استاد واصف باختری
همدلان کابل ناتهـ
|
دروازه های بسته
به عنکبوت بگوييد به آن زبان که به جز راويان باد ندانند نسيج هستي خويش جذام هندسي خط و سطح و فاصله را به هر کرانه بگستر ميان زاويهء لحظه هاي تشنهء صبح و بر صحيفهء ديوارهاي سبز بشارت رواق خانه ما بارگاه فتح تو باد! اگر به نيمه شبي ديدي که در گريز شبيخونيان منطق نور شکيب خانه نشينان سکوت پرده گيان به گوش پنجره ها گفت صداي نبض نجابت خموش تر بادا! و دست حادثه نوزاد بذر رابطه را ز بام فاجعه افگند به سوگواري ما خنده ات دريغ مباد! مبادت از نفس سرخ ابرها بيمي که بانگ رعد شبا هنگام نه از قبيلهء صحرا نشين طوفانها که از تبار عقيم خطوط فاصله بود! به عنکبوت بگوييد رواق خانه ما بارگاه فتح تو باد! |