کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 

 

 
 

   

حبیبه کوهستانی

    

 
روی دیگر آیینه ...

 

 


زن هستم و
درین روزگار بی فردایی
اسپ بیداری
بر شانه های خواب آلودم،
سم می‌کوبد
تا بسترم
گور کوچک امیدهایم نشود
چراغ عشق،
سوسو می زند
تا آفتابی برایم بسازم
برای آسمان باورم
تا مرگ را باور نکنم
مرگ امید را
که بی صدا بر پیکر خاطره هایم
اشک بریزد
تا در کنار گور نامرئي
زانوی سردم را بر دوش نکشم
تا ستاره نیمه روشن عمرم
در بی غوغایی دلم
آهسته نمیرد
نعش خورشیدی را
بر دوش می کشم
نعش آرزو های من است
در من مسیحی ست
که حرف آخر زندگی را می‌زند :
در ته دیوار ها ماندن
و صدای پیروزی زنجیر ها را شنیدن
مرگی ست
که هیچ مسیحی
به آن نفس نخواهد داد ....!
" نه " می‌گویم
تا این مرگ را نپذیرفته باشم

زن هستم
و
درین روزگار بی فردایی
فردا را فریاد می‌زنم ...

(ح.کوهستانی)
.

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل ۳۵۳      سال  پـــــــــــــــــــــــــــــــانزدهم           دلو   ۱۳۹۸       هجری  خورشیدی    اول فبوری  ۲۰۲۰