کابل ناتهـ، Kabulnath
|
گل چيدن از گلزار
سروده هايي از Sampooran Singh
برگردان: صبورالله سياه سنگ
اشک
اب کي نه ساون برسي اب کي برس تو برسين گي انکهيان
* در اين بهار باران نيايد امسال چشمها خواهند باريد
موسم، هم اکنون، چگونه سپري شد؟ نميدانم موسم، هم اکنون، چگونه سپري شد؟ نميدانم رفت، بي تو بي تو آنهم کاسته شد بي تو بهار ميپژمرد بي تو اين "دل" درد ميکشد
در اين بهار باران نيايد امسال چشمها خواهند باريد
روز چه هنگامي آمد و چگونه ميرود؟ نميدانم روز چه هنگامي آمد و چگونه ميرود؟ نميدانم
بي تو شب از ديده ها نميکوچد بي تو شب نميرود بي تو اينک "روز" درد ميکشد
در اين بهار باران نيايد امسال، چشمها خواهند باريد
[][] سمپورن سنگهـ گلزار هند، 1977
آواز
نام گم جائيگا، چهره يه بدل جائيگا ميري آواز هي پهچان هين، گر ياد رهي
* نام ناپديد خواهد شد، چهره دگرگون خواهد شد آوازم شناسهء من است اگر به ياد بماند
ستم وقت، رسم خوشايندي است امروز اينجاست، فردا جايي نخواهد بود وقت اگر سرشاري کند، در گوشه يي با هم خواهيم ديد
آوازم شناسهء من است اگر به ياد بماند نام ناپديد خواهد شد، چهره دگرگون خواهد شد
آنچه سپري شد، سخني از گذشته بود شبي بود، همه زندگي که نيست. شب اگر ياري کند، بار ديگر در گوشه يي رويارو خواهيم شد
آوازم شناسهء من است اگر به ياد بماند نام ناپديد خواهد شد، چهره دگرگون خواهد شد
روشني بگريزد، تيرگي پاينده باشد درفش زندگي را بلندتر برافراز و گام بردار گهگاهي اگر ياد آيد، دل اندوهزده باشد
آوازم شناسهء من است اگر به ياد بماند نام ناپديد خواهد شد، چهره دگرگون خواهد شد آوازم شناسهء من است اگر به ياد بماند
[][] سمپورن سنگهـ گلزار هند، 1977
اشاره ها
روز دهم نوامبر 2005، ايميلي گرفتم از گرانمايه شير احمد توخي، باشندهء ويرجينيا (امريکا). نامبرده که سپس دانستم يکي از دوستداران ادبيات و فرهنگ است و کارهاي خوبي در عرصهء ترجمه از زبانهاي انگليسي و هندي نيز دارد، افزون بر سخنان دلگرم کننده، با ژرفنگري يک خوانندهء حساس از يکايک نوشته ها و برگردانهايم در سايتهاي "کابل ناتهـ" و "فردا" با محبت ياد کرده بود و در پايان شمارهء تلفون و نشاني خانه ام را خواسته بود.
شام روز بيستم نومبر، کتابي به نام "Because he is…" (زيرا او است...) نوشتهء Meghna Gulzar برايم رسيد. اين کتاب زندگينامهء Sampooran Singh Gulzar از زبان دخترش است و به گمان زياد يکي از زيباترين زندگينامه هاي روزگار ما به شمار ميرود.
"زيرا او است..." تحفهء گرانبهايي بود از سوي شير احمد توخي. هنوز نميدانم در برابر مهرباني اين خواننده (اکنون دوست) گرامي چه بگوبم و چه بنويسم. راستي، گاه آدم چه ناگهان بي پاسخ ميماند!
نزديک به سي سال ميشود که برخي از مردم افغانستان با دستاوردهاي ادبي و هنري گلزار آشنا اند. از 1980 به اينسو برگردان شماري از سروده ها، نوشته ها و گفت و شنودهاي ارزشمند اين هنرمند در رسانه هاي افغانستان و برونمرزها بازتاب يافته اند.
با سپاس دوباره از توخي عزيز، در يکي از شماره هاي آيندهء "کابل ناتهـ" در پيرامون کتاب پيشگفته و نويسنده اش، بيشتر خواهم نوشت.
[][] س س ريجاينا (کانادا) نزدهم دسمبر 2005
*********** |
بالا
سال اول شمارهً نوزده دسمبر و جنوری 2005/2006