|
نبشتهء ایشور داس
درود به ســــــــــپاهيـــــــــان گمـــــــنام وطـــــــــــن
بيخي به يادم است، در کودکي همرکاب پدرم که به شمالي ميرفتم در عرض راه در گوشه و کناري قبر هاي وجود ميداشت که عابرين با اداي احترام به آنها و با خواست مغفرت و آمرزش از بارگاه يکتاي بي همتا، به سفر خويش ادامه ميدادند. و از همان زمان هم در حافظه ام نقش بسته است که در باورگاه هاي «بابه سيري چند» و «خالصه» شوربازار، چراغ بيضوي شکل با فليته هاي پمبه يي روشن مي بودند. پدرم بارها برايم در زبان قصه و افسانه بيان داشته بود که آن قبر هايي که در راه شمالي مي بيني و ديگر حصص سرزمين ما و چراغ هاي روشن هردو باورگاه هندوان و سکهـ هاي افغان، نشانه اي از ارادت و احترام مردم را به سپاهيان گمنام راهً آزادي وطن تبارز ميدهند.
سينهء تاريخ با عظمت و کهن خانواده واحد افغان از قصه ها و کارنامه هاي ارزشمند و در خور ستايش فرزندان قهرمان پر است که در راه مقدس آزادي وطن جانبازانه سر داده اند، بي آنکه کسي نام و شهرت آنها را درج اوراقي کرده باشد و بي آنکه کسي بداند سپاهيان گمنام جام شهادت نوشيده، راهي بهشت شده اند.
برعکس همواره از قوماندان ها و کسانيکه در راهً بسيج مبارزه ملي نقش رهبري ويا دستکم گام هاي عمده برداشته بودند، نام هايي شان زينت بخش ارواق تاريخ گشته و برخي از آنان که مورد تفقد دولت وقت قرار گرفته اند، با اعطاي القاب، نشان ها و رتبه هاي فوق العادهء نظامي حتي با اعمار بناهاي يادگاري کارهاي شان ستوده شده است. سپاهيان وطن از هر قوم و قبيله اي که بوده اند يا باشند، براي دفاع از نواميس ملي و پاسداري از مرز و آبروي وطن آماده وارد نبرد در مقابل دشمن مي شوند و شده اند. والدين سپاهيان وطن به اين اميد که فرزندان شان درفرجام پيروزمندانهء نبرد ملي به خانه و کاشانه شان بر خواهند گشت، روزشماري کرده و در نيايش خداي بزرگ براي شان طلب کامگاري و زنده گي شده اند. اما دريغ که هميشه سرنوشت سپاهي وطن چنان نبوده است. بارها صرف پيام شهادت شان به خانواده رسيده و اغلبأ اتفاق افتاده که برخي از خانواده حتا پيام شهادت فرزند شان را نيز نيافته اند و پنداشته اند که او روزي برخواهد گشت. در حقيقت جانبازي در راه وطن تنها با اشتراک در ميدان نبرد چهره نمي گيرد بلکه خدمتگذاري حتي بيرون از مرز هاي وطن سهم ارزشمندي را در پيروزي نبرد داشته اند. چه تنها با گرفتن تفنگ و سلاح نميشود بر دشمن پيروز گرديد. موازي به آن بخش هاي ديگري هم استند که نميتوان نقش آنها را در راه آزادي وطن و کاميابي نبرد ملي ناديده گرفت و بي اثر پنداشت. نقش دوکتوران، شعرا، نويسنده گان، هنرمندان و کساني را که از لحاظ مالي مستعد ميباشند، درين امر ملي بي اثر و بي بها نميتوان شمرد. کارو پيکار سپاهيان بيرون جبهه در سالهاي مقاومت ملي عليه قشون سرخ شوروي، عظمت و ارزش خود را آشکارا ساخت و ذهن جهانيان روشن گرديد، همه اقشار مردم در جاي شان و مطابق توان شان در آن مقاومت و کاميابي آن سهم گرفتند. در نيتجه سپاهيان گمنام اين راه نيز فراوان بوده اند. افغان ها بنابر طبعيت آزاده شان، همواره از وطن و خانه مشترک شان پاسداري کرده اند. سده ها پيش، نگذاشتند که عرب ها به ساده گي داخل کاشانهء شان شوند؛ قرنها طول کشيد تا صرف به نام مذهب، عرب ها مؤفق شدند که داخل افغانستان آن زمان گردند. بخش زياد مردم آيين جديد را پذيرفت اما استقلال خود را هميش حفظ کردند.
تاریخ ١٢ اپریل ١۹٢٠ عيسوی، هیأت افغانی عازم راولپندی شد که اعضای آن عبارت بودند از: محمود طرزی طرزی رئیس، علی احمد خان ، سردار یونس خان، سردار عبدالعزیز خان، غلام محمد خان ناظر تجارت، داکتر عبدالغنی هندی از رهبران جنبش مشروطه خواهان و دیوان نرنجنداس وزیر مالیه نفر اول نشتسته از راست به چپ.
انگليس ها هم به کمک افغان هاي طرفدار شان چشم طمع به افغانستان دوختند، مگر فرزندان وطن به صفت سپاهيان دلير از خانه مشترک مان دفاع کردند و آن قدرت که آفتاب در سرزمينش غروب نميکرد، با شکست مواجه کردند و قدم هاي ناپاک شان را دفع کردند. اين پير آشفته پندار برآن نيست که علل و نحوه تجاوز انگليس بر وطن مان را به بررسي گيرد. زيرا درين زمينه زياد نبشته شده و شاهد هم هنوز مؤرخين ورزيده به جزييات آن مشغول باشند، برعکس خواستم خواننده فرهيخته را درين اشکريزي خويش همنوا سازم که سپاهيان گمنام راه آزادي وطن برما حق زياد دارند و نبايد آنها را اينچنين زود و آسان به نيسان سپرد. تاريخ سه دهه اخير، باز هم کارنامه هاي زرين سپاهيان گمنام وطن را در سينه دارد. پيروزي مقاومت ملي در مقابل بازهم يک ابرقدرت، که القاب گوناگون داشت و طرفدارانش در کشور ما او رابه "اتحاد شوروي بزرگ"، "رهبري اردوگاه سوسياليستي" و با همچو واژه هاي ميان تهي ياد ميکردند، نتيجهء تلاش ها و سرسپاري هاي فرزندان رشيد وطن بود. فرزندان وطن بدون کدام توقعي به مبارزه پرداختند. شايد در لحظهء شهادت فرصت آن را نيز نداشته، که "کلمه شهادت" را به زبان آرند يا به زعم هندوان سه بار "هري اوم" يا "ست نام سيري واي گوروجي" گفته باشند.
٢٢ نوامبر ١۹٢١ عيسوی، هیأت انگلیس در کابل و با هیأت افغانی معاهده استرداد استقلال افغانستان را عقد کرد. اعضای هیأت افغانی: محمود طزری رئیس، غلام محمد خان وزیر تجارت، دیوان نرنجنداس وزیر مالیه (نفر اول، از طرف چپ، نشسته) عبدالهادی داوی، عبدالوهاب طرزی، میرزا بازمحمد خان، پیرمحمـــد فرقه مشر و دیوان نند لال بهسین (نفر اول، از طرف راست، نشسته) کارشناس دفتر شاه امان الله غازی. نواسهء دیوان نندلال عمری را در فروشگاه «زوحل» در شهر نو، کارمند بود.
اعليحضرت امان الله خان که هنگام زمامداريش، کشورما از يوغ استعمار انگليس آزاد گرديد، بار ها از کارهاي جهادي هندوان و سکهـ هاي افغان در هنگام نبرد ملي در مقابل انگليس ها سخن زده و کارهاي فرزندان هندو را در پيروزي نبرد بيرون جبهه به ستايش ياد کرده است. شاه امان الله افق وسيع نظر داشت او ميخواست در پهلوي آزادي افغانستان، هندوستان نيز از سيطرهء انگليس نجات يابد. لذا نهضت آزادي خواهي هندوستان را کمک هاي همه جانبه ميداشت و در زمينهء برگرداني اسناد محرم و تبليغي از فرزندان رشيد هندوي افغان ياري مي جست.
رهبران جهادي در شب و روز مقاومت ملي عليه قشون سرخ، در مصاحبه هاي شان در پشاور، از کمک هاي مالي و جنسي از قبيل دارو و ادويه از سوي هندوان و سکهـ هاي افغان تقدير به عمل مي آمدند و به نيکويي ياد ميکردند. خوب به ياد دارم که اقاي حکمتيار از کمک هاي مالي هندوان در صحبت هاي راديويش ياد ميکرد. اينکه در سال 1992 آنگاه که به کابل ريختند، چرا همه چيز از يادشان رفت، حرفي قابل مکث است. البته در روند مقاومت ملي يک انگيزه اي براي هندوان افغان و شايد براي برخي از مليت هاي ديگر افغان نيز به وجود آمده بود که باوصف موجوديت قواي شوروي، هردو طرف درگير در جنگ افغان اند که بنابر نيرنگ سياسي، قواي شوروي هم يک تعداد افغانها را باخود در ميدان نبرد همراه داشت و مجاهدين نيز از ياري اجنبي ها برخوردار بودند. درهمان برش زمان موسفيدان هندو و سکهـ در نيايشگاه پيررتن ناتهـ باغبان کوچهء کابل، همايشي به عمل آوردند و فيصله داشتند که چون اين جنگ در حقيقت "برادرکشي" هست و ما هندوان و سکهـ، لازم نمي بينيم که يک برادر افغان خود را به برادر ديگر که آنهم افغان و نورچشم ماست، ترجيح بدهيم و با گرفتن اسلحه به برادرکشي بپردازيم هرگاه طرف متجاوزتنها نيروي اجنبي باشد، در آنصورت ما هندوان افغان آماده ايم که در خط مقدم جبهه قرار گرفته از مادروطن پاسداري کنيم.
اين فيصله که ظاهرأ ساده معلوم ميشود اما در متن خيلي ارزشمند بود. دولت حاکم هرگز از "تجاوز شوروي" حرف نميراند، برعکس آن را يار و مددگار روزهاي دشوار خويش مي پنداشت و مجاهدين هم که از کمک هاي گوناگون خارجي برخوردار بودند و با دريغ که کشته شده گان همه افغان مي بودند، خانه افغانها ويران شد و سرزمين ما ديگر هم به خرابه تبديل شد. هرگاه هردو طرف از کمک هاي اجنبي برخوردار نميبودند، وضع وطن ما به اين سرنوشت دچار نميشد بلکه به فرهنگ پيشين خويش مراجعه ميکرد و مسايل را از راه صحبت و تفاهم ملي مي شد حل کرد.
اما از اصل سخن نبايد دور شد که سپاهي گمنام وطن، به نام دفاع از مادروطن در سالهاي مقاومت ملي شجاعانه سرفروشي کردند، که با سوگ فراوان مي بينيم امروز در وطن ما خانم هاي بيوه، اطفال بي بضاعت براي به دست آوردن يک لقمه نان، سرگردان هستند و دست به تگدي مي زنند.
هرگاه مسوولين امور پيش از هر تصميمي، به اين کودکان که پدران شان در جنگ تلف شده اند، و مادران شان امکان کار کردن بيرون خانه را ندارند، پدروار بينديشند، آيا نيکوتر و موجب رضاي خدا و خلق خدا نخواهد بود؟؟
*************** |
سال اول شمارهً دهم اگست 2005