کابل ناتهـ، Kabulnath
|
آرش آذیش
طلیعه
اقلیم سپیده ها را سلحشورانه سفر میکردم با کلاهخود شب و به هیأت فاتحان غرق در جوشن نخوتی باستانی. سرزمین تو را به تسخیر گستاخ می شدم. که به هنگام هنگامهء طلوع تو شد: تام تامِ دلم ریتمی دیگر یافت سپر فرو افگندم و زره تنهایی را از تن برون آوردم. سرزمین تو که پرورنده بود و دلپذیر با چهار سوی آفتابی اش و شش جهتی که از تو رنگ میگرفت اذین یافته به رنگین کمان مهر و نوازش به گسترده کامی وطنم شد چه نارود گاهی بود بستر حریری مهرت و چه ناوردی بود طلوعت...
************** |
سال اول شمارهً هفده نومبر 2005