گوکُل چند کَکُر
|
مرگ حق است
بيخي به يادم است که زمستان سال 1354 خورشيدي بود. در اعلانات فوتي صبحگاهان، درگذشت شادروان جنت کمار سرمعلم دبستان اماني پخش شد. شهادت آن آموزگار در کشور المان، مايه اندوه براي هندوان و سکهـ هاي شهر کابل و دوستان گرديده بود. من که تازه پشت لب سياه کرده بودم و در صنف يازدهم دبستان مسلکي تجارت درس ميخواندم، تا آن گاه در مراسم آتشسپاري کسي اشتراک نکرده بودم. بنابر حق استادي که آن آموزگار فقيد برمن داشت و هم علاقه شادروان حيدر لهيب که فردوس برين جايش باد، معلم زبان دري مان ميخواست در مراسم آتشسپاري آن هم مسلکش اشتراک ورزد، در روز معينه هر دوي ما در جمع صدها تن ديگر، ميت جنت کمار شهيد را تا لب آتشکده همراهي کرديم.
هندوان به محل آتشسپاري «شمشان بومي» مي گويند، که ميشود به زبان فارسي آن را (جايگاه آرامش ابدي) معنا کرد. نظر به احکام آئين هندو ميت کودکان کمتر از ده سال، به خاک سپرده شده و ميت عارفيني که ترک دينا کرده باشند، به آب روان عميق سپارش مي يابد و براي ديگران شمشان بومي فرجامين منزلگه ميباشد.
پيش از اسلامي ساختن کابل، اين محل، عقب تبه مرنجان امروزي بود، که تا فرجام سلطنت شاه امان الله خان غازي، نيز استفاده ميشد. بنابر دشواري هاييکه از لحاظ اعمار ذخيره گاه هاي نظامي در تبه مرنجان و پسانها آبادي مقبره نادرشاه بالاي آن، هندوان کابل ناگزير شدند تا محل ديگري را به اين منظور تهيه و تدارک کنند. براي رفع اين نيازمندي مبرم، شادروان «ديوان پهوج راج» که از کارمندان سرشناس دولتي آن سالها بود يک قطعه زمين ملکيت شخصي خويش را در قصبهء «قلعچه» تقريبأ 8 کيلو متر دور تر از مرکزشهر در سمت جنوب کابل رايگان به اختيار همکيشانش گذاشت. اين زمين تقريبأ به مساحت 2200 مترمربع است.
شمشان بومي با ديوارهاي پهن و مرتفع احاطه گرديده به دو قسمت اعمار گرديد. حصهء اولي که تقريبا هشتاد در صد تمام ساحه را احتوا ميکرد شامل: نيايشگاه با سالون کلان نشيمن، صحن باغچه و چاه آب آشاميدني بود. در قسمت باقيمانده، ذخيره گاهً چوب سوخت محل دفن ميت اطفال کمتر از سن ده ساله و آتشکده (يعني جاي افروختن آتش براي سوخت ميت) اعمار گرديده بود. چاه با آبکش فلزي دايروي به همت و مصرف شادروان آقاي (رام چند مشهور به رام ودا «کلان») بنا يافته بود که از آب آن افزون بر آبياري باغچه براي نوشيدن نيز استفاده ميشد. مراسم غسل و پوشانيدن کفن اموات در منازل صورت ميگرفت. ميت در صورت فاصله کم بروي شانه هاي عزيزان حمل ميگرديد و در غير آن با موتر جنازه به شمشان بومي انتقال مي يابيد.
بعد از اجراي مراسم مذهبي در باغچه، که تقريبأ ربع ساعت را در بر مي گرفت، اعضاي خانواده، دوستان و ساير اشتراک کننده گان ـ (البته در افغانستان زنان به حضيره يا ششمان بومي نميرفتند.) ـ ميت را در وسيله چوبي تابوت شکل روي شانه ها حمل کرده به ساحه دومي مي آوردند. چند تن از موسفيدان و جوانان به چابکي مقدار لازم چوب سوخت را از ذخيره گاه بيرون آورده بعدا از وزن نمودن به اختيار خانواده متوفي ميگذاشتند. آنها درين مورد تجربه کافي داشتند که متناسب به سن وسال و جسامت ميت، چه مقدار چوب سوخت را آماده سازند.
چوب که عمدتا ازجنس ارچه و بلوط خريداري ميگرديد يک مقدار آن به گونه مکعب مسطيل در سطح آتشکده چيده ميشد. بعد ميت را بالاي آن تخته به پشت مي نهادند و با مقدار باقيمانده چوب او را مستور ميکردند. اندکي چوب ارچه که قبلأ شعله ور ميبود به سوي سر ميت ميگذاردند که پس از لحظه يي شعله هاي آتش پيرامون ميت را فرا ميگرفت. بعد از ظهر روز دوم مرگ چندتن از بازمانده گان متوفي يکجا با برهمن به ششمان بومي مي آمدند. از خاکستر ميت مقدار کمي از استخوانهاي سخت را جمع آوري کرده بعد از شستشو و خشکاندن در آفتاب در قطي فلزيي در خانهء شان نهگميداشتند تا در فرصت مناسب براي اجراي مراسم آب گنگ ارسال شود. خاکستر باقيمانده را در گود حفرشده مي انداختند. البته برادران سکهـ ما مکلف به مراسم ارسال استخوانهاي ميت به دريا گنگا نيستند. ديوار هاي ساحه ايکه در آن آتشکده وجود داشت چهار متر ارتفاع داشتند. دير زماني آتشکده در ايام زمستان پوششي که مانع برف و باران گردد نداشت. آقاي پريت سنگهـ مالک فابريکه نساجي کابل، هزينهء اعمار چهار پايه هايي کانکريتي با آهن پوش را متقبل گرديده خدمتي براي هندوان و سکهـ هاي کابل انجام داد. او آماده بود تا يک پايه ماشين سوخت ميت را که با بنزين فعال ميگردد از کدام کشور اروپايي وارد نمايد مگر بنابر رسم و عنعنه، موسفيدان به پيشنهاد او لبيک نگفتند.
جميع مصارف تهيه و خريد چوب سوخت برق مزد شخص نگهبانِ حضيره و قيمت خريد يک عراده موتر حمل ميت با مزد راننده آن از سوي مردم هندو و سکهـ کابل طور اعانه تمويل ميگرديد. خانواده هاي سوگوار که مستعد مي بودند قيمت خريد چوب سوخت مصرف شده را در روز چهارم مراسم سوگواري تاديه ميکردند. در حاليکه از تهيدستان اصلا هزينهء شمشان بومي ستانده نميشد.
گفتني است که شادروان لاله بهگوان داس گاندي، در قسمت تهيه و تداروک چوب سوخت قطع نظر از هرگونه ملاحظه، حاشا و دريغي در برف و باران ـ و در آفتاب سوزان تلاش ميکرد. وي انسان خير انديش و سفيد پوش بود. در گذشته هاي دور مردم هندو و سکهـ کابل ـ سحرگاهان به وسيله شخصيکه براي آگاهي مردم از درگذشت همکيش شان استخدام شده بود و اعلان فوتي را به زبان فارسي و اردو به دست مي داشت ـ کوچه به کوچه و گذر به گذر رفته با صداي بلند اعلان فوتي را مي خواند، آگاهي حاصل ميکردند. پسانتر از طريق راديو کابل ـ افغانستان در هنگام صبح و شام در پاي اعلانات فوتي مسلمان ها اعلان فوتي هندوها و سکهـ نشر مي گرديد. البته با اين فرق که به جاي کلمات وفات جنازه و فاتحه واژه هاي درگذشت ميت و سوگواري در اعلان فوتي هندوها و سکهـ ها بکار ميرفت. سال 1992 بعد از آن که مجاهدين قدرت را تصاحب کردند در ماه مي همان سال در منطقه تايمني وات (کابل) چند تن از جنگسالاران حزب وحدت شامگاهان خانواده آقاي بجاج که شامل موهن لال بجاج، خانم و پسر جوانش که يکسال و چند از عروسي او ميگذشت در حاليکه مصروف صرف غذاي شام بودند، ناجوانمردانه به شهادت رسانده منزل شان را تصرف کردند. خانواده بجاج آخرين کساني بودند که در ششمان بومي کابل به آرامش ابدي پيوستند. چه منطقهء قلعچه تحت تصرف حزب اسلامي گلبدين حکمتيار درآمد و احدي را جرأت رفتن به آنسو نبود که اين امر معضلهء بزرگي را براي هندوان و سکهـ هاي کابل بوجود آورد. بنابر نيازمندي مسأله گاهي در قسمت پيشروي مکتب آسمايي و گاهي در قسمت عقب آشپزخانه دهرمسال کارته پروان، ميت به آتش سپرده مي شد. [1]
آنچه اين هيچمدان قلم شکسته را به نبشتن اين آگاهي وادار ساخت، همانا حقيقت سوگ برانگيز است که با فروپاشي نهضت طالبان و ظهور حوادث نوين سياسي و موجوديت قواي ناتو در کابل و ديگر شهر هاي کشور، هندوان و سکهـ ها با آن طرف شدند. زيرا اماکن مقدس شان که توسط تفنگ به دستان تنظيمي تصرف گرديده اند، آزاد خواهند شد و حق به حقدار خواهد رسيد. متأسفانه درين راه اقدامات قاطع از سوي ادارات مسوؤل به عمل نيامد و مؤفق نشدند که در هفت کيلومتري شهر کابل حضيره هندوان را به آنها بازگردانند. تلاش هندوان کابل و خوست در مورد همگون، تا حال بي اثر و ثمر مانده است. سال ۲۰۰۳ نامه نگار آزاد افغاني آقاي صباح الدين تره خيل براي انسيتيتوت (تحقيقات جنگ و پيام صلح) چنين نبشت: «شهروندان هندو و سکهـ افغان شهر کابل در ارتباط تصرف حضيره شان از سوي جنگ سالاران به دشواري عظميم برخورده اند. جنگ سالارن اهالي آن منطقه را تحريک کرده مانع احياي مجدد حضيره هندوان ميگردند. طوريکه آقاي اوتار سنگهـ نماينده منتخب اهالي هندو و سکهـ شهر کابل در لويه جرگه سال ۲۰۰۲ گفت: درين اواخر خانم هفتاد ساله يي پدرود حيات گفت و بازمانده گانش مجبور شدند ميت را جهت نذر آتش به شهر غزني انتقال دهند. همينگونه آقاي چرن سنگهـ سچديو از شهر خوست که در جنوب افغانستان موقعيت دارد، حکايت ميکند که حضيره هندوان در آن شهر که بيش از يکصدو هشتاد سال قدامت دارد ولي اکنون از سوي قومانداني يکي از تظيم هاي جهادي غضب گرديده و اقليت مذهبي را به مشکل عمده دست و گريبان ساخته است.»[2]
حضيره و آتشکده جهت اجراي به خاکسپاری و آتشسپاری از جمع ضروريات مهم و همگاني در زندگي افغان مسلمان و هندوان ميباشد. هر دو مراسم را بار ها در قربت و غربت به چشم سر ديده ام. تحريکات جنگسالاران به اين تمسک که در اطراف حضيره هندوان و سکهـ هاي شهر کابل منازل رهايشي (البته بي نقشه و خود سرانه) اعمار گرديده و موجوديت حضيره خلاف نورم هاي محيط زيست مي باشد سراسر غلط است. در آتشکده نه شعله هاي آتش از نيم متر بلند ميروند و نه اندکترين تعفن بوجود مي آيد. بايست از آنها پرسيد که بوي زهراگين باروت، صداي مرمي، راکت انداز، بمب، توپ و تفنگ مطابق نورم هاي محيط زيست ميباشند؟!
با در نظرداشت حقایق تلخی که در بالا ذکر شد، هرگز به اصول موجودیت، حاکمیت و تطبیق قانون در وضعیت کنونی وطن ما نتوان حساب کرد.
رویکرد ها:
1- ماباشنده گان دیرینهء این سرزمین، تالیف ایشور داس، ص 54 و56 چاپ سویدن 2- جهت معلومات مزید به این آدرس مراجعه گردد:
http://www.iwpr.net/index.pl?archive/arr/arr_200311_80_3_eng.txt
|
---|
سال اول شماره چهارم نیمهً اول ماه ثور نیمهً اول ماه می 2005