کابل ناتهـ، Kabulnath
|
منصورسائل شباهنگ
شب و روز غربت
تلخ تلخ تلخ شب که صدا میشوم با حلق تلخ خنده ام خشمآیه، فرمانیست از مسند بیخودی مطلق تلخ که هیچ درد شیطان را شهامت سرپیچی از آن نیست سکوت از صدایم می گریزد مستی از چشمانم می ریزد و نگاهم آفریدگار جهانیست که کمترین لذتش عشقبازی با عروسان حرمسرای آسمان است بامدادان، اما که مستی سقوط میکند در بستر چرکین غربت زخمهای نمایان میشوند و سرگردانی سرگردانی، سرگردانی سرگردانی یگانه صدای ست که غرور شکسته ام را به سجده مکرر مطلبد.
اپریل 2000
*********** |
بالا
سال اول شمارهً نوزده دسمبر و جنوری 2005/2006