نصیر مهرین
متن سخنرانی در محفل تجلیل دهه امانی
مؤرخ نهم جنوری سال 2005
ده سال پر بارترین سالهای تجربه آفرین
حضار گرامی سلام.
به اعضای خانواده شاه امان الله خان مرحوم که درينجا تشريف
آورده اند، خانم هنديه، آقای احسان الله و خانم ليلا دافغانستان سلام
ميگويم. حضور شان را در محفل امشب به اين دليل نيز گرامی ميدارم که به
آرمان های اصلاحی و علايق به مردم افغانستان وفادار مانده اند.
از خانم مستوره هاشمی، مسئول سيمای فرهنگ افغانستان که
چنين زمينه يی را که با دشواری ها همراهه است؛ مساعد کرده اند، ابراز تشکر
ميکنم.
مانند برخی از ساير محافل فرهنگی، اين بار نيز از چند
نبشتهء انتشار نيافته، قمست هايی را انتخاب کرده ام که از مدت چند سال
بدينسو، تقريبا هر سال به مناسبت 28 اسد، فراهم شده است.
در چاشتگاه روز جمعه دوم حوت سال 1297 خورشيدی، امان الله
خان جوان که آراسته بالباس سربازان بود و شمشيری از نيام برکشيده را در دست
داشت، با طنين گرم و دل آويزی، به مخطبان هيجان زده گفت:
" من اين لباس سربازی را درنمی آورم تا غاصب حقوق شما
برادران و مُحبانم را بجای خودش ننشانم. به عموم اهالی افغانستان خاطرنشان
و به ساير دول عالم از اين ساعت اعلان می نمايم که افغانستان در همه امور،
و شئون داخلی و خارجی خود يک کشور آزاد و مستقل مطلق است و آنکه اين معنی
(را) قبول ندارد اينک ميدان و شمشير."
در سخنان بالا نيک ميتوان ديد که اراده مردم افغانستان
برای نيل به استقلال بگونهء قاطع و مصممانه از زبان آن آزادگر بازتاب يافته
بود. و بر حق همان مواضع و جانبازی های نظامی و تلاشهای دپلوماتيک بود که
گوهر ربوده شده و از دست رفته استقلال را بازستاند. امان الله خان پيروزی
تحصيل استقلال را با امضا سند افتخارآميز در 28 اسد 1298 خورشيدی (20 اگست
1919 ع.) در قصر زرافشان، عيد ملی نام گذاشت و توصيه کرد مردم هر سال آن را
جشن بگيرند و به همديگر تبريک بگويند. شايان يادآوری است که به رغم چنان
دستاورد شکوهمند، کارنامه های امان الله خان در محدوده آن حرکت که به سنت
سلطه پذيرانه اجدادش نقطه پايان گذاشت، محدود نمی شود. زيرا آرمان های
سترگی در زمينه های مختلف اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سياسی و اصلاحات
مذهبی با آرمان کسب استقلال نزد او و تلاشگران بهبود خواه امور گره خورده
بود. از همان روی بود که بهبود طلبان امور، و در فوق همه امان الله خان به
زودی تلاش های خويش را در راستای تحقق اصلاحات سمت و سو دادند.
گزافه نتواند بود اگر بگوييم که آن تلاشهای اصلاح آور، نفس
تازه در زنده گی مردم افغانستان دميد، ميدانم که هروقت صحبت از پيشينه های
رويش اصلاحات و نوآوری ها در افغانستان معاصر مطرح است، از بروز اصلاحات در
دوره امارت شيرعلی خان و امير حبيب الله خان تذکر ميرود. درين ارتباط گفتنی
است که بدون ترديد، ميتوان نخستين جلوه های کمرنگ را در دوره دوم امارت
شيرعلی خان و تا حدودی چشمگيرتر و متبارزتر در دوره امارت حبيب الله خان
ديد، اما ويژه گی های اصلاحات امانی در کوتاه کرده دست استعمار و برنامه
های شکوهمند و گسترده يی معرفی می شود که حتا پای مقايسه را نيز نميتوان با
اصلاحات پيشين در ميان آورد. در دورهء امانی، افغانستان برای نخستين بار در
تاريخ خويش، شاهد به شگوفه نشستن آرزو های تجدد طلبانه، بهبودخواهی های
اجتماعی و تلاشهای فکری و عمليی نسلی بود که در راه دگرگونی اوضاع علايقی
داشتند. وضع قوانين بسيار برای تعين حدود و ثغور صلاحيت ها و روابط انسانها
با همديگر و رابطه با وظايف شان، دامن زدن تساهل نژادی و مذهبی، سعی در جهت
رفع تبعيض اقليت اهل هنود که شديداً در معرض تبعيض قرار داشتند، پايان دادن
به برده گی ويژه جامعه آنوقت، پايان دادن به بيگاری، عشق و علاقه تحسين
برانگيز به سواد آموزی (به اندازه يی که شخص شاه با آنهمه گرفتاری های شب و
روز، خودش نيز در امر سوادآموزی سهم مستقيم گرفت.)؛ ايجاد نظم و نسق در
امور مختلف اجتماعی، تأسيس فابريکات، توجه به عمران و آبادی، صحت عامه،
موقوفی محتسبان، کاستن و يا لغو معاش ملا های مفتخوار و سرداران بيکار،
تأسيس مدارس برای ملا ها تا آموزش ببينند؛ سعی برازنده به زنده گی زن که در
آن هنگام بسيار شديدتر و بيرحمانه تر در معرض اپارتايد جنسی و اشکال تحقير
قرار داشت؛ و ده ها اصلاح و نوآوری ديگر را ميتوان نام برد. آن همه نوآوری
حيثيت ريختن آب در گلوی تشنه گان را داشت که از چشمه سار دورهء امانی پديد
آمده بود.
آن اصلاحات و برنامه های مطروحه يی که در شرف عملی شدن
بود، موجد جوش و خروش، ايجاد تکان ها، پيدايش همياری ها و در عين حال موجد
واکنس های مخالفت آميز نيز بود. با در نظرداشت چنان تکان ها و پيامد ها،
بسنده نيست که از ابتکارات شاه و زحمات اصلاح طلبان سخن بگوييم ولی از
دشواری ها و موانع موجود در برابر آنها سخن نرود. به خصوص که عمر برخی از
مهمترين سخت جانی ها و دشواری ها تا هنوز در جامعهء ما به درازا کشيده است
و بينش های کهن، ناسازگار با اصلاحات و در واقع مشکل تاريخی شده به فوت خود
باقی مانده اند. از جانب ديگر برای داشتن تصوير جامع از آن دوره به تحسين
ها نميتوان بسنده کرد زيرا اشتباهات آن دوره و اشتباهات شخص شاه، الزام نقد
را نيز مطرح می کند.
اگر نيم نگاهی طی اين نبشته و محفل به چند مورد از موانع
بيندازيم، نخستين عامل را در وجود ويژه گيهای نظام دربسته، ناسازگار با
تجدد و نهفته در ساخت نظام قبيله ای ميتوان نشاندار ساخت. موانعی که
ميکانيسم مخرب و مانع شوندهء آن طرف توجه شاه امان الله نيز نبود. مضاف
برآن تنيده بودن رشته های از تفسير و تعبير و قرائت دينی و سازگار با ساخت
و ماهيت نظام قبيله های مخالفين، دژ مستحکمی را در برابر اصلاحات و نيات
حسنه دولت و شخص مافوق همه يعنی شاه ايجاد کرده بود. زبان و سخنگوی مخالف
های ملا هايی بودند که اصلاحات منافع شانرا از نظر اجتماعی محدود و مواجه
با خطر ميساخت. همان قشری که از آغاز برغم خاطرخواهی های شاه نظر مساعدی در
برابر اصلاحات او نداشتند.
آنها با دين و مذهبی که از تفسير و تعبير و قرائت آن جمع
مخالف عليه اصلاحات به عنوان معيار بکار ميرفت، در استباط خويش شاه مسلمان
و ياران او را که معتفد به اسلام بودند، اما اصلاحات ميخواستند، تکفير
کردند. زيرا نظام اصلاح نديده و پذيرنده برداشتی که با ويزه گی های از
محدوديت نظام قبليه ای ناشی ميشود، طرف ارزيابی های آنها بود و با آن
نتايجی از بروز واکنش های دشمنانه. و از آنجايی که چنان ذهنيت، تفسير و
برداشت و قرائت خويش را از اداره امور و کاربرد اسلام، يگانه ترين و
صحيحترين ميپنداشتند، در نتيجه شاه مسلمان، شاهی که قوانين اش را بر بنياد
های شرعی و اسلامی انسجام بخشيده و بنياد می نهاد، به باد ناسزای ضد
اسلاميت گرفته شد. با چنين واقعيتی که فرجام غم انگيز نظام امانی را رقم
زد، پنداشته ميشود جوانب درس گيری و جامعه شناسانه مهم باشد و محوری ترين
انديشه و مکث غمخورانه را برای افغانستانی که نهاد های آن دست نخورده باقی
مانده است و نيرو های همفکر با قرائت آن دوران هنوز نيرومند اند، تأمل به
اين موضوع تاريخی شده هنوز مطرح باشد. مگر صدای گام های همان اعتراض ها و
همفکری را با گذشت بيش از هفت دهه در لويه جرگهء اضطراری دوره سياسی ساليان
پسين نشنيديم؟ هرچند ديگر در دوره مورد نظر امان الله خانی نداريم اما آيا
هم انديشان مخالف با آن اصلاحات که درخواست کردند آنانی که مسلمان اند و
دولت اسلامی ميخواهند بپا ايستاده شوند، بر پا های ملا عبدالله و ملا
عبدالرشيد بوسه نزدند؟ بگذريم که اين موضوع مکث و فرصت و مجال بيشتر
ميخواهد. جای دارد که در اينجا به شناخت عامل و خاستگاه دشمنی با اصلاحات
امانی نيز اشاره کنيم. بخشی از پژوهشگران و تاريخ نگران عامل استعمار و
نارضايتی های بريتانيه را از عمل استقلال خواهانه، امان الله خان تعيين
کننده تلقی کرده اند. در پرتو اين ديدگاه، خاستگاه شورشهای ضد اصلاحات
امانی را در لندن جسته و يافته اند. نتيجه منطقی همچو ارزيابی ها و پندار
اشتباه آميز آن است که ملا عبدالرشيد و ملا عبدالله و حبيب الله کلکانی و
سيد حسين و سردار عبدالقدوس خان و روحانيت مخالف اصلاحات نه به عنوان نماد
های بومی داخلی واکنش عليه اصلاحات و نوآوری ها، نه بعنوان دارنده گان چنان
اعتقاد و دريافته ها از اصلاحات و اسلام؛ بلگه به عنوان برانگيخته شده گان
از خارج و آله دست بريتانيه معرفی شده اند. وقتی در مرکز اين طرز تلقی عامل
استعمار و توطئه های او تعيين کننده شد، زمينه های اصل رويش، نظام دربسته و
ناسازگار قبيله ای و عجين با قرائت ناشی از محدوديت های مختلفه از اسلام که
آن را مغاير نوآوری، و اصلاحات را مغاير اسلام دانسته است از نظر بدور می
افتد. در حاليکه زمينه های اصلی در خود جامعه بود و هست. و همين زمينه های
وعوامل موجود و نهفته در جامعه، هر آن هم مستعد کارشکنی، غوغاگری است. و
چنين واقعيتی، نقش و بهره گيری مخالفين اصلاحات امانی و ناخوشنودان سياست
های او را نيز باز می تاباند.
اکنون که چنديست، بازنگری و بازجست های ريشه ای معضلات
دوران امانی که بدليل ديرجانی، معضله تاريخی شده را نيز نشان ما ميدهد، طرف
مکث و انديشه قرار گرفته است، تعمق ديگری را نيز از جامعه تحقيقی و پژوهشی
مطالبه ميکند: تعمق به رهايی يافتن از قيد و بند های خودسانسوری. يعنی روشن
شده گان و متفکرين وارد عرصه روشنگری، جسارت وارستگی و آزادگی را در ابراز
نتايج ارزيابی های خويش بکار ببرند، نبايد فراموش کرد که در اين زمينه
ملاحظاتی است که از تابوی هراس از انتقاد افکار و اعمال سياسی، برخی از
رهبران و يا برداشت های اشتباه آميز نهاد های سياسی اسلامی، گونهئ از
خودسانسوری دل آزار را بجای نهاده است. اگر انتقادی متوجه کارکرد های غلط
حزبی و رهبران سازمان های سياسی اسلامی شده است، منتقدين را به باد
ناسزاهای ضد اسلامی گرفته اند. در نتيجه در کنار يکی از تمکين ها که بگونه
خودسانسوری و گردن ماندن به استبداد رأی نمود يافته است، بسا موارد، در
نتيجه حاکميت جبن و ترس در قلمرو نقد رويداد های پيشينه و مسايل موجود،
معضلات مهم افغانستان درست يافته و ارايه نشده است. يعنی اگر ملاعبدالله و
ملاعبدالرشيد و حبيب الله ملقب به خادم دين رسول الله طرف بررسی و انتقاد
قرار بگيرند، نهاد های موجود و رهبران شان پژوهشگر را به سرنوشت همان
اتهامی دچار ميسازند که امان الله خان ديد و برائت ملاعبدالله و... را در
خدمت حقانيت خويش ميگذارد. مگر وقتی که بر سر ماهنامه «آفتاب» و گرداننده
گان آن جفا روا داشتند همين محافظه کاری حامل ترس نبود که سکوت و تمکين و
تعظيم به لزوم ديد رهبران و حامد کرزی رئيس دولت اسلامی را بار آورد. با
چنين وسوسه ها، محافظه کاری ها و هراسهای بوده است که جامعه پژوهنده گان
ما، دستاورد لازم را از معرفی چهره واقعی اصلاحات و فرجام غم آميز دوره
امانی نيز نداشته اند.
باری ضمن صحبت در اين زمينه بايد بار ديگر يادآور شد که
رهبران ياد شده شورشها عليه اصلاحات امان الله خان مسلمان بودند. همانطوری
که شاه امان الله مسلمان بود. با اين تفاوت که شاه مسلمانی بود در طلب رشد
فرهنگی و اصلاحات در جامعه.
کمبود ديگری که بايد بدان اشاره گردد، عدم تماسگيری بی
پرده، روشن و صادقانه به بعد قومی و منطقه ای مسايل مزمن در افغانستان است.
تصور اين است که بدليل سياست های حاکم و غيرعادلانه، نبود فضای باز برای
طرح مسايل، و به دليل موجوديت سياستمدارن و قلمزانی که از دريچه قوم ستيزی
و تنگ نظری های قومی به مسايل اجتماعی، فرهنگی و سياسی افغانستان نگريسته
اند، ريشه های قومی ناهنجاری های ناشناخته مانده است. در حالی که هم عامل
استفادهء سؤ از اسلام و هم بهره گيری ها از عامل قومی و منطقه ای به عنوان
زمينه های موجود داخلی طرف بهره گيری ها بوده است.
ديديم که شورش های تحت رهبری ملا عبدالله و ملا عبدالرشيد،
(که انگليس نبودند) و در مجموع، شورشهای از سمت جنوب و شرق کشور ستون فقرات
نظام امانی را در بستر نارسايی ها و کجرفتاری های موجود در بيروکراسی
حاکميت، شکستانده بود و قوت های برخاسته از شمال کابل که دارنده وجوه مشترک
واکنشی و مطالباتی عليه نظام امانی بودند و پشتوانه همنوايی روحانيت متنفذ
را همراه داشتند، ضربات نابود کننده را بر پيکر نحيف و کم نفس امانی فرو
بردند. اما آن بعد ديگر، بعد عامل قومی هنگامی نقش برجسته تر خود را بنمايش
گذاشت که محمد نادر خان با بهره گيری از آن شورشگران پيشين جنوب را بسيج
کرد و دمار از روزگار شمال کشيد. اين عامل نيز با سخت جانی به عمر خود
ادامه داده و مهر و نشان خود را بر بسا از فعل و انفعالات افغانستان بجای
مانده است.
با آنکه امان الله خان قربانی واکنشها و خيزش ها و حساسيت
های تجدد ستيز گرديد و اشتباهات ناشی از خودرايی شخص او و عدم جوابدهی
دستگاه دولتی، به مساعد شدن زمينه شورش ها کمک رسانيد، اما در عرصه آزمون
های که از تحقق گونه يی از تجدد در افغانستان باقی ماند، از آن آزادگر،
چهره آزمايشگر را نيز تصوير ميکند. ازين روست که نگرش به تاريخ سياسی
افغانستان معاصر او را با ويژه گيها و تمايزات بسياری از ديگران می يابيم.
تحسين از او نيز هنگامی بيشتر در نظر می آيد و هنگامی بيشتر بار حسرت آرزو
های مفيدش در شانه ها سنگينی ميکند که مردم افغانستان زخمی را محتاج قادر
شدن به حق تعيين سرنوشت به دست خودشان می بينيم.
جامعه يی که مردم آن دنيای از مشکلات تراکم کرده را بدوش
ميکشد. مشکلات تاريخی و منجمله موانع پيش راه اصلاحات دوره امانی، هنوز در
سر راهش است؛ نياز بسياری برای آگاهی و دسترسی به آن اوضاع دارد. وقتی
پنجره يی بسوی آن دور می گشاييم، ديدار دلسوزانه، عبرت آموز و رهگشا داريم.
از پشت پنجره ديدار خويش، شاه جوان و دارنده احساسات و نيات نيک برای ايجاد
تغييرات در جامعه را می يابيم که با افکار خودرايی و خودکامه ای و رياستی
حتا مافوق نهاد دولتی، خصوصيت ديرينه حکمروايی شرقی را نيز به نمايش نهاده
است. شاه جوانی که بحران رو به تزايد فقدان تفاهم با جبهه اصلاح طلبان را
نيز به ويژه در سالهای پسين حاکميت خويش حمل ميکرد با بروز، جدی ترين موانع
و ديدار واقعيت های تلخ، دشوارترين روزگار تمرين و تجربه اصلاحات را رقم
زد. و ازين نظر، درد ها و گرفتاری های او صرفاً عاطفه برانگيز نيست بلکه
عبرت آموز برای کليه اصلاح طلبان امور جامعه ماست.
تجارب دوره امانی، تحسين ها را با تعجب انگيزترين و احترام
انگيزترين استنباطات در کنار نقد و سرزنش و دريافت های ويژه گيهای ناشناخته
آن دوران می نشاند.
عمر کوتاه آن دوران که با محتوی و کارکرد های زيادی
نشاندار می شود، طلوع و درخشش دل انگيز و غروب غم آميزی داشت. با مشاهد
پاره يی از قراين ناصواب نتواند باشد اگر بگوييم که حيات نظام شکوهمند و
تکاندهنده ده ساله امانی، تمام دوره سامانيان را در خود جمع داشت. از دوره
نصر بن احمد سامانی تا منصور سامانی، اميری که جوان بود، اما دولتش پير
گشته بود و در اواخر در امور ملک سامان، سامان نمانده بود. |