کابل ناتهـ، Kabulnath
|
رفعت حسینی
دیشب صدای باران
مثل همیشه بود دیشب صدای باران ـ اما چیزی به سان کودکی ام با خود داشت چیزی ز عهد پیری و مرگ من در دوره های دور!
(()) (()) (())
دیشب صدای باران روییده از گلوی تب انتظار بود و ز قصه های گمشده گان لبریز
(()) (()) (())
دیشب صدای باران پژواک درد نا متناهی تنهایی ستمگر و ژرفی بود بوی جهان تلخ مرا میداد
(()) (()) (())
دیشب صدای باران کوهی ز خستگیها صد دل شکسته گی بود!
المان خزان 1991
*********** |
بالا
سال اول شمارهً بيستم جنوری 2006