کابل ناتهـ، Kabulnath
|
کاندیدای اکادمیسین سیستانی
یادی ازعيّاران وجوانمردان در سیستان و خراسان قرون وسطی
از عهد خلافت بنی اميه (نیمهً قرن هفتم میلادی) تا پايان دوره سلجوقيان ( پایان قرن دوازدهم میلادی) قشری مهم از جامعه شهری را «عيّاران» تشکيل ميدادند. دنباله اين سلسله درعهد مغول به تشکيل سازمان نيرومندی بنام «فتوت» که اعضای آن رابه تازی «فتيان» و به فارسی «جوانمردان» ميگفتند انجاميد، که در رأس شان در دوره های مغول برزگان تصوف قرارداشتند. و اعضای آن را بيشتر پيشه وران وصنعتگران و اقشار مختلف عوام الناس تشکيل ميدادند. مرحوم بهار در مورد مسلک عياری و عيار پيشگی ميگويد: «عيار و عيار پيشگی درخراسان زمين عنوان خاصی داشته است و عياران مانند احزاب سياسی امروز، سازمانهايی داشتهاند و در شهرهای بزرگ اين سازمانها دارای روسای بودهاند بنام «سرهنگ» که جامهً خاص داشته و آداب و رسوم آنان مخصوص بخودشان بوده است و اصل کارشان به «جوانمردی» بوده و از جان گذشتگی و فداکاری در راه دوست و طلب حق و جستجوی حقيقت و ترک تعصب و دستگيری از خلق وحمايت از مظلوم و عدم انديشه از مرگ و قتل و احياناً بیعلاقگی به اصول يا فروع ديانات و مذاهب و غيره نيز در اين فرقه شهرت داشته است. در بلادعرب جز در بغداد خبری از اين قوم نداريم، ولی در ايران، خاصه خراسان و سيستان و ماوراءالنهر خبر عياران بسيار شنيده ميشود، خاصه بعد از خلافت بنیعباس تا قرن پنجم و ششم هجری در بغداد و ايران زياد نام عياران بگوش ميرسدوبعضی خلفای عباسی باين فرقه متمايل بودهاند و جامه عياران پوشيده اند. جمعيت «فتيان» ياحزب «فتوت» درواقع نوع اصلاح شده اين سازمان بوده است.»(1) عطار گوید:
فتوت چيست، داد خلق دادن به پای دستگيری ايستادن
در دوران حکومت اموی وعباسی ، درطول دوصدسال، سيستان کانون پر جوشش گروهها و دستهجات مختلف اجتماعی و سياسی ازقبيل گروه «مطوعه» (غازيان)، فرقه خوارج، وسازمان «عياران» (ياجوانمردان)، با يک نوع تشکيلات منظم سری و زيرزمينی بود. گروه المطوعه (يا غازيان) مرکب از افرادی بودند که برضا و طوع و رغبت خود بطورداوطلبانه، درراه پيشرفت اسلام با غیرمسلمانان مرزها، بدون معاش ودستمزد ميجنگيدند وغالباً شامل لشکرهای خليفه يا سلطان میبودند. فرقه خوارج، بيشتر متشکل از افراد مذهبی و متعصبی بودند که از اصول دين اجازه نميدادند يک سر موی خلاف رفتاری شود و لذا اعمال حکومت را درصورت تخطی ازاصول يافروع دين انتقاد ومحکوم ميکردند. اينان با تبليغات مذهبی خويش، پيروان بسياری در ميان دهقانان و پيشهوران کم درآمد سيستان داشتند. مگر از لحاظ روحيه ملی مردم سيستان، اين گروه دو نقطه ضعف داشتند: نخست اينکه، مردمی متعصب و مذهبی بودند وجنبه مذهبی آنان برحس مليت وميهن پرستیشان میچربيد. دوم اينکه چون بيشترشان ازمهاجران عرب بودند، طبعاً آن علاقه و صميميتی را که می بايست نسبت به ملت و ميهن داشته باشند نداشتند. نمونهئی از تعصب مذهبی اين گروه همانا چشم پوشی و انصراف حمزه از جنگ با خليفه بود که در بهترين موقع سياسی بدون اينکه کار سيستان را با دستگاه خلافت يکطرفه نمايد بفکر نبرد با کفار [غیر مسلمان] مرزها افتاد و از جنگ با خليفه روی برتافت. علاوه بر آن اختلافات و دودستگی ميان قبايل بنی بکر و بنی تميم خوارج و زد و خوردهای داخلی آنها، مردم را بحدی کوفته و خسته و از کار و بار زندگی روزمره وامانده و دلسرد کرده بود که سرانجام مردم آهسته آهسته از صفوف خوارج، خارج شده، بسوی گروه اجتماعی ديگريکه تعصب مذهبی نداشتند و بيش از هرکسی و پيش از هر چيزی، در جستجوی دفع مظالم بودند، روی آوردند. اين گروه، گروه معروف «عياران» (جوانمردان) بود که ميتوانست بخوبی به آرزوهای سرکش مردم آزادی طلب سيستان تحقق بخشد. سيستان برای پيشرفت اين فکر هم از جهت تاريخ و هم از لحاظ سياسی و روحيه ملی کمال آمادگی را داشت و از برکت برخورداری تمام اين زمينههاست که تنها در سيستان و در شهرهای زرنج و بست بود که عياران امکان بدست آوردن قدرت سياسی را فراهم کردند و در کار بدست گرفتن حکومت توفيق يافتند.
تعریف عيار و اصل عياری:
محقق دانشمند و دقيق ايران، مرحوم بهار، در مورد اصل عيار پيشگی و ريشه آن نظريات پذيرفتنی ارائه کرده و مينويسند: «عيار»: در لغت عرب ريشه و اصلی برای خود ندارد و در لغات عربی هم معنی درستی برای اين لغت نشده است. گويند: عيار کسی است که بسيار بيايد و برود و صاحب ذکاوت تيز باشد. و نيز گويند کسيکه بسيار گردش کند و چالاک باشد. و اين تعبيرها از نبودن اصل و ريشه حقيقی اين لغت در زبان عربی حکايت ميکند و چنين بنظرميرسد که کلمه «عيار» معرب و از فارسی ماخوذ باشد، و اصل آن «اييار» پهلوی باشد به معنی «يار» که عربی آن «رفيق» است و اصل اين لغت در پهلوی قديم «ادی وار» بوده است و بعدها « ای وار» و « ای يار» و در زبان فارسی «يار» شده است و بنابرين بايد لفظ «عيار» از پهلوی ماخوذ شده باشد.» (2) دانشمند مذکور در اثبات اين نظر که لغت «عيار» و «اييار» و «يار» از يک ريشهاند، از قول بيهقی شاهد آورده، گويد: غلامان مسعود که درحرب دندانقان گريخته و به سلجوقيان پيوسته بودند، در حين جنگ «يار، يار» فرياد ميزدند و بدينگونه غلامان و بيشترلشکريان آن عهد در رديف عياران بودند.(3 ) دکترخانلری، نیزدر مورد عیاران نظر مرحوم بهار را تایید کرده میگوید: «عياران يک ديگرخودرا «برادر» ميخواندند واين نکته نيزمؤيد گمان مرحوم بهار است که کلمه «عيّار» راهمان «اييار» پهلوی و «يار» فارسی می داند. کلمه «رفيق» نيزگاهی دراين مورد به کار ميرود که خود معادل کلمه «يار» است.(4) در دوره های حکومت اسلامی وطاهريان صفاريان وسامانيان و غزنويان و سلجوقيان ، کشاورزانی که زمين خود را از دست داده بودند و يا پيشه ورانی که در دهات پيشه آنها رونقی نداشت ، به شهرها روی می آوردند و درجزو عوام الناس شهری در می آمدند و در آغاز از اين گروه ، دسته های مسلح برای جهادبا کفار(يا مقابله با ظلم و اجحاف عمال حکومت)بوجود می آمد که آنان را «المطوعه» ميگفتند، بعدها در هدف وتشکيلات اين گروه تحولی رونماشد که آنان راخراسانيان «عيار» (جوانمرد) ناميدند.
شرایط وصفات عیاری:
عياران که بعنوان «جوانمردان شبگرد» نيز ياد شدهاند از فرقهها و اقشار پراهميت خراسان قرون وسطی بودند. روحيه پاکی، صداقت، رازداری، محبت، فداکاری، دستگيری از مستمندان، شکيبائی و تحمل، حاضرجوابی، نمکشناسی، استواری در رفاقت و دوستی و سختگيری در دشمنی، پابندی بعهد و ميثاق، شبگردی، چالاکی وچستی و نظاير اينها اعضای اين فرقه را بهم پيوند ميزد و مرتبط ميساخت. اعضای اين گروه که مرکب از پيشهوران کم درآمد، کشاورزان فقير، عوام متصوفه، جوانان غيور و پرشور و علاقمند به پهلوانی، چوگانبازی، کشتیگيری، شبروی، کمنداندازی، تيغبازی و معرکهآرائی و غيره بودند، دست به تشکل سازمانهای پنهانی زدند که بمثابه احزاب متشکل امروزی ميتوان آنرا بحساب گرفت. در تشکيلات و سازمانهای منظم عياران رسم برين بود که، هر ده تن عيار يک نفر سرپرست داشت که «عريف» ناميده ميشد و هر ده تن عريف، يک «نقيب» داشت و هرده نفر نقيب يک «قايد» (سرهنگ) و هر ده سرهنگ يک «امير» داشت که شخص اخير الذکر د رحکم سپاهسالار میبود. (5) در شمار سرکردگان و رهبران عياران، از «پدرعهد» و «پير» و«استاد» نيز نام برده شده که ظاهراً در حکم رهبران درجه اول و آموزگاران نخستين موقف مهم داشتهاند.(6) چون ترک قبايح و رعايت محاسن در ميان عوام الناس، مرام اساسی اين گروه (عياران) را احتوا ميکرد، بنابر آن برای پذيرش در حلقه اين گروه، عياران دارای آداب و شعارهای مخصوص بخود بودند که داوطلب عضويت، با شرايط خاصی پذيرفته ميشد. داوطلب عضويت عهدنامه ميداد وخطبه طريقت در محضر «پدرعهد» يا«پير» (که ظاهراً امير و سرهنگ ونقيب وعريف در آن نيز حضور ميداشتند) خوانده ميشد.(7) سپس داوطلب عضويت از سرصدق با الفاظ بسيار موثر مراسم تحليف را بجای میآورد و ميگفت:« سوگند به يزدان دادار کردگار و به نور و نار و مهر و به نان و نمک و نصحيت جوانمردان، که غدر نکند و خيانت نينديشد.»( 8) پس ازمراسم تحليف، آنگاه کمرش میبستند و نمک و آبی به او میچشاندند. وطی کردن مراتب «وفا وصفا وسخا» را يعنی(باخلق خداوفا کردن، سينه را ازکينه صاف داشتن،آنچه داری بمردم بذل کردن)که مراتب جوانمردی بود،برذمت اوميگذاشتند و او نيز شلوار مخصوص میپوشيد. و پارچه سرخ يا زرد بر گردن میانداخت و کمندی در دست و خنجری درکمرميزد.(9) و آماده خدمت جوانمردی ميشد و بدين ترتيب از اهل «جوانمردان» محسوب ميشد. چون بنای کار عياران، بر چالاکی و چستی و شبروی و شبگردی و طرفداری از مظلومان و دستگيری از تنگدستان بود، لذا ايشان به بدرقه قوافل میپرداختد و فواصل بين شهرها و دهات را از راههای غير معمول وناشناخته از دل بيابانها و کوه ها و درههای صعبالعبور، با شتاب و بدون بيم طی ميکردند و ماموريت خود را انجام ميدادند و هرگاه کاروانی، باج خود را بايشان نمیپرداخت، ضرب شست آنها را بگونه ديگر ميخورد و به همين جهت است که بعضی ايشان را «رهزن» گفتهاند. حافظ گويد: کدا م آ هن دلش آموخت اين آيين عياری کز اول چون برون آمد ره شب زنده داران زد همينگونه برای کمک بمردم بينوا و يا دفع ظلم از مظلوم از نقبها ميگذشتند يا کمند می انداختند و از برج و باروها بالا ميرفتند و به تهديد ثروتمندان و متنفذين و حکام ظالم میپرداختند. در اينگونه حالات، سلاح شانرا، خنجری برای کندن نقب، يا سوهانی برای بريدن زنجير و قفل و يا کمندی برای بالارفتن بر کنگرههای دژهای ناگشودنی، يا فلاخن برای نشانزدن تشکيل ميداد. (10) در دوره حکومتهای اموی و عباسی، کارنامههای عياران خراسان شمالی در مرو و هرات و در جنوب در قهستان و سيستان بيش از همه چشمگيرتر است. در سيستان گروه عياران بيشتر درهنگامههای سياسی، پا بپای خوارج سيستان که فرقه آزادیخواه نسبتاً افراطی مذهبی بودند، در طرد ظلم و ستم عمال عربی و گاه در اخراج و دفع آنها از سيستان و خراسان به مبارزه برمیخاستند. چنانکه يعقوب ليث وسه برادراو عمرو و طاهر وعلی در تحت پرورش مامای خودکثير بن رقاديا(رقاق) که از عياران سرشناس سيستان بود، با همراهی و همدستی عياران ديگر سيستان و بست چون، ازهر معروف به «ازهرخر»(11) و حامد سربادک و عزيز بن عبدالله و صالح بستی و درهم بن نضر و غيره توانست از رویگری به سلطنت برسد و نه تنها خراسان را از زير سلطه بغداد نجات بخشد، بلکه ايران را نيز نجات بدهد.
اصل جوانمردی یا عیاری:
مرامنامه عياران بدين قرار بود: «... و اصل جوانمردی سه چيز است: يکی آنکه آنچه بگوئی بکنی، دوم آنکه راستی در قول و عمل نگهداری، سوم آنکه شکيب را کاربندی... و بدان ای پسر که جوانمردترين مردان از همه آن بود که با چندگونه هنر بود: يکی آنکه دليرومردانه بود وشکيبا به هرکاری وصادق الوعد باشد وپاک عورت و پاکدل، و زيان کس بسود خود نخواهد، اما زيان خود از بهر سود دوستان روا دارد و زبونگيرنباشد و به اسيران دست دراز نکند و بيچارگان را ياری کندو بد را از مظلومان دفع کند و همچنان که راست گويد، راست شنود و انصاف از خود بدهد و بر آن سفره که نان خورده باشد، بد نکند» (13) سيستان مثل ساير مکانهای خراسان، و ماوراءالنهر و ايران،از مدتها قبل خود را برای تشکل سازمان عياری آماده کرده بود.وقرنها يکی ازکانونهای پرجوش وخروش سازمان عياران يا جوانمردان بود. جوانمردانيکه روحيه صداقت، سخاوت، رفاقت، جوانمردی، شبگردی، دستگيری از مظلومان و مستمندان و نظاير اينها، آنها را بهم پيوند ميزد و رفيق ميساخت، طبعاً چنين روشی موردپسند طبقه جوان و افراد شجاع و از خودگذری قرار ميگرفت که از اوضاع ناراض و در جستجوی راه دفع مظالم بودند. سيستان برای پيشرفت اين فکر هم از جهت تاريخ و هم از لحاظ سياسی و روحيه ملی کمال آمادگی را داشت و از برکت برخورداری تمام اين زمينههاست که تنها در سيستان و در شهرهای زرنج و بست بود که عياران امکان بدست آوردن قدرت سياسی را فراهم کردند و درکار بدست گرفتن حکومت توفيق يافتند. در نتيجه اقدامات قاطعانه اين گروه بود که سرانجام تحت قيات ورهبری يعقوب ليث رويگر که خود سرهنگ عياران سيستان بود و از ته طبقه پيشه وران کم درآمد( که روزی نيم درهم مزد داشت) برخاسته بودو کوره رويگری او را چون سندانی استوار وپايدار و پراراده و مصمم بارآورده بود، بيرق استقلال ملی خراسان و ايران زمين رادر برابر سلطه جابرانه خلافت بغداد به اهتزاز درآورد و اگردر دام حيله الموفق برادر خليفه معتمد نيفتاده بود، حتماً طومار سلطه چند صدساله عباسی را که برمکر وغدر و خيانت بنياد يافته بود، درهم می پيچيد و ميليونها انسان زحمتکش و ستم ديده سرزمينهای ايران و افغانستان و آسيای ميان را از زير يوغ استبداد عربی نجات ميداد. عياران از همان آغازحکومت اسلامی در سرزمين های خراسان مانند: مرو، بلخ، هرات ،قهستان و سيستان وسایرشهرهای اطراف آن نفوذ وقدرت زياد داشتند که همواره در برابر ظلم و زورگويی عمال حکومت به مبارزه برخاسته اند. تاريخ سيستان وخراسان زمين در دوره های قبل وبعد ازحکومت عياران سيستان، پراز مبارزات و فداکاريهای عياران وجوانمردان اين مرزوبوم است. (14) چون عياران در نهضت های ملی و آزادی خواهی خراسان زمين نقش فعال و موثر داشته اند وبخصوص درسيستان اين گروه توانستندقدرت سياسی رابدست گرفته، برای نجات ورهايی سراسر خراسان وايران از سلطه بيدادگرانه خلافت عباسی تلاش و پيکارکنند، بنابرين جا دارد برای شناخت اين گروه فداکار و انسان دوست کتاب يا رساله جداگانه يی به نگارش گرفته شود. دراينجالازم ميدانم ازجوانمردی يک عيار از دودمان رویگران سيستان را بازگوکنم:
کارنامه يک عيار از دودمان صفاری :
پس از سقوط دولت عياران بدست سامانيان در۲۹۸ هجری، نصربن احمد سامانی در سال ۳۱۱ هجری امير بوجعفر يکی از صفاريان مدبر و خردمند را به حکومت سيستان نامزد کرد. امير بوجعفرهمانست که رودکی قصيده معروف «مادرمی» را درمدح وی سرودو آنرادر دربار اميرنصرقرائت نمود و حضار دربار «همه بيک زبان گفتندکه: اندراو هرچه مديح گوئی مقصرباشی که مردی تمامست.» و «اميرنصرگفت: همه نعمتی ما را هست اما بايستی که اميربا جعفر را بديدمی، اکنون که نيست باری ياد او گيريم و همه مهتران خراسان حاضر بودند، ياد وی گرفت. وبخورد و همه بزرگان خراسان نوش کردند. آنگاه که سيکی بدو رسيدجام سيکی سر مهرکرد و ده پاره ياقوت سرخ وده تخت جامه بيش بها و ده غلام و ده کنيزک ترک همه با حلی و حلل و اسپان و کمرها، نزديک وی فرستاد به سيستان و آنروز برزبان امير خراسان برفت که اگرنه آنست که امير باجعفرمردی قانع است يا نه،(وگرنه) باآن دل وتدبير ورائی و خرد که وی دارد، همه جهان گرفتستی.» (15) انديشمند افغان آقای آصف آهنگ، داستان يکی از عياران منسوب بخاندان صفاری را از روی تاريخ سيستان بازگو ميکند که معاصروازخویشاوندان همين امیربوجعفرصفاری بوده است. اين داستان نمونه تيپيک يک عيار ويک آزادمرد بلند همت است که بسيار دلچسپ ،گيرا وآموزنده است. بنابر روايت تاريخ سيستان : پس از انتصاب اميربوجعفربه حکومت سيستان و ظاهراً بعد از آنکه هدايای امير خراسان به سيستان ميرسد، اونيزهدايای ازسيستان بخدمت اميرخراسان به بخارا ميفرستدو دونفرازسرداران لشکرخود بنام های طاهر بوعلی ومحمدحمدون را برای تقديم هدايا نيز همراه ميکند.« روزی امير بخارا در ريگستان دوازده هزارسوار جرارجمع کرد تا گوی زنند. طاهر بوعلی و محمد حمدون لشکری نيزحاضر بودند. اميرخراسان حاجبی را فرمان دادکه به ميرکان سکزی بگوی تا آنهاهم گوی زنند. حاجب دستور شاه را به آنها گفت. طاهر بوعلی و محمدحمدون خدمت کردندو گوی زدند، چندانکه از دوازده هزار سوارخراسانی گوی بردند. سپاهسالارخراسان که مرد عرب بودبه پارسی گفت: آبادباد شهری که چنين مردمی دارد.محمدحمدون گفت : کمينه سواران آن شهرمائيم ومارا يارای آن نباشد که پيش سواران ملک نيمروز بميدان برويم. ازجواب آن اميرخراسان خشنود گشت. و هردوی را خلعت و مال بی اندازه داد وفتيک خادم را به طاهر بوعلی بخشيد. کار اميرطاهربوعلی که مردی عالم وسخی وعادل ونيکوخصال بود از آنجا بالاگرفت(مادربوعلی طاهرعايشه بنت محمدبن ابی الحسين بن علی بن ليث بود). و امير خراسان او را به جنگ اميرماکان به گرگان فرستاد. اميرک طوسی وعبدالله فرغانی را بزير دست او داد.طاهربوعلی باسپاه خويش روان شد و جنگی سخت کردتا ماکان شکست يافت و گرگان غارت گردید.... اميرطاهر بمیدان ماکان شد وخیمه بزدوکسی رانگذاشت که اندر سرای اوغارت کند وکمترین مالها هزار مرکب تازی وهزار استر بردعی برآخوراوبود، وخادمی را بخواند واجراهای غلامان(اموال موردضرورت)وسرای زنان او همی دادبزیادت از آنکه ماکان داده بود. اميرماکان به طبرستان رفت و از آنجا به ترکستان شد وسواران زيادی گردآورد وناگهان بردشمن شبيخون زد. اميرک طوسی و عبدالله فرغانی و فتيک خادم و ابولحسن گاشنی که حاجب الحجاب بود، با سپاه خويش فرار کردند، اما طاهربوعلی با تنی چند از مردان سيستان خويش مقاومت کرد تا به اسارت رفتند.اميرماکان اسراء را درقفس آهنين کرده به زندان انداخت، اماسخت متأسف بود که کاش من طاهررا بديدی تا خدمتی کردمی بدان نيکوئی که اوکرد. دوسال بعد روزی خادم ماکان، بزندان اندر شد و اميرطاهر را بديد و بشناخت و شتابان به نزد اميرماکان آمد وگفت: طاهر اندربند تست. اميرماکان به نفس خويش به زندان شد و طاهر را زمين بوسه کردوعذر خواست اندر ندانستن و بياورد اورا وبجای خويش بنشاند وخود بخدمت بايستاد وبسيارجهد کردتا بنشست و صدغلام وصدکنيزک وبيست هزار دينار وصدهزار درم فرستاد طاهر را وکوشکی بياراست وستوران ومرکبان نيکو چنانکه ماکان وپادشاهان راباشد بفرستاد ويکشب ويکروزمهمان داشت، پس وزيرخويش رانزديک اوفرستاد واز اميرطاهر خواهش کردکه: تواميرباش ومن سپهسالارت. طاهربوعلی گفت: نيکو گوید، اما اگر این همه برای آن همی کند که من براستای( درحق) حرم واسباب وی کردم تا مکافات آن باشد! من آن از آن کردم، که اين ميراث از اجداد من بمن رسيده است، چه آنها که جهان گرفتند، هرجا که به سرای آزادمردان رسيدندهمان کردند. اين عادتی بود که من از نياکان خويش نگهداشتم. او رابگوی که هرکه را نه پرورده ای براو اعتماد مکن!... ماکان گفت :فرمان تراست. [چندی بعد] امير طاهربه خراسان رفت، چون به يک منزلی بخارا رسيد، سوی امیرخراسان نامه نوشت وخبر کرد. دگر روزاميرخراسان سپاه برنشاند وخود تا یک فرسنگ به اسقبال اوباز شد... او را سخت نيکوداشت و خلعتهاء نيکو داد وارآنجا نامه کرد نزديک امير بوجعفرتا فراه اورا داد و آنجا بود تا اين حالها افتاد.»(16) تاريخ سيستان جای ديگری درمورد اميرطاهر مينويسد: «اميرطاهر بوعلی مردی عادل وکاری بود وسخی وعادل ونيکوخصال وسيستان بدوآرام گرفت از بس عذل وانصاف که بررعيت خاص وعام لشکری بود اندرعهد او، وامير باجعفرهم اين عادت داشت... واگرسيرِ مروت وعيّاری امير طاهر گويم قصه دراز گردد.»(17) اين است نمونه کامل يک عيار جوانمرد که کارنامه اش سربلندی و آزادگی بود، چنانکه هم مورد پسند اميرخراسان و هم مايه افتخار برای هموطنان خودگرديد.اما سرداران عرب هروقت که مامور سرکوبی قيامی ميشدند، پس از پيروزی برقيام کنندگان، تمام مردان را از دم تیغ میکشیدند ودارائی و هستی مردم راغارت میکردند و زن و فرزندان شان را به اسارت وبردگی میبردند. مسعودی مینویسد:«بسیارمیشد که کودکان مخالفان(شورشیان) را دربرابردیدگان شان درآب جوش می انداختند ومی پختند وتن های خود آنان رابا تراشه ً تیز زخم میزدند وبرآنها سرکه ونمک می پاشیدند.»(18) و« چون مردم روستایی از روستاهای ایران به مخالفی پناه میدادند، ماموران حجاج همه مردم آن روستا رامیکشتند وپس خودآن روستا را ویران میکردند.(19) بقايای گروه عياران با تمام بيرحمیهای مغول و خشم مرگزای تيمور در برخورد با آنها، بشکل ديگر وکوچکتری در افغانستان و ايران و ماوراءالنهر بزندگی خود ادامه دادند.که درکابل ايشان را بنام «کاکه» و درقندهار «شه خوان» «جوان خوب» و در ولايات شمال بگفته غبار آنها را «الوفته» ميگويند.لباس و اطوار وکردارشان از مردم عادی فرق داشت مگر اکثر محاسن مسلک عياری رافراموش کرده جزو اوباش درآمدهاند.(20) برای اطلاع ازکاکه های کابل و اطوار شان، بکتاب يادداشتها وبرداشتهايی ازکابل قديم، نوشته آقای آصف آهنگ رجوع شود. (21)
یک مطلب دیگر:
يکی ازکار های سياسی ناروا و تعصب آميز دستگاه خلافت بغداد، ناميدن افراد و خاندانها به اسم شغل وحرفه شان بود. مانند : ابن ملجم (پسرلجامداريا افساردار)، ابن حفار (پسر قبرکن)، ابن عمار (پسر بنا)، ابن حفی(پسر دلاک يا سرتراش)، ابن صفار (پسر رويگر) و غيره و غيره . هدف از اين نامگذاری ها، کم زدن و خرد ساختن اشخاص مورد نظر در چشم اعراب بود. اعراب مردمان کشور های مفتوحه را هم پايه و هم سنگ خود در هيچ زمينه يی نمی ديدند. آنان با اين مردم رفتار تعصب آميز و برخوردی آلوده با تبعيض داشتند. ازدواج با اهل کسبه و اهل حرفه را نا جايز می شمردند، چونکه اين مردم را هم کفو و سيال خود نمی دانستند. بقايای اين طرز تلقی در ذهنيت مردم کشور ما تا اواسط قرن بيستم بمشاهده ميرسيد. و خاندان های صاحب نام و نان ، دختر دادن و دختر گرفتن از اين طبقه را دون شأن و نشان خانوادگی خود دانسته، جداً از آن حذر کرده ، دوری می جستند. درمورد صفاريان سيستان نيز همين سياست تعصب آميز مد نظر خلافت بغداد و مؤرخين عرب بوده است، زيرا عياران آزاده و شجاع سيستان تحت رهبری يعقوب ليث «عيار» پرچم استقلال را برضد استبداد خلافت بغداد به اهتزاز در آوردند و تا پای جان رزميدند و راه نجات ملی را با پيکار بر ضد استکبار عرب و سلطه جابرانه خلافت بغداد به مردم افغانستان و ايران نشان دادند. اينست که همه جا از رهبرعياران، اين پيش آهنگ نهضت استقلال و آزادی در کتب تاريخی و جغرافی عربی، بنام « ابن صفار» يا صفاری ياد شده و مؤرخين ما بدون توجه به اهداف سياسی آميخته با تعصب مؤرخين عرب، اين خانواده آزادی خواه و عيار منش را در کتاب های خويش بنام «صفاريان » و دوره حاکميت شان را نيز دوره صفاری يا صفاريان خوانده اند. هرگاه از همان آغاز، اين خاندان آزادی خواه بنام «نهضت عياری » خود مسمی می شدند، چقدر عالی و بجا می بود. زيرا با شنيدن کلمه عيار، فوراً در ذهن انسان، خصايلی چون : شجاعت، صداقت، جوانمردی ، راستگوئی، نمک شناسی، از خود گذری، وفا به عهد وميثاق، شفقت نسبت به مستمندان و دستگيری از مظلومان و غيره صفات نيک انسانی ، تداعی ميشود. در حالی که اگرکلمه صفاريان را امروز بشنويم، جز تصويری از يک حکومت اهل کسبه که چندروزی حکومت کرده ورفته اند چيزديگری در ذهن وخيال مامنعکس نمی گردد. ْاز مؤرخين خودی می بايستی پرسيد که چرا به سياست آميخته باتعصب و تبعيض عرب از هزار و دوصد سال پيش تا امروز متوجه نشده اند و صادق ترين و وطن دوست ترين فرزندان اين آب و خاک را بنام شغلی ناميده اند که از آن طريق البته امرار معاش ميکرده اند اما عاری از ديناميزم تاثير گذاری تحسين بر انگيزکنش های پيشروانه و بزرگمنشانه است.وکاربرد آن صرف ميتواند، موقف اجتماعی صنفی ازکسبه کارانرا برملا سازد و بس. برای آنکه حق اين خاندان بيش از اين تلف نشده باشد و ما نيز در تربيت فرزندان خود و نسل های آينده نقش مثبت اخلاقی بجای گذاشته باشيم، من سر از اين ببعد دوره حاکميت اين خاندان را « دوره عياران» می نامم، تا ديگران چه چه صواب بينند. پایان
رویکردها:
1- بهار، منتخب جوامعالحکايات و لوامع الروايات ،چاپ ۱۳۲۴، ص ۲۸۸ و ۲۸۹ 2 ـ بهار، منتخب جوامعالحکايات و لوامع الروايات ،چاپ ۱۳۲۴، ص ۲۸۸ و ۲۸۹ 3- بهار،منتخب جوامعالحکايات و لوامع الروايات ،ص ۲۹۰ 4- دکترخانلری، سمک عيار، جلد۱، ص ۱۷۰، ج ۲ ص ۹۵، ۲۲۰ 5- سمک عيار،چاپ دکترخانلری، جلد۱ص ۱۷۰ ج ۲ ص ۹۵،۲۲۰ 6-حبيبی، «عياران» مجله آريانا، سال پنجم شماره نهم و دهم 7_ غبار، افغانستان درمسيرتاريخ ،ص ۹۰، منتخب جوامع الحکايات ،ص ۲۹۰ ببعد 8- سمک عيار ج ۱ ص ۳۰۷، ج ۲ ص ۱۵ و موارد ديگر 9- افغانستان د رمسير تاريخ، ص۹۰ 10- سمک عيار، چاپ دکتر خانلری، ج ۱و ۲ و ۳ الخ 11- ازهر بن يحيی که يعقوب او را پسر عم خود ميگفت، مردی شوخ طبع بود که خود را به حماقت ميزد و باين جهت « اين ازهر را از هر خر گفتندی» (تاريخ سيستان ص۲۷۰) ولی درواقع مردی هوشيا وگرد وشجاع و با کمال و خرد تمام بود. (تاريخ سيستان ص ۱۶۹) 13- قابوسنامه، چاپ جلالالدين تهرانی ،ص ۲۰۱، 14_ديده شودتاريخ سيستان، صص ۱۶۸ _۳۸۰ 15 _تاريخ سيستان، ص ۳۱۶ 16_تاريخ سيستان، صص ۳۲۸_۳۳۲ 17 _ تاریخ سیستان ،ص۳۲۸ 18 _مروج الذهب، ج 2، ص280 19 _ زین الاخبارگردیزی، ص104 20 _افغانستان درمسير تاريخ ،ص۹۰، افغانستان بعد از اسلام ، ص ۶۱۱ 21_ آصف آهنگ ، ياداشتها وبرداشتهايی ازکابل قديم ،صص ۲۲۴_۲۲۵
*********** |
بالا
سال اول شمارهً چهارده اکتوبر 2005