|
کاروان شعــر برای صلح و دموکراسی در افغانستان
نبشتهء ايـشور داس
نويسنده و شاعر ارجمند و صاحبنظر افغانستان، جناب پرتو نادری، باری سفری به کشور المان داشت. چشم عنايتی که در حق ارادتمندانش دارد، مجموعهء شعری «کاروان شعر برای صلح و دموکراسی در افغانستان» را برايم لطف داشت. خواستم آنعده اهل فرهنگ و قلم را که تا هنوز، ازين مجموعه، آگاهی نه يافته اند، قصه کوتاه، از حال و احوال آن حکايت کنم. گرد آورده يی کاروان شعر تلاشی فرهنگی مشترک است که فرزانه گيسو جهانگيری شاعر با احساس کشور ايران، آقای نيکول باربر Nicole Barriere فرهنگی صاحبدل ازکشور فرانسه و جناب لطيف پدرام، نويسنده و شاعر صاحبقلم کشورمان، همقدم و همقلم، به عمل آورده خدمتی گرانبهای به جامعه فرهنگی افغانی و انسان تشنه لب فرهنگ زبان فارسی دری، انجام داده اند. «انتشارات سازمان آسيای برزگ» با پشتيبانی مالی سازمان جهانی «يونسکو» درشهر کابل بهار سال ۱۳۸۲ چاپ و نشر مجموعه، همت گمارده است. ازهمين رو، کتاب به شکل رايگان، به دسترس علاقمندان، قرار گرفته، خريد و فروش آن منع است. الهام بخش اين گامی در خورستايش، در حقيقت، کوششی دسته جمعيی بود، که در زمستان سال ۱۳۸۰ به وسيله سازمان آسيای بزرگ Open Asia (France) به عنوان " کاروانسرای هزار و يک شب " اقبال چاپ نصيب شده بود. از آن جايکه حوادث سياسی کشورما بعد از عمل دهشت افگنی ماه سپتمبر سال ۲۰۰۱ رنگ و رخی ديگريافت، سعی گرديد نظر جهانيان به سوی انسان فراموش شده يی افغان که در بد روزی و ظلمت بسر می برد، جلب گردد. چنانکه در يک قسمتی از مقدمه کتاب ميخوانيم: « اگر از طنين چکمه های ناشناس بر خود ميلرزيم و ميخواهيم که آفتاب دوستی و صلح بی دريغ بر يکايک ما بتابد و صلح بی رويداد سفر کند/ وقتی که هواپيما های بمب افگن به بادبادک مبدل شوند بايد باهم به گفتگو و تبادل نظر بنشينيم، از دل بگوييم و از دل بشنويم، مستقيمأ و بی واسطه ی فريادی مردان قدرت.ـ سياره ما از قلبهايی که برای انسانيت، آزادی و عدالت می تپند، خالی نيست. فريادی که از چهار گوشه ی جهان به همبستگی با افغانستان بلند شد، يعنی شعرها و سروده هايی که به کاروان شعر پيوستند هرکدام به سان خشت زرين، بنای شکوهمند معنوی بنيان گذاردند: برای مبارزه با فراموشی و تقليل حافظه جمعی و دستيابی به صلحی عادلانه و پرمعنی.» مضمون و درون مايهء کاروان شعر، کلأ برزمينه واحدی استوار نيستند. اما چهرهً افغانستان مقدس، در ميان شان برجستگی ويژه يی می نمايد. در برگردانی اشعار شعرای کشور هايی که به زبان فارسی دری آفريده نشده اند، با حفظ اصل امانت داری، سعی گرديده از زبان شيوا و بليغ استفاده گردد. خواننده گرامی می تواند، با ورق زدن فهرست شش صفحه يی مجموعه کاروان شعر، که در رديف الفبای اسم خانواده گی يا تخلص شاعر، ترتيب گرديده، ساده تر به شعر شاعری مورد نظر و علاقه اش، ديده روشن کند. چه درين گزيده شعريی، تراوش قلم برخی شاعر های کشورهای افغانستان، ايران، ايتاليا، اسرائيل، هند، پاکستان، تاجکستان، کوبا، کانادا، قرقزستان، فلسطين، فرانسه، ويتنام، ايالات محتده امريکا، ترکيه و ديگر جا دارد و پيام ميدهد که مردم افغانستان اکنون به نيسان سپرده نشده و تنهــا نيستند. به حسن ختام ميخواهم با پاس ارجگذاری به مقام والای استادی جناب انديشمند استاد واصف باختری و به ياد نيک روز هايکه با شاعر با احساس و دوست نازنين، جناب افسـر رهبين، در دانشگاه کابل با صفا و صميميت، همسبق و همقدم بودم، قطعه شعری، ازين کوششی مشترک فرهنگی که در حقيقت امر در نحوه اش نخستين است، پيشکش شما عزيزان دازم:
استاد واصف باختری
صله
ايا هزاز هزازان درخت بيشه ابريشمين آواها ايا حروف الفبا نهال باور من تا هميشه، تا هرگاه تهی مبادا از برگهای سبز شما چه سالها دراز که با خضوع گياهان در آستانه ی باد مديحه خوان شما بودم مديحه خوان صله خواهد کنون زدرگهء تان ايا هزاز هزاران درخت بيشه ی ابريشمين آواها ايا حروف الفبا من از شما نه "زرپيلوار" ميخواهم! من از شما دو هجاء چار حرف "ميهن" را چه غمگنانه، چه نوميدوار ميخواهم.
افسـر رهبـين
لاله ی زردشت
گل را سپيد و سرخ کشيدند، برگ برگ پروانه های زرد پريدند، برگ برگ گلدسته ها، چه زار فتادند روی خاک گلبرگها چه خار خميدند برگ برگ پرواز را دريچه نبود و هزارها بيجا گلوی صبر دريدند، برگ برگ پر گفت باد و قافله سوزان رنگ و بو افسانه ی تگرگ شنيدند، برگ برگ پائيز هم نگفت چه بود آن بلای سرخ! چيزی که پای سرو چکيدند برگ برگ دزدان صبح از پس ديوار نيمه شب سنگی زدند و آئينه چيدند برگ برگ زردشت لاله ريخت به خاکستر بهـار آتش زدند و گل درويدند برگ برگ
|