کابل ناتهـ، Kabulnath
همدلان کابل ناتهـ |
نصیر مهرین
دیده ایم که در اروپا، امریکا و آسترالیا و همه جای هایکه عیسوی ها زنده گی دارند، چون پایان سال عیسوی نزدیک می شود و روز ها و شب های سال پارینه اندک اندک دامن می چینند؛ مردمان بیشماری منازل خویش را چراغان می کنند. زن و مرد و پیر و جوان با شور و شعف خیرمقدم گویان به استقبال شب های مذهبی و مقدس خویش اند و برای فرا رسیدن سال نو در انتظار می نشینند. در سوی دیگر، بیگانگان ویا خارجیانی که دل به هجرت تحمیلی بسته و ترک دیار گفته اند، گونه یی از افسرده حالی و روان زخمین را در نظاره خویش به این جوش و خروش نشان داده اند. بروز چنین حالتی از انسان نا آشنا با فرهنگ و رسم و رواج و سنت های جامعه میزبان، آهسته آهسته و شاید هم مواردی بزودی، تغییر پذیرفته است. برخی توانسته اند که با محیط و ویژه گیهای جامعه میزبان سازش کنند؛ عده ای با نا سازگاری و عوارض و اوصاف روح آزار آن دست و گریبان بوده اند. دل نکندن از فرهنگ خودی و دل نبستن به فرهنگ بیگانه آن هم در سن و سالی که مسؤلیت کودکان نیز بارشانه است، زنده گی در خلایی است که مهاجر دشواری آن را میداند. با گذشت زمان، برای همچو مهاجر؛ جشن های دیگران، به موضوع عادی تبدیل شده و با بی تفاوتی بدان مینگرد. اما این بی تفاوتی دیرپای نیست و می شکند. وقتی پدر و مادر غربت نشسته و دارنده کودکان خوردسال در برابر سوالات و کنجکاوی های کودکانه قرار میگیرد و بسا موارد مشغولیت روانی اذیت بار آورتری او را بخود مصروف نگه میدارد. گویی زخمهای که در جان و روان دارد تازه میشود. کودک در نخستین دیدار درختهای کرسمس و چراغان شدن خانها و درختان می پرسد: «چرا چنین است؟ و چرا در خانه ما چنین درخت و چراغی نیست؟» ممکن است، آن عده از مهاجرینی که پیش از سوالات کودک، زمینه طرح همچو سوالاتی را با بردن درختی به منزل از میان برداشته اند، گرفتار روان سوز چنین حالت نشوند، اما در بیشترین نمونه ها، پاسخ های که والدین به کودکان داده اند قناعت بخش نبوده و در عوض گونه یی از عدم قناعت و انتقال افسرده را حالی به کودکان با خود داشته است. والدین با ظرفیت ها و حدود متفاوت آمادگی و حوصله مندی و آگاهی از روان کودک، به توضیح بیشتر ویا کمتر پرداخته اند. چه بسا توضیحاتی که برای کودک قابل فهم نبوده و گونهء از تحمیل پاسخ پدرانه ـ آمرانه ویا غضب آلود را داشته است. گاهی پدر برای کودک توضیحاتی داده است که برای او قناعت بتخش نبوده است. با طرح سوال بعدی، پدر و کم حوصله گی فریاد کشیده است که ما دین و مذهب و رسم و رواج دیگری داریم. در حالی هر پاسخ در ذهن کودک سوال دیگری را می آفریند، اما کودک با مشاهده نارضایتی و آزرده گی که در سمیا و حرکات پدر می بیند، لب فرو می بندد و خاموش می شود. در برخی موارد، واکنش مادران متفاوت است. برخی از مادران تمایل به سازش و پذیرش تجلیل روزهای کرسمس نشان داده اند. یکی از علل آن این است که سعی کرده اند بدان وسیله از سوال بیشتر کودکان و کنجکاوی های که به نظر شان دشوار می آید جلوگیری شود. اما اگر این مثال جمیع تفاوت های فرهنگی را در خود دارد و در اکثر مواقع هنگام پایان سال عیسوی مطرح میشود، ضمیر ناخود آگاه کودکانه اطفال، در تمام سال، در سلوک روزمره، شاهد ملاحظه ده ها تفاوت دیگر نیز است. کودک تمایل و نیاز بیشتر به زبان کشور میزبان می یابد. ولی در منزل بر او بانگ می زنند که به زبان خودی صحبت کن.! (از آنسوی دیگر نیز مثال های هم داریم که کودک را از صحبت به زبان مادری برحذر داشته اند. این حالت نیز ذهن کودک را به ابراز سوالاتی معطوف کرده است.) کودک تمایل به شنیدن موسیقی جوامعی نشان میدهد که در ان پرورش یافته و روح و روانش با رفتن به کودکستان و مکتب بدان مآنوس شده است. و بر حق که آن را میفهمد و روانش را نوازش می کند و لذت میدهد. و در برابر ریتم های آن موسیقی دست ها و پایهایش بهتر ویا کشش های درونی به اهتزاز می یابد. در ضمن همواره می بیند که این موسیقی طرف علاقه و فهم همسن و سال، هم مکتبی و همصنفی او نیز است. کودک میخواهد، باهم سن ها و همصنفان خویش، سرسازش نشان دهد و به پذیرش فرهنگ آنها گرایش بیشتر می یابد. لباس و غذا و طرز سلوکش موازی با گذشت زمان، میلان به پذیرش حتا بی چون و چرای محیط دارد. با شکل گیری چنین رفتار و سلوک، به تدریج سر ناسازگاری با ضوابط انتقال یافته میهنی والدین در محیط خانه آغاز می شود. ابراز شکایت، بی میلی و بی علاقه گی و به مخالفت جدی تر در برابر ضوابط حاکم در خانه جلوه های متبارز را نشان میدهد. کودک بارها می گوید که: «از این نان نمیخورد، این موسیقی را من نمی شنوم. من همراه شما نزد فلان خانواده، دوستان تان نمی روم. من آنجا احساس خستگی میکنم. درین محفل که مشا می روید، نمیروم، مرا بگذارید به خانه بمانم...». والدین دل پردرد تر می یابند. تشنجات خانوادگی که در همچو حالات بمیان می آید، پیامدهای تاثیرگذار و منفی را بر روان کودک همراه دارد. کاوش روان درد آمیز آنها و مطالعه راه های مختلف اشتباه آمیز برای جلوگیری تمایل کودک و مهارکردن تحمیل آمیز او در چارچوب ظوابط فرهنگ وطنی ـ خانوادگی، پیامدهای اندوه باری را به ویژه طی دو دهه اخیر، بار آور بوده است. ازین رو در کنار دریافت گونه های از ناسازگاری فرهنگی و بروز تشنجات روانی ویا خانوادگی، چگونگی سمت و سو یافتن کودک و پرورش او در میان دو فرهنگ و دو رسم و رواج اهمیت بسیار دارد. عدم آماده گی والدین برای درک چنین حالت، انتظار بازگشت به وطن که به درازا کشیده است، فقدان درک میزان تاثیر گذاری فرهنگ جامعه میزبان، نبود انعطاف والدین برای کودکان هنگام بروز رویه تزاید جوشش های شان با جامعه میزبان، کاربرد همیشه گی معیار ها و ضوابط فرهنگیی خانواده گی و وطنی در سنجش سلوک کودک... عدم درک چنین حالات از طرف والدین اسباب موجبه تشنجات دوران نوجوانی و جوانی فرزندان را با والدین تزیید بخشیده است. جامعه مهاجر در کشور های یادشده با افزایش بی تعادلی ها و عصبانیت ها، و بروز روز افزون مشکلات خانواده گی و روحی والدین با پیدایش فشار روحی حاصله از آن مواجه شده است. در وضعیتی که مهاجرین هموطن ما، از داشتن نهاد های مشورتی و مشوره متخصصین آشنا به رموز و ویژه گی های مشکلات محروم هستند، با پیشرفت معضله، یگانه راه مقابله برای والدین با برخی از اوصاف این حالات، رفتن نزد داکتر بوده است. دوکتوران، یا علت العلل چنین مشکلی را نمیدانند ویا اگر از ریشه های اجتماعی و فرهنگی فشار های روحی میدانند برای مداوای رنجهای پدید آمده عاجز هستند. در عوض، مداوای این مشکل را مانند دوکتوران نا آگاه، به دادن ادویه ای برای آرامش اعصاب و خواب آور توصیه میکنند. ویا برخی از والدین خصوصا پدران با توسل به افزایش سگرت و پناه بردن به الکول نا آگاهی و عاجز ماندن از برخورد راستینه و کارساز را افزایش داده اند. اوصاف دیگری از تبارزات مشکل والدین، تا سرحد گریستن، طلب مرگ و توسل به برخوردهای فزیکی یا لت و کوب کشیده شده است. چنانکه از تجارت سالهای از هجرت نادلخواه واقامت ناگزیری درین کشورها دریافته میشود، فراز از مشکلات تهدید آمیز داخل جامعه و رجوع به سوی این جوامع، سیرساده یی نبوده است. مهاجر اگر از یکطرف توانست خود را از خطر مرگ و زندان و سایر ناگواری ها و ناهنجاری های اوضاع متشنج وارهاند. و از موجهای هردم تهدید گر بگذرد، اما در ساحل نجات، شلاق موجهای ناسازگاری فرهنگی، تن و روانش را آزار داده و شکنجه کرده است. اگر لازم است این جهان مهاجر بازشناسی شود و در اجزای متعدد آن مکث صورت بگیرد، تشخیص وضع ترحم انگیز کودک است که بخشی از پرابلم های والدین را تشکیل داده است درین بازشناسی مقام مهمی می یابد. دراین ارتباط و در پیوند باگفتنی های پیشین ما، در باره شرایط پرورش کودکان، گفته آید که پذیرفته های کودک در باره کلیت سلوک و فرهنگ، بیشتر از محیط ماحول خارج خانواده تاثیر می گیرد. وقتی که در خانه است، مشغولیت تلفونی، تلویزیونی کمپوتری و سایت انترنیتی اش بیشتر به علایق فرهنگی محیط جوامع میزبان معطوف است. در نزدیکی های نوجوانی وسن بلوغ، گسست از ضوابط فرهنگی محیط خانه بیشتر می شود و از سوی دیگر طلب کسب استقلال از امر و نهی و مواظبت و سختگیری های والدین فزونی می یابد. پیرامون بازتاب تاثربار و آزار دهنده این حالت در روان والدین اندکی اشاره کردیم. اما پنداشته می شود که موضوع مهم دریافت آن واقعیت های باشد که کودک در دل آن پرورش می یابد. و درک همین واقعیت است که والدین آغشته با تشنج، ویا توسل جسته به دواهای کارناساز مانند برای آرامش اعصابف الکول و اضافه سگرت وغیره را کمکی می تواند. غرض از درک و فهم واقعیت، پیش از همه شناخت محیط تاثیر گذار و موثر در شکل گیری عادات و سلوک و تمایلات مختلف روانی کودک و نوجوانان و جوانان است همچنان شناخت تاثیرات روبه کاهش محیط خانواده. واقعیت روابط و تناسب در محیط نشان میدهد که موج قوی و نیرومند فرهنگ جامعه میزبان برای کودک آشناست و به تدریج با کشش های پرزرق و برق، او را برای قبولی پیش می اندازد. اما تلاش های خانوادگی و فردی والدین در برابر عوامل اصلی کار ساز و نیرومندی و تاثیر گذاری این عامل کم شده و روبه کاهش میگذارد. ممکن است والدینی توانسته باشند که خواندن به زبان مادری را تاحدودی کم و بیش به کودکان خویش درس دهند. ویا آنها را متقاعد کرده باشند که به موسیقی افغانی گوش دهند و برخی ویژه گی های سلوکی را که درمیان هموطنان مثبت و ادب و اخلاق نیکو و پسندیده تلقی شده است رعایت کنند؛ اما نباید اغفال شد که این پیروزی و زحمت احترام انگیز برخی از والدین سد علایق نوجوانان و جوانان نیز میشود. چنین زحمات در برابر عوامل اصلی و تعیین کننده پرورش فرهنگی و مساعد کننده سازش کودک در محیط مهاجرت ناچیزی است. زیرا عدم آمادگی او برای سازش با اوضاع و احوالی که والدین زیسته اند، تفاوت ماهوی دارد. پنداشته می شود که باید پیش از همه والدین این آگهی های را بیابند که کودک در هوا و فضای جداگانه پرورش یافته و به سن بلوغ رسیده است. محیط خانه و نقش والدین، در بهترین حالت و نمونه های از موفقیت این است که در پاره یی از موارد کودکان خواسته های آنها را پذیرفته اند. اما با آنهم و با تمام رعایت ظواهر و اخلاق مورد پسند والدین، عبور کودک از سن نوجوانی، نشان میدهد که در جهان دیگری زیسته است که برای بسا از والدین قابل درک نبوده است. عدم چنان درکی مورد سلوک نا متعادل در رفتار والدین و نوجوانان شده است. درینجا، از آنچه به عنوان تعادل یاد می کنیم، که مستلزم کمبودی اهمیت دارد که می تواند تا حدودی زیادی در رفع خلا و بی توازنی و بی تعادلی موثر باشد. تجارب نشان داده است که برای ایجاد نوعی تعادل فرهنگی و نگهداشت کودکان، نوجوانان و سرانجام جوانان در کنار آن آروزهای خوبی که والدین برای کودکان خویش دارند، زحمات آنها به تنهایی بسنده نیست. بعباره دیگر، حفظ و انتقال پاره یی از ویژه گیهای فرهنگی وطنی به کودکان، لازمه اش اینجاد زمینه ها و عوامل دیگری مانند وجود مکتب ها، فراهم آوری فضای فرهنگی پرورشی جذاب و دلگرم کننده است که سوگمندانه از داشتن چنان نهاد های موثر و کارساز، مهاجرین هموطن ما محروم هستند. و با این محرومیت، کودک روبه رشد، در هنگامی که هنوز استقلال نیافته است، فشار های مختلفی را بر خود احساس میکند. این فشار بدلایل شناخته شده یی، در بین دختران به مراتب بیشتر از پسران است. با توجه به درازا کشیدن زنده گی در غربت که بساز از پیامدهای اجتماعی و روانی برای مهاجرین قابل درک و تشخیص نبود، ویا توجه به تجارت مثبت برخی از سایر اقلیت های فرهنگی درین کشورها، باید به تجارب دیگران مراجعه شود. فراگیری از تجارب دیگران موضوعی است که می باید جدا دست اندرکاران فرهنگی، مطبوعاتی و مشارکت والدین علاقمند ار بسوی خود معطوف سازد. این آرزو نیز مانند بسیاری از آرزوهای که به تحقق پیشرط ها مربوط است، شرط ایجاد فضای فرهنگی گسترده تر را ایجاب می کند. کار در حد توان و موثر آن میتواند باشد که نهاد های فرهنگی و اجتماعی و شخصیت های مسلکی امور مهاجرین و مسایل روانی آنها، به این معضله جدی تر بیندیشند. دفترهای مشورتی تاسیس شود. تا موضوع برای والدین حالی و بازشناسی شود که نمیتوانند کودکان و نوجوانان را چنان پرورش دهند که خود در محیط دیگری دیده اند. بدینوسیله از یک سو بار روانی از شانه های والدین آزار دیده و در معرض مشکل کاسته خواهد شد و از سوی دیگر با سهم جمعی نهادهای یادشده، ایجاد موفقیت آمیز رشته های فرهنگی وطن با کودکان و نوجوانان در چشم انداز قرار خواهد گرفت. اگر در آن حدوی که مقدور باشد، از نهاد های فرهنگی و اجتماعی درین راستا استفاده شود، تردیدی نیست که کودکان بر علاوه محیط خانواده، از محیط اجتماعی، فرهنگی و آموزشی هموطنان خویش رشته های از کشش و علاقه فرهنگی را برتن خویش احساس میکنند. میزان کشش محافل فرهنگی و کارکردهای متنوع نهاد های اجتماعی و فرهنگی نیز به آن بستگی درادر که آیا دارنده اوصاف و نیکویی های که برای کودکان و نوجوانان گیرا و پر کشش و دلگرم کنده باشد هستند ویا خیر؟ هنگام ارائه نظریه پیرامون مشارکت میسر و مقدور برای جلوگیری از تباهی و از دست دادن فرزندان غافل نمی شویم که این گپ ها تافته های جدا یافته از وضعیت عمومی کشورما نیست. وضعیت عمومی و نقش تاثیر پذیرفته از وضع جامعه برای مهاجر زار و نزار و بی رمق بوده است. ونه تنها پهلوهای مثبت را کم دیده ایم بلکه خطوط دلسردکننده، گریزان ساز ویاس آور آن نیز مانند جنگها در کاهش عنصر توجه بدانسو موثر افتاده است. نباید نادیده گرفت که از روی تجربه دریافته ایم، وضع عمومی جامعه و فعل و انفعال ان در ایجاد جذر و مد کشش به سوی میهن و فرهنگ آن ویا گسترش روحیه گسست، نیز نقش خود را دارد. جمیع این عوامل سرنوشت کودکان ما به سویی ره می برد. یا به سوی حل شدن در فرهنگ این کشورما. بعنوان پیوستگان بی ریشه وبی هویت به برگ و شاخ نیروی انسانی این جوامع. جوامعی که آنها را بیگانه می شناسد. ویا اگر آماده گیهای برای بهبود گیری ها از ایشان اکنون میسر نباشد، به سوی ذخایر بالقوه فردا، بدانها چشم امیدی خواهد بود. زیستن متعادل در کنار والدین خواستی که از دل والدین بسیاری بر می خیزد با چنان اهداف، زیستن و پرورش دیدن به امید مصدر کاری برای میهن و مردم شدن را تصویر خواهد کرد. بدینصورت، آرزوی نسبی والدین در پرتو آرزوهای سترگی که حفظ فرزندان برای افغانستان تواند باشد، تا حدودی جامه عمل خواهد پوشید. ودرین جریان، باید بدانها بعنوان معصومانی که میان دوسنگ، روانی خورد و خمیر شدن دارند، نگاه کنیم.
************** |
سال اول شمارهً هژده دسمبر 2005