کابل ناتهـ
|
ایشور داس
"بيا و به امامت
مردم نماز کن"
از کودکي به يادم است، آرام آرام از گذر بارانه کوچهء عليرضا خان را عبور کرده به خيابان عمومي که ميرسيدم، در چهار راهء سرچوک منار بلند بالايي ديده ميشد، زيبا و قشنگ که هنر معماري افغانها را خوب مينماياند. از برزگان شنيده بودم که آن منار ياد بود خاطرات تابنده سپاهيان گمنام راه استقلال وطن ميباشد. کمتر چيزي ازين حرفها و سخنها را ميتوانستم در آن مقطع زنده گاني بفهمم. پسانها که در دبستان اماني سبق خواندم ذهنم قدري روشن شد، باور يافتم که از کارنامه هاي سربازان راه آزادي و استقلال وطن بايد همواره ياد کرد و به فداکاري آنها ارج گذاشت. از راه و رسم زنده گي، هرگاهي که در سوگ عزيزي اشتراک ميکردم، پياده از گذرهاي سراجي، تخته پل و از کنار «منار نادر شاه» گذشته، آن دوست سوگمند را تا حضيره هندوان کابل در «قلعه چه» همراهي ميکردم. این منار در زمان سلطنت نادر شاه پدر محمد ظاهر شاه سابق افغانستان اعمار شده بود.
منار سپاهي گمنام، تقريباً ده متر ارتفاع داشت، از خشتهاي پخته به شکل استوانه يي بنا يافته و با سنگهاي کاشي آبي و سياه رويه کاري شده بود. براي ايجاد مقاومت و زيبايي، دورادور نيمهء تنهء آن با سيخ کول آهني گلکاري گرديده، اطراف تهداب آن به يک ساحه دايريوي محاط بود که در آن گل هاي موسمي کاشته ميشد. منار همواره با استقامت مدام سرافراشته بود، ميخواست بگويد که من خاطره سرسپرده گان آزادي وطن را در سينه دارم، سر نمي افگنم. آن ياد بود سلحشوران وطن، در دههء دموکراسي (۱۹۶۳–۱۹۷۳) شاهد صحنه هاي داغ سياسي بود. در کابل احزاب سياسي چپ، راست و مذهبي به اطراف آن اجتماع کرده و به اصطلاح از آن تربيون، خواسته هاي سياسي شان را اعلام ميکردند. در روند زمان، لحظات تند و خشماگين مبارزاتي را هم شاهد ميبود و با سکوت معني داري آن همه را تحمل ميکرد.
منار نجات از سنگهاي طبيعي قلمکاري شده
اعمار شده بود که در فصل تموز در شب و روز تجليل جشن استرداد استقلال کشور، پيرامون
آن گلکاري ميشد.
دولتمردان رژيم داس- چکشي سال هاي
۱۳۵۷/۱۳۵۸ منار نجات را با تانک و توپ بستند و ويران کردند و گويا سعي داشتند ضديت
خود را با سلطنت ابراز کنند. در حاليکه ميان مردم شريف کابل، عمل شان، کنش و واکنش
ويژه يي را سبب نشد.
خبري سايت فارسي بي بي سي، روز چهار شنبه ۸ ماه سپتمبر ۲۰۰۴، آشفته حالم ساخت که در سومين سالگرد شهادت احمدشاه مسعود، در ساحهء نزديک سفارتخانه دولت امريکا در کابل، به مصرف گزاف بناي ياد بود خاطرات مسعود احمدشاه مسعود را کشوده و آرزو رفته تابدان وسيله ياد آن سپاهي وطن، جاوداني گردد. آيا براي ارجگذاري از کارنامه هاي آن سپاهي، راه و روش دلپذير و چشمگيرتر ديگر سراغ نبود؟ در مورد شخصيت شهيد احمدشاه مسعود از سوي همنظرانش و هم از جانب مخالفينش چيزهاي زياد نبشته شده که با گلچين هردو سبد برگهايي را ورق زده ام. شکي نيست که احمدشاه مسعود از شخصيتهاي نظامي و سياسي همه جا پيدا نبود. نقش برازنده او را در شکست طالبان نميشود ناديده گرفت. در روند پيکار ملي مردم افغانستان، او با چالشهاي گوناگون روبرو گشت، هميش به مردم خود اتکا ورزيد. بزرگترين رمز موفقيت او در روند مقاومت ملي، خصلت مردمداري بود.
هرگز قصد ندارم درين مختصر به نقد و قصه آن رساله ها بپردازم که در گسترهء کار و پيکار مسعود فقيد، چاپ گرديده يا به گونه رايگان در شبکه جهاني انترنت به دسترس علاقمندان گذاشته شده، بلکه توجه خواننده فرهيخته را به خبري معطوف ميدارم که در روز گشايش اعمار منار ياد بودش، در سايت ياد شده نشر گرديده: در همان روز يکي از خبرنگاران بي بي سي، آقاي داوود قاريزاده، سفري به زادگاه مسعود در پنجشير داشت وچشمديد خويش را از عقبمانيها، عدم تامين نيازمنديهاي اساسي، نبود شفاخانه ها، دبستانها، برق و جاده و سرک حکايت دارد. در ضمن با چند تن از موسفيدان و باشندگان پنجشير گفتگو کرده که از حال و روزگار ناليده اند که خيلي رنج آور است و اندوهناک.۲ باور ديرينهء اين قلم با خواندان «خبري از پنجشير»، نيروي بيشتر گرفت که در ساليان اخير فراوان در مورد شخيصتها پرداخته شده، قهرمانها، جنرالها، سترجنرالها حتي مارشال هم ساخته شدند، مگر به حال و روز مردم شيرپاک افغان اندک توجه ميگردد. اساساً مردم حماسه آفرين اين سرزمين مقدس، قهرمان ميسازند. مادران افغان دفاع از وطن را هنگام شيردادن به کودکان شان توصيه ميدارند. در تاريخ ميهن ما آنها از خود حماسه هاي جاويدان به جا مانده اند تا سرمشق ديگران گردند. صفت برازنده «افغاني» را از قديمهاي قديم، هر افغان به ارث برده و به نسلهاي آينده به ميراث ميگذارد. شجاعت، دفاع از ميهن، مهمان نوازي، فراخدلي، تساهل، صبوري و شکيبايي را يقبوب ليث صفار يا عربها به ما نداده اند، بلکه اين همه خوبي ها و خصايل پسنديده از فيض روحانيت سرزمين باستاني افغانستان عزيز، در تار پود باشنده گان آن ريشه مستحکم دوانده و در سرشت و خون همه افغانها جا دارد. چنانچه زاير چيناييHiwan Tsang که در سال ۶۳۰ ميلادي از افغانستان بازديد کرده از صفات برازنده افغانها يادها کرده است.۱ اسکندر مقدوني(Alexander the Great) به سادگي نتوانست به افغانستان لشکرگشايي کند، و در پاسخ مادرش که چرا مدت درازي از پيروزيش احوال نميدهد، چند افغان را با مقداري از خاک افغانستان، به نزدش فرستاد تا او قضاوت نمايد. شادروان استاد دوکتور عبدالرحمن پژواک اين مطلب را بس نيکو ترسيم کرده: هزار خم نکند مست مي پرستان را چنانکه ذره خاکي، وطنپرستان را مردم ما در پيکار استقلال وطن، جنگهاي ميهني عليه قشون سرخ شوروي و در ضديت با طالبــان، شهيدها داده و قهرمانها آفريده اند. بخش اعظم شهداي وطن به هيچ حزبي و تنظيمي ارتباط نداشته اند و اينکه امروز خانواده هاي شان در کدام حال و روز زنده گي دارند، هيچ مرجعي از سرنوشت آنها آگاه نيست. از امکان بعيد نيست در وضع فعلي کشور که شش ميليون افغان نياز مند مواد غذايي ميباشند، برخي از خانوادگان شهداي وطن، درين زمان که از دالر، زور و تفنگ صحبتها ميگردد، به نصف نان خشک محتاج نباشند و براي زنده مادندن کودکان شان به تگدي متوسل نشده باشند. در حاليکه به اصطلاح قهرمانان، جنرالها و سترجنرالهاي ديروز و امروز در اروپا، امريکا و ديگر کشورها زنده گي پر عشرت دارند. دو هفته نامه «زرنـگار» به نقل قول از سايت نشريه «پـيمان ملي» حکايت ازبي تفاوتيهاي ديگري دارد: "گارد محافظت از آقاي کرزي براي دولت افغانستان سالانه شصت ميليون دالر مصرف دارد که از بودجه بازسازي افغانستان پرداخت ميشود. طبق يک تخمين هر باديگارد (محافط) رئيس جمهور روزانه در حدود ۱۵۰۰ دالر مصرف دارد. گفته ميشود رئيس دفتر آقاي کرزي ماهانه ۱۸۰۰۰ و سخنگوي او ماهانه ۱۵۰۰۰ دالر معاش ميگيرند."۳ افغانهاي مهاجر و پناهنده شاهدان عيني اند که چگونه رسانه هاي گروهي کشورهاي کمک کننده براي افغانستان که شماري از آنها دست درازي در ويراني وطن ما نيز دارند، همواره به فخر فروشي از کمکهاي شان وسيعاً تبليغات کرده و پناهگزين افغاني را احسانمند خويش ميسازند. واي به حال مردم که بودجه بازسازي کشور شان به محافظت و اعمار بناهاي ياد بود شخصيتها به مصرف ميرسد. براي يک لحظه فرض و قياس گردد، هرگاه به عوض بناي يادگاري احمدشاه مسعود در کابل، مکتبي در منطقه پنجشير اعمار ميشد، يادش جاويداني تر نميبود؟ هرگاه يک مقدار از بودجه بازسازي و اندک از سرمايه شخصي آن شهيد، در قسمت سرک سازي، برق و اعمار شفاخانه ها مصرف ميگرديد، موجب رضا خدا و خشنودي وطندارانش نمي گرديد؟ مردم افغانستان در جنگهاي سه دهه اخير آواره شدند، شهيد دادند و در هر خانهء افغان عليلي است به جا مانده، ناتواني است هردم شهيد. چرا هميش به شخصيتها توجه ميگردد نه به مردم که شخصيت ميسازند. آيا هنوز هم زمان آن نرسيده که دولتمردان ما به امامت مردم نماز کنند؟ منار سپاهي گمنام شهر کابل، در اثر جنگهاي راکتي جنگسالاران در دهه هفتاد خورشيدي زخمي، برهنه و داغان گرديده، آيا کدام اداره ای در بازسازی آن توجه کرده؟ ـ يا تنديس خاطره سپاهي گمنام ـ نخواسته جامه سوگ و اندوه را از تن بر آرد؟!.
زير نويس ها:
۱– مير غلام محمد غبار، افغانستان در مسير تاريخ، صفحه ۵۸ جلد اول چاپ ايران ۲– سايت فارسي دري بي بي سي تاريخي پنجشنبه ۹ سپتمبر ۲۰۰۴ ۳– دو هفته نامهء زرنگار شماره ۱۸۱ صفحه ۹ چاپ کانادا ۴– " بيا و به امامت مردم نماز کن" با اندک دگرگوني اشاره يي است به مصراع "برخيز و با امامت مردان نماز کن" از شاعر بزرگوار شادروان قهار عاصي
|