کابل ناتهـ، Kabulnath
|
نادیه فضل و سروده ی
سوز غزل
با صدهزار ناز به دیدارت آمــــــــــــدم
از خود رمیده باز خریدارت آمــــــــدم
گر یک نگاه مهر به سوی من افگنی
با حــــــیله یی زیارت دیوارت آمدم
ای چلچراغ جمع، مه شــــــهر دیگری
سوز غــــــزل به ســینه گرفتارت آمدم
دیوانه ام زســــحر صدای لطیف تو
پر نغمه ی حلاوت گفتــــــارت آمدم
یک شاخه ی شکسته ی تقدیر و حادثات
در بیــــــــــکران پهنه ی گلزارت آمدم
همــچون نسیم ز آتش دامان آسمان
در گلستان خننده ی سرشارت آمدم
هر چند دوری از من و شهر سیاه من
چون عابدی به مـــــعبد دیدارت آمدم
من با امید سوختن و شعله ور شدن
در دوزخ نــــگاه پر اسرارت آمدم
********* |
سال اول شمارهً چهارده اکتوبر 2005