محمد آصف آهنگ
همدلان کابل ناتهـ
|
از عیــاران تا کاکه هـــا قسمت اول
سیستان بزرگ و باستانی ما آشیانه پهلوانان و جوانمردان بوده و حافظ سرزمین پهناور فلات بوده چنانکه شاعر بزرگ طوس فردوسی خراسانی نقش پهلوانان و سرداران ملی ما را مخصوصأ سیستانیان را در شاهنامه تذکر داده است. زمانیکه فارسی دری جای فارسی پهلوی و فُرس قدیم را گرفت، این دلاوران را بنام عیاران سیستان یاد کرده اند و جوانمردان نیز خوانده اند. در آخر، کلمه عیاران و جوانمردان به کاکه ها تغییر نام یافت و دانشمندان و عارفین بزرگ چون شیخ عطار و حسین واعظ کاشفی و خواجه پارسا عارف بزرگ در صف عیاران و جوانمردان صفاتی را برشمردند که اکثرأ از خصایص صوفیان بزرگ ما بوده است. در این جای شک نیست که برخی صفات عیاران، جوانمردان یا کاکه ها به مانند عارفان بوده ولی در بعضی قسمت ها کاملأ مغایر شیوه صوفی گیری بوده و دارای خصوصت بويژه عیاران میباشند بهرحال درین جا صفاتیکه شیخ عطار و حسین واعظ کاشفی تعیین کرده اند، تذکار مییابند: ـ اسلام ـ ایمان ـ عقل ـ علم ـ حلم ـ زهد ـ ورع ـ صدق ـ کرم ـ مروت ـ شفقت ـ احسان ـ وفا ـ حیا ـ توکل ـ شجاعت ـ غیرت ـ صبر ـ استقامت ـ نصحیت ـ طهارت نفس ـ علو همت ـ متابعت شریعت ـ کتمان اسرار ـ صله رحم ـ امر معروف و نهی از منکر ـ حرمت والدین ـ حرمت استاد ـ حرمت همسایه ـ سخن به صواب ـ طلب حلال ـ خاموشی از روی دانش ـ افشاء اسلام ـ صحبت نیکان ـ صحبت عقلا ـ شکر گذاری ـ دستگیری مظلومان ـ پرسش بیکسان و مریضان ـ فکرت و غیرت ـ عمل به اخلاص ـ امانت داری ـ مخالفت هوای نفس ـ انصاف ـ رضا به قضا ـ ذکر گفتن سبحان الله ـ آنچه میگوید انجام میدهد.
آنچه جوانمردان از آن اعتراض میکنند:
ـ از مخالفت با شرع ـ از غیبت کردن ـ از مزاح کردن بسیار ـ از سخن چینی ـ از بسیار خندیدن ـ از خلاف وعده عمل کردن ـ از حیله ومکر ـ از حسد بردن ـ از ستم کردن ـ از قمار زدن ـ از محبت به مال دنیا. البته شیخ عطار صوفی بزرگ و وارسته و مولانا حسین واعظ کاشفی روحانی بزرگ صفات عیاران و جوانمردان را هفتاد و دو قسم تذکر دادند که در فوق تذکر داده شد. ولی آنها صفات بخصوص صوفیان بوده است که برقامت عیاران نیز دوخته اند. چون بعضی صفات کاکه ها به عارفین مانند است از آنرو درینجا نقل گردید. ولی عارف نامور خواجه محمد پارسا در وصف عیاران (کاکه ها) گفتنی دیگر دارد.
خواجه محمد پارسا نیز مانند شیخ عطار و مولانا حسین واعظ کاشفی آئین جوانمردان را هفتاد و دو شمرده که در معنی در برخی جا ها باهم فرق دارند. به عقیده من صفات خواجه محمد پارسا در بارهً آئین جوانمردان از شیخ عطار و کاشفی بهتر به نظر می آیند. اگرچه آئین جوانمردان از خود خصوصیاتی دارد که بعدأ تذکر خواهم داد، اکنون از صوفی بزرگ پارسا نقل قول میدارم: ـ راستی ـ اندیشه کردن از بدی ـ یاری ـ آزاد از بند نفس ـ پاک داشتن چشم و دامن ـ وفا ـ بخشودن به دوست و دشمن ـ خواستن برای دیگران آنچه بخود میخواهد ـ جان و دل بستن برای کسی که مهر بریده باشد ـ زبان را به بد گفتن نیاموختن ـ در زور خود را از مورد کمتر دانستن ـ برآوردن مراد نامردان ـ کردن کاری را تلقین و کردن آنچه از دست برآید ـ رضا ندان به چشم ـ دلازار نبودن ـ خویشتن بین نبودن ـ برده باری ـ نان دادن ـ زبان و دل یکی داشتن و در پس و پیش یکی بودن ـ نکردن کاری که دیدن و شنیدن را نشاید ـ از بردباری دم نزدن ـ راه پارسانی ورزیدن ـ تزویر نکردن ـ درون از کین پاک داشتن ـ رفتن بجایی که او را بخوانند، اگر بیم جان هم باشد ـ دماغ از کِبر برداشتن ـ تواضع کردن ـ از تکبیر دور بودن، سخن نرم و لطیف به اندازه گفتن ـ راز دل بهر کس نگفتن ـ حسد نورزیدن ـ به فرزند طمع نداشتن ـ بجا آوردن هرچه گویند اگر هم سربسر آن کار نهند ـ راه مروت پیمودن ـ ریاضت کشیدن ـ ناخوانده به جای نرفتن ـ به چشم شهوت به دوست ننگریستن ـ کج بین نبودن ـ خود کام نبودن ـ با اهل زمانه مروت کردن ـ جزء مردم سخی را دوست داشتن ـ مدارا کردن با پیران و جوانان را بخشیدن ـ با دوست و دشمن لاف نزدن ـ داد خلق دادن و دستگیرن کردن ـ به خود مغرور نبودن ـ ادب نگهداشتن ـ خدمت کردن ـ به عزت زیستن ـ اگر سیلاب خون آید آنرا پوشاندن ـ نام کسی را بجزء نیکویی نبردن ـ گِرد عصیان نگشتن ـ هوای نفس خود را کشتن ـ پیرو جوان را چنان تربیت کردن که شرمسار نشوند ـ نصیحت در نهان کردن ـ لباس خود را بهر ناسزا ندادن ـ همه کس را چون فرزند تربیت کردن ـ قناعت داشتن ـ به اطاعت کوشیدن ـ خدای یکتا را پرستیدن ـ قدم در راه نیستی نبردن ـ صبوری پیشه کردن ـ در محنت صبرکردن ـ با مهمان شیرین زبان بودن ـ تکلیف از میان برداشتن ـ در نعمت شکر خدا کردن ـ دلها را به احسان و کرم به دست آوردن ـ در راه احسان چالاک بودن ـ در انتظارِ شکرانه نبودن ـ چون شمع در میان جمع سوختن ـ با عشق صبر کردن ـ گفتار را با کردار درست داشتن و سرانجام پاس نمک داشتن.
از نظر خواجه پارسا جوانمردان به دو دسته اند:
اول ـ قولی: کسی بوده است که به صدق می گفته است و خواستار جوانمردی است. دوم ـ سیفی: آنکه از راه مردی و پردلی شمشیر میزده است. شرایط جوانمردی و پذیرفتن شاگرد عبارت از : قیام، خوردن نمک و آب، میان بستن، میان گشادن دستور دادن، ایزار تا پای پوشیدن. شرایط پایدار ماندن در جوانمردی: صحبت نیکو، داد خود را نستانیدن، رعایت آداب در طعام خوردن، نشست و برخاست و سازگاری با مردم در اجتماع در آمدن. نخستین پیشروان فتوت: ابراهیم پیامبر، پیامبر اسلام، علی ابن ابی طالب، سلیمان فارسی دانسته اند و سه اصل جوانمردی را عملی کرده اند: 1ـ سخای هرچه دارد دریغ نکند. 2ـ صفای سینه را از کینه پاک کنید. وفا با خداوند و حق. صفاتی را که شیخ عطار و مولانا حسین واعظ کاشفی برقامت جوانمردان و به نام آئین جوانمردی شمرده اند این لباس حتی به جان عارفان بزرگوارما هم گشادی میکند و چه رسد به جوانمردی و آئین جوانمردی.پ محمود غزنوی زمانیکه به طوس رفت به صوفی بزرگ حسن خرقانی پیام داد که اطاعت از خدا و رسول و پادشاه امر است. من در شهر شما آمده ام به خدمت من بیا.! حسن خرقانی به فرستنده گفت: برو به محمود بگو که من آنقدر به طاعت خدا مشغولم که اطاعت رسول او رسیده نمیتوانم. و به اطاعت پادشاه احیتاج ندارم. محمود که این سخن شنید خود به خدمت صوفی بزرگ آمد و زانو بر زمین زد.
شبی رابعه عدویه پیامبراسلام را خواب دید، پیامبر از رابعه پرسید: مرا دوست داری؟ رابعه گفت: ای پیغمبر خدا، ترا چگونه دوست نداشته باشم. پیغمبر گفت: از شیطان متنفر هستی؟ رابعه گفت: جانم به فدایت ای پیامبر گرامی، آنقدر محبت خدا در دلم جا گرفته است که برای کینه و دشمنی با کسی جایی در دلم باقیمانده است.
نزد عارف دشمنی وجود ندارد، کینه وجود ندارد، کفر و اسلام وجود ندارد، از یک چراغ کعبه و بتخانه روشن است. این صفاتیکه شیخ عطار و مولانا حسین واعظ کاشفی شمرده اند حتی به جان صوفیان جور نمی آیند و چه خاصا که به قامت جوانمردان آیند. صفات جوانمردان چین است که پاس نمک دارند، پاس آشنایی دارند، راستگو و بی ترس اند، بر بیگناه و مظلوم نمی تازند، بلکه به خاطر ظلمیکه بر مظلومان رفته است از سروجان میگذرند، به درمانده گان و بیچاره گان بهر وسیله ایکه ممکن باشد، از کمک دریغ نمیکنند و به وعده خود وفا دارند و اسرار کسی را فاش نمیکنند، البته بعضی خصایص آنها به عارفین بزرگوار میمانند. جوانمردان مطابق عصر به انواع فنون جنگی و ورزشی از قبیل پهلوانی، اسپ سواری، تیراندازی، نشان زنی، و شمشیر بازی آشنایی کامل داشتند. زمانیکه در غرب تفنگ و تفنگچه به میان آمد و عساکر اروپایی به آن مسلح شدند، شاه عباس خواست تا ارتش خود را به آن مسلح نماید. زمانیکه عساکر را مسلح میکرد، جوانمردی از صف اردو برآمد و به شاه گفت: اسلحه برای زنان است و مرد به آن احتیاج ندارد. ما را قوت بازو کفایت میکند که با شیر در آویزیم. جوانمردان لاف و گزاف نمیگویند. اما در مقابل حریف گپ های نیشدار و زهرآلود میزنند که به اصطلاح کاکه ها آن را پراگ می گویند. مثلأ: زمانیکه امیر شیرعلیخان از خوف قشنون انگلیس جانب مزار حرکت کرد، کاکه رضای غرغری بالای او پُرتک انداخته گفت: کجا میروی؟ امیرشیرعلیخان به خشونت جواب داد: میروم تا از روس کمک بگیرم و زن...، کاکه رضای غرغری به همان آواز کاکه ها گفت: پیش بیگانه چه حاجت که میروی، شیربچه را رها کن! جوانمردی، چند نفر از عیاران را به خانه اش برد و به غلامش هدایت داد، تا سفره بیآرید. غلام چندی معطل شد، جوانمرد دوبار امر کرد که سفره را بیآورد، غلام بازهم دیر کرد. عیاران گفتند: عحب غلامی که فرمان آقایش را نمی پذیرد. در همان لحظه غلام رسید و سفره گسترد. جوانمرد به غلامش گفت: علت تأخیر چه بود؟ غلام گفت: مورچه ای بر سفره بود، هرگاه او را به دور میریختم، شرط مروت نبود، بایست خود خارج میشد، لذا انتظار بردم تا از سفره برآمد. عیاران گفتند: حقا که جوانمردی چنین غلام داشته باشد.
عياري د رتعقيب دشمني بود و اورا بيافت. دستش را بست و او را بخانه برد تا گردنش را بزند. جوانمرد درپي خنجر برآمد، زنش پارهناني را براي آن مرد داد. وقتي كه عيار آمد و آن مرد را ديد نان ميخورد، از او سوال كرد كه اين نان از كجا آوردي؟ مرد گفت: اين نان را خاتون تو برايم دادهاست، چون جوانمرد اين سخن بشنيد، خنجر را ازدستش رها نموده گفت: هركه نان ما را بشكند، ديگر تيغ بروي او نكشم اورا رها كرد.
مرد چون بشنيد اين پاسخ تمام گفت: برما شد ترا كشتن حرام
زآنكه هر مردي كه نان ما شكست سوي او با تيغ نتوان برد دست
ادامه دارد.....[قسمت دوم]
|