت اخبار می آغازیم:

«در وقت حاضر به جز اقوام وحشی و بدویه هیچ یک دولت و قومی .... موجود نیست که مالک اخبار نباشد.»

مثال های دیگر را بینیم:

«مطبوعات ترجمان حیات وطن است. زبان ملت است جان مدنیت و اساس انسانیت...» (5)

هم از اوست:

معارف گلستانی دان که ریحانش بود تحصیل

معارف عندلیبی خوان که الحانش بود تحصیل

 

ویا: «این مسئله برارباب دانش و اصحاب بینش پوشیده نیست که جمیع ترقیات مادی و معنوی دول و ملل خواه در اعمار سابقه و خواه در احوال حال موقوف بر تکثر و توافر معارف و تحصیل و تحکیم علوم و فنونست....» در طی همین مطلب که در دیباچه «روضه حکم» ... نگاشته است به دلایل پیشرفت غرب و اروپایی ها و عقب مانده گی شرق اشاره دارد و از آن میان توجه را به علوم و فنون و ادبیات جلب می کند.(6)

اشاره بسیار صریح او را برای جلب توجه به نیاز های عصر، درین نظم ضعیف اما دارنده پیام تجدد پذیری و هدایت گرانه اش درین زمینه به خوبی توان یافت. این نظم تا آن اندازه در رساندن پیام تجدد رسا است که اگر هیچ اثری هم از طرزی در زمینه نبود، می توانست به تنهایی از گشودن سفره دل محمود طرزی سخن بگوید:

وقت شعر و شاعری بگذشت و رفت            وقت سحر و ساحری بگذشت و رفت

وقت اقدام و سعی جد وجهـــــــــــــــد         غفــــلت و تن پروری بگذشت و رفت

عصر عصر موتر وریل است و برق            گامهـــــای اشــــــتری بگذشت و رفت

کیمیا از جمله اشیـــــــــــــــــا زر کشد       وقت اکسیر پـــــروری بگذشت ورفت

تلــــگراف آرد خبر از شرق و غرب           قاصـــــــد و نامه بری بگذشت و رفت

کوه ها سوراخ و بر ها، بحــــــــر شد          جانشینی راگـــــــــری بگذشت و رفت

شد هود جولانگاه آدمــــــــــــــــــــــی        رشک بی بال و بـری بگذشت و رفت

گفت محمــــــود این سخن را و رفت           سعی کن تنبلـــــــگری بگذشت و رفت

 

با توجه به دشواری های حاصله از بی اطلاعی از نقش خبر در جامعه سراج الاخبار از صفر می آغازد ومی نویسد:

«اخبار جمع خبر ... از بی خبر تا با خبری چقدر فاصله است» (7)

به منظور نشاندن حرف به کرسی به سنت دیرپای تفسیر و تعبیر دینی از ضرورت به علم می پردازد:

«دلیل دیگر بر فضلیت علم آنکه حضرت رب العالمین در تنزیل مبین فرمود: قل بستوی الذین بعلمون والذین لایعلمون. یعنی، بگو آیا برابر است آن کسانی که می دانند با آن کسانی که نمی دانند.؟» (8)

در تحت عنوان «اثبات ضروریت اجتماع بنی بشر «به رعایت روابط اجتماعی و تقسیم کار و اندیشیدن به علوم و فنون و اشاره های روشنگرانه دارد:

«اگر انسان خواهد که از گندم اقل و ادنای ماکولات اوست بقدر کفاف یکروزه خویش نانی تدارک دهد تا اعانت دست آخری در آن نباشد، تنها یک شخص از حصول وجود آن عاجر می آید.»

 

طرزی به منظور جلب توجه مردم به سوی مظاهر تجدد و نوآوری های مورد نیاز افغانستان و به منظور القا افکار تجدد طلبانه، مثال های جالب و تازه و گیرای معلوماتی را عرضه می کند:

«... این سنگ و چوب، آهن و تخته وغیره ذالک را که از معدنها و جنگلها و صحراها و بحر ها وبلده ها حمل نقل نمائیم به وجود بسی آلات و نقلیه و ... و جراثقال و دواب و واپور ... محتاج می گردیم. این کبریت که در ظاهر حال خیلی بی اهمیت و کم قیمت به نظر می آید آیا ملاحظه کرده اید که به سعی و همت چند صد هزار آدم به حصول آمده است؟...» (9)

 

طرزی کوشش بسیاری به خرچ می داد که مردم به ترقی و پیشرفت و تجدد آشنا شوند، گاهی مثال هایش شکل چند بعدی زیرکانه و هنرمندانه را دارد. هنگام برشمردن مزایای سیاحت و زیر عنوان «سیاحت و فواید آن وقتی از زن مثال می آورد،گامی جسورانه نیز در صحنه گذاشته است. زیرا کتاب او در مطبعه عنایت فرزند امیر در حالی انتشار یافت که در حرمسرای امیر زنهای بسیاری برای خوش گذارانی و شهوت رانی امیر زنده گی داشتند. طرزی نوشت:

«... در حالتی که در قطعه اروپا بیشتر از یک زن گرفتن ممنوع و غیر حاریست. در نزد ما چهار زن و هر قدر سریه و جاریه یی که دل ما بخواهد لازم و چاری می باشد؛ و این حال چنان که مایه استغراب آنها می گردد، در نزد ما نیز عادت جاریه به بعضی از ملل هند که چهار پنج نفر برادر با یک زن ازدواج می کنند، با آنکه یک مرد چهار خواهر را به زنی می گیرد همانقدر شایان استغراب می شود.»

او که از پس مانده گی افغانستان آگاهی بیشتر داشت، رهنمود های خود را نیز همواره می آورد:

«ترک کسالت و بطالت گفته، در سعی و عمل کوشش نمائیم.» (10) او این سخنان را در هنگامی که هنوز در افغانستان نبود، نیز می دانست. و در همان هنگام بود که نوشته بود:

«به وطن عزیزم، افغانستان،

ای هزار افسوس که ساکنانت در شور و شر و انسانهایت همه گی از حال و احوال عالم بیخبرند... پنبه غفلت را از گوش تان بردارید.» (11)

طرزی که نیک می دانست جامعه به قانون احتیاج دارد اما تعصب خشک مسلط زمانه اش نه تنها پذیرای آن نیست بلکه برای دسترسی بدان به عنوان گام تجدد طلبی ایجاد مانع می کند. به توضیح و تفسیر تعبیر او کلمه قانون مقاله مفصلی زیر عنوان قوانین و نظامات نوشت:

«قانون، نظام حدود، شرع دستور العمل، آئین، سر رشته توزک، یاسا، این همه الفاظیست که تقریبأ به یک معنی استعمال می شود. و مقصد از اینها آن است که کار ها و امورات در زیر قاعده و اصول درست تربیت انتظام گیرد... قانون نامه یا نظامنامه نظر به احتیاجات وقت و زمان بر ریامن و اماتملک و دولت وضع نوشته می شود که برای اجرای افعال و حرکات انسان ها یک راه راست و معینی بوده برای ظبط و ربط  امورات حکومت یک دستور العمل باشد. در مملکت عزیز ما کلمه قانون از بسیار وقت ها یک کلمه نفرت آوری تلقی شده هرکس از آن رم و اجتناب ورزیده است وسبب یگانه آن اعتقادیست که گویا قانون را ضد شرع دانسته و مخصوص نصارا دانسته اند...» (12)

***

 

در صفحات پیشین مثال های از نبشته های طرزی آوردیم. نباید پنداشت که غیر از طرزی شخصیت های دیگری درین قلمرو حضوری نداشته اند. دیگران نیز حضور داشتند اما نقش او بسیار مؤثرتر و گسترده تر از دیگران است. حاصل زحمات سراج الاخبار این طرز تلقی قرین به حقیقت را به وجود می آورد که استعداد های نهفته و سر بزتنوی نا امیوی برده دروه عبدالرحمان خان با ایجاد روزنه سراج الاخبار جان تازه یافتند. اگر سراج نقش بسیجنده و روشنفگرانه داشت و راه را در زمینه آشایی با تجدد هموار کرد و نسل تازه در کنار آن پرورش یافتند، نشان نقش پیرانی را نیز.توان دید که سالها پیش سخنی برای نوآوری و اصلاحات داشتند اما استبداد خودکامه آنها را مجال بروز نداده بود. به گونه نمونه بازتاب نوجویی و تحول طلبی را در خلال مدحیه، محمد سرور قندهاری بینیم. محمد سرور قندهاری پس از حمد و مدح سنتی و مروج سخنان اصلی خود را چنین می آورد:

 

بدور آن جریده که سراج الاخبار نام آمد

همیدون دیده جهان گردید نورانی

 

یکی ایعالم ایمان نگاهی کن به کیهان بر

روان بیدار دار از نشی خواب گرانجانی

 

یکی با دیده عبرت ببین اقوام دنیا را

که از غیرت همی گردد دهول از دامن افغانی

 

ببین اصناف عالم را ترقی های پی در پی

چه نمسا و فرنسا و چه جرمانی و چه جاپانی

 

نگر اقلیم جاپان را که با آن فترت فطرت

چسان بر اوج رفعت کرد بنیاد پر افشانی

 

اروپا فخر کردی بر جهان در سبقت و اکنون

ز رسم ایشیا افتاد در گرداب حیرانی    (13)

 

این صدا ها و پیام های تجدد طلبی در شعر عبدالهادی داوی (پریشان) و عبدالرحمان لودین صاف تر می شود:

از داوی است:

تا بکی؟

 

تابکی اولاد افغان تابکی                تابکی هان تابکی هان تابکی

کوکوی نرغ سحر آمد بگوش          خر خر خواب ای گران جالن تابکی

نور بیداری جهان را گرفت            خواب غفلت ای حریفان تابکی

سبزه خوابیده هم برداشت سر         بر نمی داری تو مژگان تابکی

میرسد آواز سنبل از راه دور          تو بخواب ای خانه ویران تابکی

میوزد باد خزانت در چمن              شوق گلگشت بیابان تابکی

بایدت بر حال خویشت خون گریست    سیرانهار و گلستان تابکی

شوق تعمیر و سرای و خانه چند      خاکبازی همچو طفلان تابکی

روز کار و روزگار عبرت است      خواب راحت در شبستان تابکی

هست مکتب جان ملت، جانمن        تابکی باشیم بیجان تابکی

کودکان را مکتب است و مدرسه     خاکبازی در بیابان تابکی

یکنفس سر در گریبان در کنید         فکر کالرای جانان تابکی

رفت وقت خند و هزل مزاح           خورد سالی خوردسالان تابکی

ای قلم آخر زبانت می برند             اینقدر حرف «پریشان» تابکی

 

از عبدالرحمان لودین است:

نعره

ای ملت از برای خدا زودتر شوید               از شر مکر و حلیه دشمن خبر شوید

تا از صدای صاعقه اش گمگ و کر شوید     وآنگه چو صاعقه نعره زنان دربدر شوید

مانند برق جلوه کنان در نظر شوید

از یکطرف نهنگ و از دیگر طرف پلنگ    هردو بخون ما دهن خویش کرده رنگ

اکنون که گشته آمد بخود مبتلا ز جنگ         جهادی کنید بهر چه هست این همه درنگ

در حفظ راه حق همه تیغ و سپر شوید (15)

 

چنانکه ازین نمونه های مطرح وقت به وضاحت استنباط می توان کرد بار اجتماعی و پاسخگوی به نیاز روز و آماده شدن و آماده ساختن، برای رستاخیز سترگ، برای مبارزه ازادیبخش، و گسست با پسمانی ها در آنها تبارز بیشتر دارد.

و چنین بود که تلاش های تجدد طلبی و مشاهده بازتاب آن در زمینه ادبی گسترش روحیه جسارت را نیز میتوان دید. همچنان که هنرمندانه سخن پیام آور خویش را می آورند.

حاصل کار و زحمات نسل تجدد خواه که با بذر ادبیات جدید معرفی می شوند با کسب استقلال در سال 1919 عیسوی، به جوانه نشست. و پس از آن است که آن نسل و منجمله طرزی چهره های شفاف تر یافتند. در طی دوره بعدی که با کسب استقلال معرفی میشود، ادبیات تنوعی تازه و وسعتی بی اندازه یافت.

 

فهرست و رویکرد ها:

(1)     ـ در باره نخستین ترجمه از متون غربی آقای لطیف ناظمی طی یادداشتی در حاشیهء مقاله «قرن بیستم و جنبش فرهنگی کشور» خویش نگاشته است که «نخستین ترجمه در زمان شیرعلی خان صورت گرفته است که از تایم لندن توسط قاضی عبدالقادر که از هندیان مهاجر بود به دری گزارش یافته بود و به صورت کتاب مستقل چاپ شده است. این مقاله به گونه تایپ شده در اختیار نگارنده است.

(2)     ـ جزیزه پنهان، محاربه روس و جاپان و ساحت بر دورادور کره زمین در هشتاد روز. از روی متن ترکیه به وسیله محمود طرزی ترجمه شده است.

(3)         ـ مقالات محمود طرزی ص 725 جمع آوری شده به وسیله روان فرهادی

(4)         ـ مقالات طرزی ص 771-774

(5)         ـ سیر ژورنالیسم، محمد کاظم آهنگ ص 74

(6)         ـ روضه حکم، تالیف محمود طرزی طبع مطبعه عنایت کابل 1330ق.

(7)    * ـ سراج الاخبار شماره اول

** ـ مایل هروی، معرفی روزنامه ها، جراید و مجلات افغانستان اسد 1341 ص 79

*** ـ سیر ژورنالیزم در افغانستان، محمد کاظم آهنگ 1349 ص 51

(8)          روضه حکم، ص 13-14.

(9)         ـ اثر پیشین، ص 23.

(10)    ـ اثر پیشین، ص 43.

(11)    ـ اثر پیشین، ص 43

(12)    ـ اثر پیشین، ص 140.

(13)    ـ مقالات طرزی ص 614-615.

(14)    ـ جنبش مشروطیت، عبدالحی حبیبی ص 19-20.

(15)    ـ افغانستان در مسیر تأریخ، ص 725 تألیف غلام محمد غبار.

جلب توجه به دگرگونی های جهان پیشرفته و فریاد نوجویی و تا کی و تا چند در ایران مخاطبان مشخص (رنجبران) را داشت که نشاندهنده رشد اجتماعی و مطرح شده خواسته ها در سطح دیگری در مقایسه با افغانستان بود. نگاه شود سروده های عارف که در سال 1337 هجری قمری گفته است:

 

عارف اگر کهنه شد ترانهء مزدک

نعمه ای از نو علاوه کن تو به طنبور

ویا:

ای رنجبران بی صبری تا کی و تا چند

غفلت ز حقوق بشری تا کی و تا چند

 

آخر به تفکر نظری سوی اجانب

ز اوضاع جها بی خبری تا کی و تا چند؟

 

به نقل از «ادوار شعر فارسی از مشروطیت تا سقوط سلطنت» محمد رضا شفیعی کدکنی، انتشارات توس. تهران 1359 خورشیدی، ص 40.

 

 

دروازهً کابل

 

سال اول                   شماره پنجم           ماه می        2005