کابل ناتهـ، Kabulnath
|
واصف باختری
آخر تو هم ...
ای ناخدای کشتی پندار در جستجوی گوهر اسطوره سالها ـ آسیمه سرشتابان ـ در آب ایستاده اسفار هرگز بلور باور خود را بر سنگفرش کوچهء شب آزموده ای؟ روزی توهم در یک حریق جنگل تاریخ چتری به سر ز اخگر خاکستر از جستجوی یاوه، تهیدست میرسی ای تکسوار بیشهء پندار امروز فاتحانه گذر کن از شهر های روش اشراق اما فردا توهم به کوچهء بن بست میرسی
************** |
سال اول شمارهً هفده نومبر 2005