کابل ناتهـ، Kabulnath
|
رفعت حسینی
هزار ساله سخن
به عاشقانه ترین شیوه رخ به روی جهانست این دقیقه های مبارک: که نقشِ یاد و نامِ ترا دارند وز آخرین تعصبِ آیینِ عشق رازها دارند جوان ترین تپشِ شعله های آتش را به ذهن، می بخشند و از ادبِ شرقی و وقارِ گرانبار هزار ساله سخن را به یاد می آرند!!
برلین دلو 1376 شمسی جنوری 1997 مسیحی
مردانیکه نیستند
صدها کلیدِ آن درِ نگشوده در طلسمِ منزوی قفلی مدفون گشت. و در تقاطع راه های زمستانیی انتظاری سرسام گرفته از عبث، اکنون چشم زردِ نرگس بیمار دوری تست و چشمان شهرها مریضِ مردانیکه نیستند. وزهیچ حاشیهء شب گونهء افق امروزینِ تأریخ، نیز پیدا نمیشوند: عصا به کفی یا، سنگین صلیب بر دوشی یا خواهندهً بخشایشی از خدای.
و من، از مردانی که نیستند و از غصه های شهر های آفت روزی برای یادهای دورِ در حافظه مانده گفتم چیزی نگفتند هیچ چیز.
سوختند با تنگی نفس، سوختند و خاکستر آنها در کهکشانِ گمشده گی پراگنده گشت!!
المان خران، 1994 مسیحی
|
سال اول
شمارهً سیزده سپتمبر/
اکتوبر 2005