کابل ناتهـ، Kabulnath
|
از جناب عزیز علیزاده، نهایت سپاس گذارم، با وصف مریضی و توصیه داکتر، که نباید نشسته کار کند، سروده ی زیبای را برایم لطف داشت. صحتمندی عاجل برایش آرزو میدارم. «کابل ناتهـ»
برگ ریزان سروده ی از عزیز علیزاده
برگ ها ریخته اند خشک، زرد و طلایی سنگفرش های جاده پوشیده ازبرگ
*****
درخت کهنسال پارک شهر با قامت برهنه اش قد برافراشته و بادلتنگی برگهایش را زیرپای عابرین به نظاره نشسته صدای خش خش خُرد شدن برگها میفشارد قلب پیرش را
*****
صبحدم زود رسید پیرمردی گوژ پشت جاروی بدست رُفت برگهارا
*****
درخت کهن لرزید و گفت: ای بهارجوانی ! خدا حافظ ! خزان پیری ام سررسید ومن سفردورودراز ِ درپیش دارم اکتبر 2005 دنمارک |
سال اول شمارهً پانزده اکتوبر/نومبر 2005