کابل ناتهـ، Kabulnath
|
به قلم استاد علی اصغر بشیر
بازی چرخ
فسانه خوب شو آخر چومیدانی که پیش از تو فسانهء نیک و بد گشتند ساسانی و سامانی «سنایی»
یکی از بزرگان بغداد حکایت کرده است که یک سال در روز عید اضحی برای تهنیت عید نزد مادر خود رفتم دیدم بانوئی محترم که آثار فقر از ظاهرش پدیدار بود در آنجاهست و مادرم با احترام بسیار با او سخن میگوید از مادر خود پرسیدم: ـ این زن کیست؟ جواب داد: والده جعفر برمکی و همسر یحیی بن خالد است. پیش رفتم و سلام کردم و او را تسلیت گفتم و خواهش نمودم که ا زعجائب روزگار برای من حکایت کند. گفت: ـ ای فرزند ! عجایب روزگار را بسی دیده ام اولی از همه عجیب تر قضیه ایست که برسر خودم آمده است و آن اینست که پارسال در مثل چنین روزی هفتصد کنیز داشتم و با وصف آن از پسرم جعفر راضی نبودم و می گفتم که مرا بدست کم زده است و درهمان روز برای هر کدام از کنیزان خود گوسفندی دادم که قربانی کردند ولی امروز به یک جلد پوست قربانی برای اینکه خودم روی آن بنشینم احتیاج دارم!
پیشگویی مورخ
فرینده گیتی شکارت نگیرد جزاینکه که گویی گرفتم و شکارش «ناصر خسرو»
در بیستم ربیع الاول سال 296 هجری عده ای از درباریان و سرداران سپاه خلیفه المقتدر بالله عباسی بروی خروج نمودند و او را از خلافت خلع کردند و ابوالعباس عبدالله بن المعتز ادیب فاضل و شاعر معروف را به خلافت منصوب نمودند و با وی بیعت کردند و او با لقب «المرتضی بالله» امور خلافت را در اختیار گرفت! یکی از بزرگان گفته است همانروز نزد ابوجعفر محمد بن جریر طبری مورخ مشهور رفتم و با او گفتم مردم با عبدالله بن معتز بیعت کردند و داود بن جراح را وزارت دادند. پرسید: ـ قاضی کدام شخص خواهد بود؟ گفتم: ـ حسن مثنی! قدری فکر کرد و گفت: ـ این کار هرگز با تمام نخواهد رسید و عنقریب خواهی شنید که هرسه از کار برطرف شده اند: پرسیدم: ـ این پیشگویی بر چه اساس است؟ گفت: ـ این هر سه نفر برای همین کارها شایسته اند و کمال استحقاق را دارند ولی روزگار تنزل و تراجع دارد و مستحق باید محروم باشد ازین سبب گفتم که این بند را آب خواهد برد. پیشگویی مؤرخ طبری یک روز بعد به وقوع پیوست زیرا بعد از اینکه ابن المعتز، یکروز و یک شب خلافت کرد طرفداران متقدر کودتا کردند و دارالخلافه را گرفتند و ابن معتز گریخت و در خانهء ابن اجصاص گوهر مخفی شد و در دو. ربیع الثانی همان سال دستگیر شد به به فرمان مقتدر به قتل رسید.
دو شاعر
لاف از سخن چو در توان زد آن خشت بود که پر توان زد «نظامی»
ابوالعناهیه (ابواسحق اسمعیل بن قاسم متوفی سال 211 یا 213 در بغداد که از شعرای مشهور عرب بوده) از ابونواس (حسن بن هانی اهوازی شاعر معروف متوفی در سنه 199 یا 200 هجری) پرسید: ـ در هر روز چند شعر می توانی بسازی؟ ابوالعناهیه گفت: ـ یک یا دو بیت و بسا می شود که از عهدهء یک بیت در یک روز بر نمی آیم و اصلاح آن را بروز دیگر میگذارم! ابوالعناهیه گفت: ـ من در هر روز صد بیت تا دو صد بیت شعر می گویم. ابو نواس گفت: ـ اگر مانند این شعر: « یاعتب مالی و لک یالیتنی مارک» که تو سروده یی میخواهی من در روز هزار و دو هزار می توانم. بگویم اما اگر مثل این شعر لاتبک لیلی و لاتطرب الی هند و اشرب علی الورد من حمراء کالورد که من سروده ام خواسته باشی بگویی نمیتوانی و در خدمت عمر خود هم مانند آن را نگفته یی.
*********** |
بالا
سال اول شمارهً نوزده دسمبر و جنوری 2005/2006