فقر، بیسوادی، تکدیگری، بادیهنشینی، کفبینی، چوری و دستبندفروشی تنها
تصویری است که از زندهگی و کارهای قوم جوگی دیدهایم و شاید تصور میکنیم
که مردمان این قوم تنها دو حرفه دارند؛ یا باید تکدیگری کنند و یا کف بین
باشند. چرخ کارها توسط زنان این قوم نیز چرخانده میشود. اما اینها تصویر
کامل و درستی از جوگیهای افغانستان نیست. به تازهگی نوار تصویرییی از
زندهگی حاجی رنگین، یکی از هنرمندان نامآشنای موسیقی محلی افغانستان در
شبکههای اجتماعی نشر شده که بخشی از کارنامۀ هنری او را بیان کرده است.
هنرمندی که مربوط به قوم جوگی است و در ولایت سرپل به دنیا آمده و سالهای
درازیست در همین ولایت زندهگی می کند.
روش نواختن دنبوره توسط رنگین، ویژه است و همه او را به عنوان هنرمند مبتکر
و خوشپرداخت در موسیقی محلی شمال کشور میشناسند. هنرمندی که نغمههای
زیادی را با شرنگ دنبورهاش نواخته و در محافل خوشی زیادی برای مردم خاطره
خلق کرده است. نوارهای فراوانی از او همهروزه میان مردم شنیده میشود و
ویدیوهای او بارها در رسانههای اجتماعی بهویژه یوتیوب بازدید شده است.
حاجی رنگین را هنرآفرینیهایش در داخل و بیرون از افغانستان زبانزد به
«پنجه طلایی» کرده است. او مربوط به قوم جوگی است، اما از جوگیهای خوشبخت
و نخستین جوگییی که به وسیله هنرش صاحب شناسنامه و گذرنامه شد. شناسنامه
داشتن برایش ارمغانهای فراوانی آورده و توانسته بیرون از کشور کنسرت
برگزار کند و هنر محلی افغانستان را بیشتر معرفی نماید.
جوگی، قومی بادیهنشین است که تا امروز هم اجازۀ داشتن شناسنامه و آموزش
را ندازند؛ هر چند بارها کارزارهایی برای دادخواهی حقوق انسانی این قوم به
راه انداخته شد، اما تا هنوز نتیجۀ عملی نداشته است. در آخرین نوبت هم پس
از پخش گزارشهایی از وضع زندهگی و خواستهای انسانی این قوم، کارزاری
راهاندازی و سبب شد تا سرپرست وزارت معارف به یکی از اردوگاههای بودوباش
شماری از خانوادههای جوگی در کابل برود و وعدۀ فراهم آوردن زمینۀ آموزش و
پرورش فرزندان آنان را بدهد، اما اجرایی شدن این وعده که تا هنوز هم معلوم
نیست گام عملی در این راستا برداشته شده یا خیر، نیاز به زمان دارد.
نداشتن شناسنامه موجب دوری این قوم از آموزش و پرورش شده و حتا از فراگیری
حرفه نیز آنان را به دور داشته و تکدیگری، کفبینی، چوری و دستبندفروشی
را به تنها کار آنان مبدل کرده است.
براساس اسناد تاریخی، پیشۀ اصلی جوگیها، مالداری بوده و با بخشی از
رمهها و گلههای خود به افغانستان مهاجرت کرده اند که به مرور زمان، همۀ
آن بنابر عوامل متعدد، از دستشان رفته است. بعضی از جوگیها موجودیت شش
پشتشان را در افغانستان میشمارند. این مردم در مجموع مسلمان سنیمذهب
هستند. ملیتشان تاجیک و زبان فارسی را با لهجۀ خاصی صحبت میکنند.
جوگیها متشکل از پنج قبیله هستند که به نامهای قطغنی، کولابی، بلخی، سگ
باز و حلواخور یاد میشوند. آنان در بخشهایی از کابل، بلخ، کندز، سرپل،
تخار و فاریاب زندهگی میکنند.
در قانون اساسی افغانستان، نامی از جوگیها گرفته نشده است. در این قانون و
مواد متعدد دیگر قانونی، از اقوام زیادی نام گرفته شده، اما جوگیها در این
قانون جایی ندارند. در حالی که اعلامیۀ جهانی حقوق بشر به برابری تمامی
انسانها تأکید میکند که افغانستان هم از جمله کشورهای ملحق شده به این
منشور بینالمللی است.
جوگیها علیرغم اینکه از جایگاه حقوقی برخوردار نیستند، به لحاظ فرهنگی و
اجتماعی نیز در وضعیت اسفباری قرار دارند؛ رابطۀ دوطرفه بین جوگیها و
اجتماع وجود ندارد؛ به گونهیی که هیچکس حاضر نیست با جوگیها داد و گرفت
و یا مراودت داشته باشد.
زندهگی حاجی رنگینِ پنجۀ طلایی نمایانگر یک بخشی از استعدادهای نهفته در
این قوم است که دادن شناسنامه به آنان میتواند استعدادهای درخشانی دیگری
را در بخشهای مختلف رو کند.
حاجی رنگین که دوبار ازدواج کرده و ۹ پسر و ۷ دختر دارد، به نسبت احترام
گذاشتن به قومش تا هنوز هم در خانههای گِلی زندهگی میکند، در حالی که
امکان داشتن سرپناه مفشن را دارد و به گفتۀ خودش، دوستان زیادی به او
پیشنهاد دادهاند تا از زندهگی بادیهنشینی بیرون شود و آنان برایشان
زمینۀ داشتن زندهگی مرفهیی را فراهم میکنند، اما او نپذیرفته و بارها
گفته که اگر کسی برای تمام خانوادههای قوم او که در یکی از بخشهای ولایت
سرپل ساکن اند، خانه فراهم کند، او نیز حاضر است تا زندهگی بادیهنشینی را
ترک کند.
فقر، بیسواد و روستانشینی باعث شده تا رنگینِ پنجهطلایی هنرش را بیشتر در
محافلی عرضه کند که هنر و خلاقیتهای هنری او را صدمه میزند؛ اما وقتی
تنها راهِ به نمایش گذاشتن هنر حاجی رنگین، محافل خوشی و شبنشینی
«قوماندان»ها و «بای»ها بوده، او مجبور به اجرای نغمههایی شده که باید
«بچهها» برقصند.
توانمندی هنری رنگین، ببینده و شنونده را به این نتیجه میرساند که هر
زمانی که زمینۀ فعالیتهای هنری رسمیتری برای او مساعد میبود، به این
محافل نمیپرداخت؛ چهبسا به گفتۀ یکی دیگر از آوازخوانان محلی که باری در
یکی از گفتوگوهایش گفت، او از اشتراک در اینگونه محافل شرم میکشد، اما
گاهی زورمندان و گاهی هم فقر مجبورش میسازد تا هنرش را هرزه، عرضه کند.
|