همدلان کابل ناتهـ


دریچهء تماس

 

Deutsch

دروازهً کابل

 

 

 

 

داکتر اکرم عثمان

سرتاج موسیقی سرآهنگ را از یاد نبریم

 

 

سالهاست که شادوران محمد حسین سرآهنگ استاد بزرگ موسیقی افغانستان چهره در نقاب کشیده و به جاودانگان پیوسته است.

دراین دور وزمانه که مقامات رسمی کشور ما درد سرهای خود را دارند وهم وغم شان عمدتأ متمرکز بر مسایل نظامی می باشد باید از هموطن دلسوز و صاحبدل ما جناب ایشور داس سپاسگذار باشیم که دغدغه خاطرش قدردانی از بزرگان فرهنگ ما می باشد و به تلویح و تصریح گوشزدمان می کند که ما ملتی صاحب اصل ونسب هستیم و در شاسنامهء دیرینسال ما بیخ و ریشهءما به فرهنگ پرباری میرسد که دیگر محدوده های سرزمین ما را در نوردیده و آوازه اش به چین و ماچین و صحرای ختن و جنوب شرق آسیا رسیده است.

به این صورت مسوؤل و متصدی سایت «کابل ناتهـ» در مقام گََردگیری از روی حافظهء غباراندود تاریخی ما گذشته  و رفتگان ما را به یاد میدهد و خاطرنشان میکند که باید آنها را از یاد نبریم.

این خدمت جلیل شایستهء احسنت و آفرین است و لازم است از برادر فرهیختهء ما جناب ایشور داس ممنون و متشکر باشیم.

آنهایی که سرتاج موسیقی کلاسیک افغانستان را از نزدیک دیده بودند خوب به خاطر دارند که او فقط آشنای بی نظیر زیروبم و سرولی ابزار های ساز نبود، بلکه ادبیات شناس با معرفت و آگاهی نیز بود که به بزرگان شعر و ادب زبان فارسی ارادت می ورزید و حضرت میرزا عبدالقادر بیدل را به چشم مرشد و پیشوای فکری خود می شناخت.

معروف است که کمتر کسی «بیدل» را به قدر «سرآهنگ» می شناخت و وارد رموز و عوالم شعرهایش شده بود.

استاد، در کشور های نیمقاره، شامل هند، پاکستان، بنگله دیش و سیری لنکا هم از قدر و منزلت فراوانی برخوردار بود و در کنسرتهایش استاد امیرخان، استاد بره غلام علیخان و دیگران شرکت میکردند و صدای رساو تجر او را در شناخت انواع راگها می ستودند.

 

لقب سرتاج موسیقی کلاسیک هندی را استادان زبده موسیقی کلاسیک هند به او اعطا کرده بودند و او را از مفاخر هنر موسیقی می شناختند.

خرابات و خراباتیان کابل ـ هنرمندان سینه سوخته وریاضت پیشه به نام سرآهنگ می بالیدند و او را سرخیل عاشقان کابل میدانستند.

سرآهنگ خراباتی و مناجاتی بود. صدها نفر از نسل من شنوندهً وفادار مجالس ساز و سرودش بودند. او جمعه شبها در خانقاه کوچهء علیرضاخان از سرشب تا گل صبح به اصطلاح مجرایی میداد و اهل دل را سرمست میکرد.

مناعت و استغنایش به حدی بود که در برابر هیچ قدرتمندی سرخم نکرد و دست به سینه نمی ایستاد. آورده اند که در مناظره با وزیر متبکری گفته بود: چون تو وزیر بی قدر و منزلتی در این مملکت فراوان آمده و رفته است اما چون سرآهنگ فقط یکی آمده و آن من هستم!

اما باید اعتراف کنیم که هنرمندان ما با دریغ ودرد سرگذشت مصیب باری داشته اند از جانبی نیاز روحی مردم را به طرب و نشاط و شادی ارضا می کردند و از جانب دیگر ذهنیت های سخیف و متحجر شماری از انبای روزگار با آنها ظالمانه و کژاندیشانه رفتار میکردند و بال جولان شانرا می شکستند. از همین سبب هنر و هنرمند در وطن ما با تبعیض و تعصب مقابل بوده اند و استعداد های بزرگی قربانی آن شده اند.

خاطرهً دردناک شهادت نینواز، احمدظاهر و نصرت پارسا و دیگران شاهد این مدعاست.

دفاع از مقام ارجناک هنر و هنرمند یکی از رسالت های مهم جامعهً روشنفکری ماست باید دراین کار شریف هموطن حساس و شریف خود ایشور داس را تنها نگذاریم و با قلم و قدم مددش برسانیم.

 

روازهً کابل

 

سال اول                   شمارهً هفتم            جون / جولای      2005