|
شيما رضايي را اينگونه کشتيم ...
صبوراالله سياه سنگ
افغانستان کشوري است نيازمند به همه چيز، از آب و نان تا آزادي، از الفبا تا هنر، از آفتاب تا برف و باران و از آرامش روان تا آينده يي که نه نزديک است و نه روشن و از کجا پيدا که آينده هم نباشد.
در پيچيدگي اينچنين پرسش انگيز، برآورده شدن برخي از نيازها و خواستها و رسيدن به بسياري از آرزوها نميتواند دستاورد باد دلخواه باشد. و اگر چنين نميبود، امروز کشور ما نيز با افراشتن درفش آرمانشهر بر فراز چهار برج مرزهايش، نامي ميداشت به زيبايي سرزمين "خوشبختي"...
ياوه نخواهد بود اگر گفته شود که پس از سه شنبه خونين يازدهم سپتمبر ٢٠٠١، زيستن در افغانستان نيز مانند ماندن در بسياري از کشورهاي ديگر کمتر از مبارزه نيست. شهرها و روستاهاي دوردست و دور از چشم که باشند به جاهاي خود شان، در همين پايتخت خود ما، آدم بايد "هنر کشته نشدن" را درست فراگرفته باشد تا بتواند روز را به شام برساند و فردا بار ديگر گواه برامدن خورشيد باشد؛ ورنه بايستي آمده روزگار را خوش خوشان با پيشاني باز يا شقيقه باز خوش آمديد گويد.
در گذشته ها، بخشهايي از کره زمين را به جغرافياي فلسطين مانند ميکردند: بيگناهي راهي خانه است، ناگهان به زمين مي افتد و پس از آنکه خونش زمين تشنه را رنگين ميسازد، دگر هرگز نميتواند برخيزد. وي که پس از مرگ هم نميتواند بداند زندگيش را چه کسي پايان داد و چرا؛ اين را هرگز نخواهد دانست که سرنوشت مرده اش به کجا خواهد کشيد.
راستي در روزگار ما بازي با مرگ ديگران چرا آسانتر از دروغ و ارزانتر از بازيچه است؟ شگفت اينکه آماج خشم زمين و آسمان فرزندان آدم است. آب و آتش و آهن، آدم ميکشند. انگار تاريخ به بيماري کمبود خون دچار شده باشد.
نيمروز هژدهم مي ٢٠٠۵، دراکولاي آشفته يال از ديار هزارويکشب افسانه ها به دل کوچه هاي چارقلعه (وزيرآباد) کابل آمد و دم دروازه يکي از خانه هاي کاهگلي زانو خواباند. خونخواه تشنه، پنجه بر گردن نازکتر از شيشه غرفه هاي بانک خون ساييد. او قرباني تازه ميخواست. از آنجايي که دراکولاي "بيگناهتر" از فرشته نميتواند، اينسوي روزنه هاي تنگ پا گذارد، بايد شکار را نزد خويش فراخواند.
نه! نيازي به زحمت کشيدن او نيست. مگر ما مرده ايم که او خود را بيهوده خسته سازد؟ ميشتابيم و دست روي سينه با کوچکواري ويژه يي ميپرسيم: نوبت کيست؟ به نان و آب و آکسيجن چه کسي پايان داده شود؟ - شيما. - شيما رضايي؟ - آري. - آري، او يک دوشيزه است و مرگش دوشيزه تر. - خيلي خوب! گلوله داغي ارزانيي پيشانيش ميکنيم. - آب از آب تکان خواهد خورد؟ - گمان نميرود. - رسانه ها داد و فرياد راه خواهند انداخت؟ - گمان نميرود. - کسي پي خونش را خواهد گرفت؟ - گمان نميرود. - ديگر دير درنگي براي چه؟ - مي آزماييم. - نشانه: يک، دو ، سه، آتش. - دشوار بود؟ - نه. - گوش تا گوش کسي آگاه شد؟ - نه! - به آنها چه ميگوييد؟ - به نيمي ميگوييم برادرش او را کشت، به نيمي ديگر ميگوييم نامزدش. به آناني که دو سخن نخست را نپذيرند، ميگوييم بنيادگراها، و اگر نپذيرند، اينکه ديگر نميتواند گناه شما يا ما باشد.
"به مادرم گفتم: ديگر تمام شد. گفتم: هميشه پيش از آنکه فکر کني اتفاق مي افتد. بايد به روزنامه تسليتي بفرستيم."
اي دريغ! رسانه ها نيز سوگنامه ها مان را درست چاپ نميکنند و اگر کنند، چنين ميکنند: "شيما رضايي کشته شد. تلويزيون طلوع هواخواهان زياد دارد. کلمنتينا کانتوني امدادگر ايتاليايي گروگان گرفته شده سي و دو سال داشت." (اگر باور تان نمي آيد، به پانوشت همين برگ نگاه کنيد.)
دراکولا واپس به بستر رفت. - با مرده شيما رضايي چه کنيم؟ - مانند پروانه خشک شده بگذاريمش لاي پرونده اش. - اگر چنان کنيم، پرونده بسته نميشود. - نشود که نميشود. با باز گذاشتن آن چند برگ و برگه، کدام زمين به آسمان هفتم خواهد خورد؟ - آيا قاتلش شناخته خواهد شد؟ - نه. - چرا؟ - مگر ما ميگذاريم که شناخته شود؟ - از چه رو؟ - ساده است: او را آنقدر که ما کشتيم، مرگ نکشته بود. - چگونه؟ - اينگونه: نشانه ... يک ... دو ... سه ... آتش.
چند سخن شنيدني تر از مرگ اين جواندخت بدبخت: شکيب بصار (کارمند بيست ساله تلويزيون طلوع) گفت: "طلوع روزنه يي است براي جوانان به جهان بيرون. ما ميخواهيم چشم مردم را باز کنيم. تا آنها بتوانند حقوق خويش را پاسداري کنند."
سعد محسني افزود: "ما خطر ميکنيم و خطر را ميپذيريم. بسيار دور از امکان است که مرگ شيما رضايي با کارهاي گذشته اش در تلويزيون طلوع پيوندي داشته باشد. او ماهها پيش از اين تلويزيون بريده بود. تا جايي که ما ميدانيم او تهديده هم نشده بود. البته کارمندان ديگر طلوع تهديد شده اند، زيرا در جامعه کساني استند که شيوه هاي نمايش اين تلويزيون را نميپسندند."
آيا کسي در آن دور و بر نيست از مسوولين گرانمايه پشت و روي پرده طلوع بپرسد: "همه گفته هاي شما روي هر دو ديده، ولي شما که نميدانيد شيما رضايي چرا و چگونه کشته شده، از کجا ميدانيد که به خاطر تلويزيون طلوع کشته نشده است؟ او که بيست و چهار سال بيشتر نداشت، چرا پيش از طلوع شما در شهر کشته شدگان جنجالي و قاتل گمکرده، در نشانگاه نشانده نشده بود؟"
و او که نماد بيگناهي بود، گيريم که نماد گناه هم ميبود، آيا بايد کشته ميشد؟ آيا ما که هرگز به کسي زندگي نداده ايم (و نخواهيم داد)، چرا بايد آن را از کسي بگيريم؟ آخر ما کجاي کار؟
و چنين بود که شيما رضايي را کشتيم. مرده اش را دوباره کشتيم و اگر چناني که ميخواهم نابود نشود، او را سه باره، چند باره و چندين باره خواهيم کشت تا ديگر کسي نپرسد که او را چگونه کشتيد.
ديگر چه ميخواستم بگويم؟ يادم آمد: هوا آفتابي است و زندگي زيبا. تفنگداران مهربانتر از گيتارنوازان، در کنار دروازه ارگ پايتخت، درخت آزادي و جاروب بته دموکراسي مينشانند تا شيکپوش ترين فرمانرواي جهان در سايه و پناه آن خوش بخرامد و خوشتر بيارامد. هواپيماهاي دوست بمهاي نازکي بر روستاهاي دشمن ميريزند. در روزنامه ها آمده است: اگر از کشتار، خودسوزي، سنگسار و گرسنگي چند تن از خواهران و دختران مان شکيباتر بگذريم، حقوق زن در افغانستان و عراق هفتاد بار بيشتر از پيش بهبود يافته است. گزارشگران دورانديشتر از گردانندگان پشيماننامه "نيوزويک" با زبان نازکتر از برگ کاج بر وجدان هر آنچه سپيده و سپيدي است مينويسند: در نبرد فرشته و اهريمن، ارتش ايالات متحده هميشه پيروز است."
ديگر چه ميخواستم بگويم؟ يادم آمد: گفتم هوا آفتابي است و زندگي زيبا. با اينهمه، آواي گريه از کجا مي آيد؟"
ريجاينا (کانادا)، پنجم اگست 2005
اشاره ها ١) متن بدون کم و کاست نخستين گزارش: "پليس در افغانستان مي گويد يک مجري جوان تلويزيون در خانه اش به ضرب گلوله کشته شده است. خانم شيما رضايي در برنامه موسيقي جوانان کار ميکرد اما دو ماه پيش از کار اخراج شد. پليس در کابل ميگويد نقش او به عنوان مجري در اين برنامه از سوي گروههاي محافظه کار مورد انتقاد قرار گرفته بود که او را باعث خراب شدن اخلاق جوانان قلمداد ميکردند. اما پليس گفت که نميداند قاتل اين خانم بيست و چهار ساله کيست و آيا کشته شدن او به نقش وي در برنامه موسيقي مربوط است يا خير.
چندين ايستگاههاي خصوصي تلويزيوني پس از سقوط طالبان در افغانستان بر پا شدند و ايستگاه "Tulo TV" (تلويزيون طلوع) که خانم رضايي برايش کار ميکرد با شيوه غربي و مجريان مد روز هواداران بسياري در ميان جوانان پيدا کرده است هر چند که انتقاد روحانيون را نيز به دنبال داشته است.
ايستگاه تلويزيوني Tulo TV يکي از چندين رسانه اي است که گروگانگيران امدادگر ايتاليايي Clementina Cantoni با آنها تماس گرفته بودند تا گروگانگيري را خبر دهند. مردي که تماس گرفته بوده تهديدهاي مختلفي نيز عنوان کرده است اما مقامات جزئيات تهديدهاي او را فاش نکرده اند. کلمنتينا کانتوني، حدود 32 سال دارد و از دو سال گذشته در افغانستان به حيث مسئول کمک هاي انساني براي زنان افغانستان به ويژه زنان بيوه افغانستان، کار ميکرد." (BBC, 20:11 GMT, May18, 2005)
٢) بازتاب مرگ گوينده تلويزيون طلوع در آژانس خبري پژواک: "گرچه تا هنوز علت اصلي قتل شيما رضايي معلوم نيست، اما سارنوالي مرافعه ادعا دارد که قاتل شناسايي شده و جستجو براي گرفتاري وي دوام دارد .
محمد رجب همراز آمر حوزه اول کابل گفت: قاتل (شاه محمود ولد عبدالله) درسراي شهزاده کابل کار ميکرد. زمانيکه مکتوب گرفتاري شاه محمود رسيد، وي فرار کرده بود. سارنوالي که نخواست نامش گرفته شود، علت گرفتار نشدن او را ثروتمند بودنش خواند.
به گفته زمري اميري رييس مرافعه کابل، خواهران شيما نيز اعتراف کرده اند که شيما با اين تاجر ارتباط نزديک داشت. وي افزود که سارنوالي تا آخرين حد توان خود براي گرفتاري قاتل کوشش ميکند. اما حاجي محمد رفيع رييس اتحاديه صرافان سراي شهزاده کابل ميگويد که دراين سراي کسي به نام شاه محمود ولد عبدالله ثبت نيست.
به گفته اميري، شماره هاي رسيده به تيلفون رضايي که چندي پس از آن به قتل رسيد، نيز در سارنوالي ثبت است. در اين ميان، شماره همايون، يکي از تعويذ نويسان که در دشت برچي زندگي ميکند، نيز شامل بود.
همايون به آژ انس خبري پژوا ک گفت که شيما به خاطر دو باره شامل شدن در تلويزيون طلوع براي گرفتن تعويذ با او ارتباط داشت.
حميده يکي از شاهدان عيني ميگويد که قتل شيما از قبلاً طرح ريزي شده بود. به گفته حميده، مادر شيما ميگفت که هيچ وقت دروازه شان باز نميبود، اما در روز واقعه قتل، دروازه باز بود و شيشه هاي اتاقي که شيما در آن به قتل رسيده، شکسته بودند.
قرار اظهارات زمري اميري رييس مرافعه کابل، شيما رضايي ساعت ده و پانزده دقيقه روز کشته شده، اما فا ميل وي پس از بين بردن شواهد، ساعت يک بجه به پوليس اطلاع داده بودند. اميري افزود تفنگچه يي که با آن شيما کشته شده بود، بدست نيامده و تفنگچه ديگري که از منزل شان به دست آمده حتي سالها با آن فير نشده است .
اميري از زبان مادر شيما ميگويد که او خودکشي کرده و نيز مي افزايد که تفنگچه را خودش از دست دخترش بيرون کشيده است. داکتران شفاخانه را بعه بلخي که بالاي جسد شيما تحقيق کرده اند، ميگويند که در جسد آثار لت وکوب ديده نميشد و قسمت عقبي چشمان شيما رضايي با رنگ سبز آرايش شده بود. دکتوران تاييد ميکنند که به شيما رضايي تجاوز جنسي صورت گرفته بود. (صفيه ميلاد، پنجم جولاي 2005)
٣) باسپاس فراوان از رسانه هاي "بي بي سي"، "پژواک" و "رويتر".
|
سال اول شمارهً دهم اگست 2005