کابل ناتهـ، Kabulnath
|
داکتر رازق رویین
دلــــــــــــــــتنگی من شاعرانی را می شناسم که در شعرهاشان بودا وار دادگرند وعاشق ودر کردار زبو نند و ترسو وصدا ها را درگلو قفل زده اند از هراس وواژه ها شان چند پهلو سخن میگویند از شترانوس و فیلیانوس که هیولایی مقد س یا نا مقدس از کنجی مباد بر ایشان بتازد به درشتی !
ÿ و حقیقت را جز در گرمای شراب نیاشامیده اند هرگز ! وتاریخ را در پای شعر ها شان سر بریده اند به خدعه تا رد پای حقیقت درذهن آدمیان گم گردد تا شناسنامه های مجعولی برگردن واژه هاشان گردن آویز بی هویتی آنان باشد .
ÿ وتاراج را سر نهاده اند و دروغ را نشانه یی دارند از بی همتی نسلی که بدان منسوبند.
*********** |
بالا
سال اول شمارهً بيست و يکم جنوری/ فبروری 2006