|
مریم محبوب
مرگ سوال برانگیز شیما رضایی
جنایتی که هوشیاری، فراست، زیبایی، استعداد، ذکاوت، جوانی و قلب پر طپش شیما رضایی را در خفقان شب درهم پیچید و قامت رسا و عمر بهارانه او را پرپر کرد، نه تنها بر تداوم خط سرخ جوان کشی و جوان ستیزی ناشی از قیودات تعصبگرایانه و سنت پوسیده ناموسداری که همچون هژدهای هزار سر، زندگی زنان و دختران ما را از قرنها بدینسو در چنبره خود دارد ، صحه گذاشت بلکه یک بار دیگر ثابت کرد که زنان و دختران ما تا رسیدن به مدارج مختلفه آزادی های سیاسی ، اجتماعی ، اقتصادی و فرهنگی ، حق کار ، حق انتخاب نوعیت کار ، حق تحصیل ، حق سفر ، حق انتخاب همسر ، حق طلاق ، حق رای ، حق کاندید ، حق انتخاب لباس و حتی حق خندیدن در معاشرت ها و اجتماعات عمومی ، راه پر فراز و نشیبی را در پیش دارند قتل شیما رضایی نشان داد که دفاع از حقوق زنان را که قانون اساسی افغانستان تسریع کرده و آزادی های را که سیستم دولتی و جمهوری اسلامی افغانستان در چوکات قانون برای زنان وعده نموده ، همه نمایشی و کتبی است . همه در محدودهء حرف و بیان است و دموکراسی وصلهء ظریف و نامتجانسی بر قبای نمدگون سنتهایست که زندگی انسان جامعه ما را در انحصار خود دارد و حالا حالا اگر زنی و یا دختری پا را از کلیم سنت های مروج و قوانین از قبل تعیین شده ی اجتماعی فراتر میگذارد ، سرنوشتی جز شیما رضایی نخواهد داشت . تلاش شیما رضایی برای کار و سهمگیری در امور فرهنگی و تلویزیون و مطبوعات نمونه کوچکی بود از کوشش وتلاش هزاران دختر جوان و تحصیلکرده که با علاقمندی و عشق به مردم و آزادی و وطن آرزو دارند به امور اجتماعی ، فرهنگی ، اقتصادی و سیاسی و معارف سهم بگیرند و در بازسازی افغانستان نقش برازنده و در خور توجهی داشته باشند . اما زمانیکه گل حیات شیما رضایی ناجوانمردانه و فقط به گناه گوینده گی و کارکردن در برنامه تلویزیون به نیستی کشانیده میشود ، خود هوشداریست به ترس و تهدیدی که فضای زندگی را برای تنفس آزاد زنان و دختران تنگتر میسازد و مانع رشد و شگوفایی و بالندگی نسلی میشود که با علاقمندی و کوشش پیگیر میخواهند در باز سازی کشور شان سهیم باشند . جنایتی که به زندگی شیما رضایی پایان داد ، در واقع دهن کجی مشمئز کننده یی بود بسوی دموکراسی و آزادی های نیم بند و بی پایه ایکه دولت و قانون و مجریان قانون ادعایش را دارند و دفاتر حقوق بشر در افغانستان دم از دفاع از حقوق تلف شده دختران و زنان میزنند . قتل شیما رضایی حرکت غیر انسانی و ضد بشری یی بود که زمینه های بیشتر توبیخ و تهدید جوانان بخصوص زنان و دختران را فراهم آورد و آنها را هوشدار داد که در برآورده شدن آرزوها و آرمانهای شان ، بیش از پیش خفقان بگیرند ، حد و حدود رفتار و گفتار و نشست و برخاست خود را بشناسند ، در امور اجتماعی ، اقتصادی ، سیاسی و فرهنگی ابتکارات و خلاقیت های خود را بکار نبندند ، حرف و سخنی از آزادی و حقوق غضب شده انسانی خود نزنند و به آنچه که مدار تنگ و بسته سنتهای اجتماعی و دیو مردسالاری و برادر سالاری و قوماندان سالاری برای شان تعیین کرده است ، تن در دهند . اگر توهین میشوند ، اگر شکنجه روحی و روانی می بینند ، اگر حق و حقوق شان تلف میشود ، حتی اگر کشته میشوند ، سرنوشتی است که برایشان از سوی متعصبین و افراطیون مذهبی که پاسداران سنتهای زنجیری و پیچ در پیچ اجتماعی اند ، تعیین شده است و حتی هیچ مرجعی صلاحیت دفاع از آنها را نخواهد داشت . و قتل شیما رضایی در جامعه ایکه جنگسالاران و بنیادگرایان و متعصبین حاکم اند ، نشاندهنده آنست که اگر زنی و یا دختری سنت شکنی میکند و پا از تربیت منحط و قرون وسطایی جامعه و سنت های پذیرفته شدهء اجتماعی بیرون مینهد ، برادر ، نامزد و یا پدر حق دارد او را بکشد . این جنایت طرح همان اندیشه های شیطانی و پلیدیست که در طول تاریخ از جهالت ، تحجر و عقاید و باور های ضد آیین انسانی و ضد آزادی و حقوق زن و حقوق بشری حمایت نموده و و هر چه را که سر شگفتن و بارور شدن داشته به نابودی کشانیده است . روشن است که جانگیری ها و جانسوزی های دختران و زنانی از این دست و یا هم خودکشی ها و خودسوزی های زنان و دخترانی که از شرایط دشوار و غیر قابل تحمل زندگی به ستوه رسیده اند ، روزانه در نقاط مختلف افغانستان بسیار خاموشانه به وقوع می پیوندد و بدون اینکه کسی از آن آگاه گردد ، از سوی مراجع مسوول و خانواده ها ، به رویش خاک انداخته میشود و از حافظه ها میرود.
کمتر اتفاق افتاده که خبر خودکشی ها و خودسوزی ها از طریق گزارشات بگوش دیگران برسد و نیز مقصرین و یا عوامل اصلی این جنایات بدون اینکه پرس و جو و یا ردیابی گردند به حال خودشان رها میشوند . چرا که در جامعه ایکه قانون حاکم نباشد و یا اگر هم حاکم باشد مجرایان قانون مدافع حقوق انسانها نباشند ، علت چنین مرگ هایی طبق سنتها و رواجهای غیر عادلانه و ضد بشری که در جامعه حاکم است ، بدون ریشه یابی بگردن مقتول انداخت میشود و مقتول در ذهنیت عامه به محاکمه کشانیده میشود و نتیجتا به جای دلسوزی و دفاع از حقوق تلف شده او و به محکمه کشانیده قاتل ، حس نفرت و انزجار از مقتول و کارکردهایش ، روانهای بیمار را فرا میگیرد . بدان معنی که اگر زنی یا دختری از فشار و رنج های بیکران زندگی خودسوزی و یا خودکشی میکند ، نه تنها گناه عظیمی را مرتکب میشود بلکه باعث بدنامی و آبرو ریزی خانواده و اطرافیان خود میگردد. بر علاوه آن ، چنین فردی نظر به اعتقادات و باور های جامعه ، مسلمان نیست و کافر از دنیا میرود لهذا عملش قابل بخشایندگی نیست ، جامعه ایکه به جای قانون و حمایت از حقوق انسانها ، به سنت ها و رسم و رواجهایی عتیقه و پوسیده تکیه دارد و بیشتر به خرافات و زورگویی ها و حق تلفی ها میپردازد تا به ارزشهای اجتماعی و انسانی و تغییر شرایط بسوی بهبودی و بهتری ، جامعه ایست پر خفقان ، تاریک ، خشن ، ظالم و قاتل. و عجبا که در چنین جامعه یی هر آنچه ظلم و جنایت و ستمبارگی اعمال میشود سنگینی و فشار آن ، زندگی زنان و دختران ما را زیر شعاع خود قرار میدهد و اثرات آن بیش از پیش زندگی زنان را صدمه میزند و به مخاطره می اندازد . چه بسا که چنین خودکشی ها و خودسوزی هایی در اثر ازدواج های اجباری ، خرید و فروش دختران ، فشار های خانوادگی ، زورگویی ها ، لت و کوب کردن ها ، توهین ها ، تحقیر ها و دست کم گیری خواسته ها و آرزو ها و عواطف انسانی زنان از سوی عده یی از پدران ، برادران و شوهران صورت می گیرد ، اما کمتر اتفاق افتاده که عاملین اصلی زیر تعقیب قانونی قرار بگیرند . یا کمتر واقع شده که برای اصلاح و تغییر وضع موجود خانواده ها که اکثرآ زیر فشار های فقر اقتصادی و بیماری های روانی و مردسالاری اند ، توجهی صورت بگیرد .
کشتن ناجوانمردانه شیما رضایی که بروایتی بدست برادرانش کشته میشود و به روایتی توسط نامزدش زهر خورانده میشود از آن جاییکه این دختر جوان چهره شناخته شده ، تحصیلکرده و آگاه و نیز گوینده موفق و به شهرت رسیده ی تلویزیون خصوصی طلوع بود و توانسته بود که در مدت فعالیت های فرهنگی و ژورنالیستکی خود ، دختر متبارز و فعال و خوش گوی و خوش صحبت و نوآور باشد و طرح های جالب و مبتکرانه برای جلب نظر بینندگان تلویزیون طلوع داشته باشد و همچنان توانسته بود برنامه های متنوع و در خور توجه یی را برای هزاران دختر و پسر جوان پیشکش کند از همین سبب در قلب هزاران جوان هم از دختر و پسر جای بگیرد ، و روزانه به ملیونها نفر به صدای او گوش میدادند و سیمای او را از پرده تلویزیون میدیدند ، به همین دلیل خبر قتلش بالافاصله در گزارشهای داخلی و خارجی انعکاس میکند ولی عوامل آن کمتر از سوی مرجعی رسمی و حقوقی پیگیری میشود . ابهام مرگ شیما رضایی سوالات بیشماری را برای انسانهای که مدافع حقوق بشری اند ، بوجود آورده است . روشن است که چنین جنایتی تکاندهنده ریشه در جهالت و عمق تاریک بینی و سیه دلی افراد و یا جامعه یی دارد که توانایی و قدرت پذیرش پویایی و نوآوری ها را ندارد. جامعه ایکه به جای راه گشایی و زمینه سازی برای رشد و پیشرفت نسل جوان ، این چنین بی رحمانه به قتل نسل جوانش دست می یازد و ناموس و ناموسداری را بهانه و سرپوش جنایاتش قرار میدهد ، در واقع پاسدار تاریک بینی و تاریک اندیشی و سنت های خرافه است .چنین قتلی دست کم سنگدلی و بی عطوفتی جامعه سنت زده یی را به نمایش میگذارد که عقل و منطقش در حد و حدود حفظ همان دستآورد های سنتی و عنعنوی مسخ شده و توانایی و ظرفیت پذیرش دستآورد های نوین جهانی و دموکراسی و آزادی های بشری را ندارد . عجب است که قاتلین اصلی مردم افغانستان که شهر ها را ویران کردند ، کابل زیبا را به مشتی خاک و خاکروبه و ویرانه مبدل ساختند با سربلندی و افتخار با آقای کرزی دست در یک کاسه میبرند و در پهلوی راست و چپ کرزی میایستند و چرخ حکومت را میچرخانند با آنهمه جنایاتی که کرده اند پشه هم آنها را نمی گزد ، اما صدای برخاسته از جان و روان آرزومند این دخترک تحصیلکرده فقط به گناه لبخند زدن و گویندگی به تحریک همین افراد در حنجره اش خفه ساخته میشود . قتل شیما رضایی عمل شنع، ناجوانمردانه و ضد بشری و انسانی است . چنین عملی را همه انسانهای با وجدان تقبیح و به قاتلین و محرکین این جنایت نفرت و نفرین میفرستند. پایان
|
---|
سال اول شمارهً هفتم جون / جولای 2005