او
را به دو شیوه میشناسم:
پدر بزرگوارش - میر محمد امین مشعوف - از سیماهای
سرشناس
هنر و فرهنگ هرات
بود و آثارش پیوسته
در رسانههای کشور به
چشم میخوردند تا
اینکه روزی نامش در شمارۀ 298/207 لیست رسوای قربانیان پنجهزاری
کشتارگاه حزب دموکراتیک خلق افغانستان
نمایان شد.
افتخار آشنایی با خودش در 1975 و 1976 هنگامی که در صنفهای
یازدهم و دوازدهم لیسه غازی کابل همدرس بودیم، دست داد.
میر محمد
یعقوب
مشعوف ناهمانند با
گروه مکتبگریز ما
که شیفتگیها و دلبستگیهای
روزمره
داشتیم، در
مضامین
مکتب و آگاهی آفاقی سر و گردن بلندتر
از دیگران
بود.
برای آموزش برتر
رشتۀ اقتصاد دانشگاه
کابل را برگزید و همگام با آن
پرداخت به
نوشتههای
تاریخی/ اجتماعی.
پس از
چاپ دو کتاب
"سیر جنبش حرکت روشنفکری
در افغانستان" و "سیر تدوین تنظیمهای
جهادی در افغانستان" که آزمونهای
اولیۀ
تاریخنویسی
وی به شمار میروند،
یعقوب مشعوف با
نگاشتن
کتاب 360 برگی "نخستین
تاریخنگار جریان
دموکراتیک نوین/ شعلۀ جاوید"
نام گرفت؛ زیرا پنجاه سال
میشود درین زمینه کتاب کوچک جیبی هم نداشتیم.
در
بخشهای
دیباچه
آمده است:
«جریان دموکراتیک نوین در
بیش از نیمقرن از تاریخ سیاسی افغانستان مطرح بوده است. پیامدهای
سیاسی و
نظامی ناشی از فعالیت
پیروان این
جریان
در نقش
رکن جداییناپذیر جریانات سیاسی کشور میتواند مورد قضاوت تاریخ و بصیرت
اجتماعی مردم قرار گیرد.
در
دهۀ دموکراسی،
جریان دموکراتیک
نوین با سایر نهادهای سیاسی در اشاعۀ افکار سیاسی بخشی از روشنفکران و
سیاسیون حضور فعال داشت و خواهان ایجاد دگرگونیهای
سیاسی و اقتصادی در اداره و حوزۀ
سیاسی بود.
در دورۀ اشغال افغانستان
توسط ارتش متجاوز شوروی جریان دموکراتیک نوین نقش رسالتمندانه در دفاع از
میهن در ساحه سیاسی و نظامی
داشت.
در شرایط کنونی نیز
متبعین تفکر جریان دموکراتیک نوین، افغانستان را کشور اشغال شده توسط
نیروهای امریکایی دانسته و ادامۀ
مبارزه را تا سرحد رهایی وطن، شعار خویش ساخته اند. فعالیتهای
جریان دموکراتیک
نوین با همه فراز و فرودها، انشعاب و افتراقها
نیاز به بازگویی و رونویسی بدون غرض دارد.
با در نظرداشت نیاز مبرم
دسترسی مردم اگاه و نبیل افغانستان به بررسی مستند و علمی جریانها
سیاسی کشور، تصمیم گرفتم با دید باز و عاری از غرض به تحقیق پیرامون سیر
فعالیتهای
جریان دموکراتیک نوین بپردازم. این کتاب نتیجۀ
چنین نگاه و عزم است. قابل تذکار میدانم
که در این اثر در حد وسع و توان
با
اسناد دستداشته،
کوشش شده
که صرف جنبۀ
تاریخی فعالیتهای
سیاسی و نظامی اندیشهسازان
این جریان و متبعات فکری آن که در نهادهای متجزأ
از هم تاسیس شده اند،
به تحریر آید. از موضعگیری
سیاسی، تداخل تشکیلاتی، تحلیل و تفسیرهای تیوریک اجتناب شده است. امیدوارم
صاحبنظران
این خط فکری به اعتذارم صحه گذارند./
میر محمدیعقوب مشعوف»
یعقوب مشعوف فراخوان نداد، برای دریافت کمک دست سوی کسی دراز نکرد، چشم به
راه دیگری ننشست.
با پویش و دسترنج خودش نوشت
و در برنامۀ رونمایی کتاب در هرات گفت: «با
نوشتن کتاب کنونی و چند اثر چاپ شدۀ پیشترم،
کدام ادعای بلند روشنفکرانه و توقع معنوی یا مادی نداشتم و ندارم. این
کارها را به تنهایی - با بضاعت و امکانات دسترس در سطح افغانستان - انجام
دادهام.
اگر امروز یا فردا کسی بخواهد به منابع مختصری در بارۀ جریانهای
چپ و راست افغانستان دست یابد و همین چند
ورق نوشتۀ مرا
در گوشۀ یکی از کتابخانههای
کشور بببیند، من پاداش خود را دریافتهام.
توان من همین است.
یقین دارم هر
که
آگاهی زیادتر دارد،
بهتر و بیشتر از من
خواهد نوشت.»
کتاب
با سرنامۀ
"پیش از نوشتار" - در 20
برگ - آغاز میگردد و با زبان ساده حتا خوانندۀ غیرسیاسی و بیزار از سیاست
را به نامهای
بزرگان
جنبش چپ جهانی از مارکس تا انورخوجه آشنا میسازد:
یک:
مارکسیزم و گسترش آن،
لنینیزم یا
جنبۀ عملی/ تطبیقی
مارکسیزم، ستالین و سهم
وی
در پاسداری از لینیزم و
تلاش
برای تحقق سوسیالیزم، ظهور
مائوتسه دون و افزایش اندیشۀ دیگر در آیین مارکسیزم–لینیزم، برخورد خروشچف
با ستالین و میراثش،
بازنگری
سوسیالیزم
و دکتاتوری
پرولتاریا، پیشکش سه
طرح بحثانگیز: همزیستی
مسالمتآمیز، راه رشد غیر سرمایهداری
و سکتور دولتی
دو:
آستانۀ درز برداشتن اردوگاه جهانی چپ و رویارویی دو سنگر: سوویتیزم/
ریویزیونیزم و مائوتسه دون اندیشه؛ پیروزی خروشچف،
روند ستالینزدایی،
آشوب کنگرۀ بیستم حزب کمونیست اتحاد شوروی، رویش پندارهای مولوتوف/
بریژنف
و تعیین سرنوشت
مالنکوف، ملوتوف، بولگانین، ژکوف، شپیلوف، یلگانین در روزگار فرمانروایی
برژنیف
سه:
ظهور
سیاسیون تازه دم: از
سوسولف، شلپین، پودگورنی، کاسکین، کیریلنکو و شلکوف تا اندرپوف، گولاکوف،
گرومیکو، چرنینکو، تیخونوف، ریژکیوف و در فرجام
قامت افراشتن
یلتسین در دو سوی گلاسنوست
و پروستریکا
چهار:
آشفتگی در جمهوری خلق چین،
بردوباخت کنگرۀ هفتم حزب کمونیست چین، عزم و رزم لئوشاوچی و چوئن لای، نقطۀ
عطف کنگرۀ هشتم، حذف اندیشۀ مائو از جایگاه رهنمایی انقلاب،
عروج
تن سیائوپنگ و نگاه دوباره
به انقلاب فرهنگی با
پیامدهایش، رخ برتافتن لیوشاچی و همراهی با چیین یون برای
رخشیدن
بر ستیژ
مخالفین مائو
پنج:
لین پیاو و ریویزیونیزم
لیوشاچی،
بازتوانی سه نیرو:
چوئن لای، هواکوفنگ
و هوانگ هوا، پروندۀ "گروه چهار
تن"،
سرکوب جنبش دانشجویی در میدان تیانآن من و مقدرات چنین از مائویزم و تیوری
سه جهان تا مارکیتیزم و بازار رایگان
شش:
نگاهی به انور خوجه
و چگونگی برخوردش با حزب کمونیست/ کار آلبانی،
مائویزم،
گسترش دیدگاه و رسیدن
آوازش تا لایههای
بالایی جنبش چپ افغانستان
فشرده ساختن کارزار
160 سالۀ جنبش
چپ
در
20
برگ بهتر ازین نمیشود.
اگر اندکی
کوتاه گردد، چندین نام
دیگر ناپدید خواهد شد،
چنانی که همین
اکنون از تروتسکی، هوچی
مین، جیاپ، چگوارا، تیتو، کاسترو، پولپوت، باب آواکیان، ابیمل گوزمن و چند
چهرۀ پرآوازه چپ نشانی نمیبینیم.
ناگفته پیداست که نوشتن از همه آنان نیازمند کتاب
بزرگ
است.
پیشنهاد
میکنم
در چاپ آینده این فصل
برداشته شود؛ زیرا کسی که
هوای خواندن
تاریخ جریان دموکراتیک
نوین/ شعلۀ جاوید
را به سر دارد،
بدیهیات
مارکسیزم-لنینیزم
و مائوتسه دون اندیشه را میداند. به بیان دیگر، دانشآموزی که میخواهد
فاکولتۀ طب بخواند، باید کیمیا و بیولوژی را در مکتب فرا گرفته باشد.
چند نکتۀ
تکنیکی: در برگهای
سوم تا بیست و چهارم نزدیک به چهل نمونۀ
"منبع/
ماخذ" چنین
نمایانده شده اند: (ص ۳۵۵،
تابمن)، (ص
۵۰،
بیشِر
۱۳۶۸)، (ص
۳۰۴،
مینک ۱۳۸۰)،
( ص ۴۴۹،
گرباچوف ۱۳۹۱
)، (ص
۲۳۷،
مهرآبادی:
۱۳۹۰)، (ص
۲۷۴،
قدیری اصلی:۱۳۷۶)،
(ص ۷۷ پلینو
و آلتون،
۱۳۷۹) و چندین بار
ویکیپیدیا
همچو سرچمشهها پس از گردش در
گوگل نیز دانسته نمیشوند. این پاراگرافهای بریده از صفحات مثلاً
۵۰،
۲۳۷،
۳۰۴،
۳۵۵
از کدام مقاله یا کتاب، کدام نویسنده یا برگردان، چاپ کجا در کدام سال
برداشته شده اند. تابمن، مینک و بیشر چه کسانی اند و با چه سنجۀ ارزشی
میتوان گفتاوردها شان را پذیرفت؟ اگر کتاب باشد، با چه عنوانی در کجا، از
سوی کدام نویسنده نوشته یا برگردان شده است؟ جستجوگر انترنت چهار تن با نام
و تخلص "قدیری اصلی" - از چهار گوشۀ ایران - و بیش از هزار تن با تخلص
"مهرآبادی" را نشان میدهد. نیز میدانیم که ویکیپیدیا را برای کارهای
پژوهشی منبع گرفتن، نه تنها از سوی نهادهای اکادمیک جهان، بلکه به خواهش
جیمی ویلز - بنیانگذار ویکیپیدیا - ناپذیرفتنی خوانده شده است.
روکردهای پژوهشی باید
نمایانگر تاروپود سرچشمه باشند تا درنگی برای پرسش نماند: صفحه، عنوان اثر،
نام پورۀ نویسنده، سال نگارش، مکان و زمان چاپ، نام چاپخانه، نوبت چاپ،
شهر، نام کشور و اگر پای برگردان در میان آید، هر تکۀ یادشده با اطلاعات
کامل مترجم.
فصل اول
که بررسی خاستگاه
جریان دموکراتیک نوین
است از کمیتۀ
تدارک -
بستر اشاعۀ
اندیشههای
سیاسی مارکس و لنین
- با
سهم نورمحمد ترهکی،
ببرک کارمل، غلاممحمد
غبار، اکبر خیبر، علیمحمد
زهما، صدیقالله
روحی [شیوۀ درست نگارش
آن "روهی" است] و
داکتر هادی محمودی - آغاز میشود
و میرسد
به اکرم یاری و پیریزی
سازمان جوانان مترقی
[س.ج.م] با
پیامدهای
خوش و ناخوش
-
از رویارویی تبلیغاتی
با حزب دموکراتیک خلق افغانستان
و راه اندازی
تظاهرات تا
جلب و جذب شتابناک
افراد در غیاب
برنامۀ
آموزشی،
ناکامی در یافتن هویت
اجتماعی خودی و در
فرجام سردرگمی بیپایان.
دامنۀ این بحث کشانده شده به
انتشار جریدۀ
شعله جاوید،
همسویی
سه محفل جدا از
س.ج.م، (محفل
انجنیر عثمان عصیان،
محفل شاهپور و محفل عبدالاله رستاخیز) و نخستین سوژۀ
داغ کشاکش
سه رهبر: پنهان کردن
سازمان از برخی رهبران و کادرهای کلیدی
این زنجیره با
بررسی وضعیت سیاسی
افغانستان در آستانۀ
نشر جریدۀ
شعلۀ
جاوید، دستاورد سیاسی و تبعات مبارزاتی زودرس جریان دموکراتیک نوین در خیزشهای
خیابانی،
حمایت از اعتصابات کارگران فابریکۀ
جنگلک،
یورش نظامی پلیس سلطنت بر
تظاهرکنندگان، زندانی
شدن داکتر سید کاظم
دادگر،
داکتر هادی محمودی، داکتر
عینعلی
بنیاد،
انجنیر عثمان، عبدالاله رستاخیز،
سید بشیر بهمن، اسحاق نگارگر، عبدالرحیم محمودی، سیف الرحمان محمودی، عظیم
محمودی،
قاسم واهب
و ...
دنباله مییابد.
گام دیگر، ارزیابی سومین کنگرۀ سازمان در 1970 است و نگاه شتابنده به بحران
جوشانی که زمینۀ
انحلال س.ج.م
را مساعد ساخت: «اکرم
یاری و واصف باختری از
کارکردهای
گذشتۀ
سازمان بر -
مارکسیزم، لنینیزم و
مائوتسه دون اندیشه -
دفاع مینمودند
و میگفتند:
اصول سازمان بر مبنای همین
خط گذاشته
شده بود. صادق یاری، قاسم
واهب و خداداد خروش به خط میانه رو و پاسفیست سازمان منسوب بودند.
حیدرعلی لهیب [نام
درست: علی حیدر لهیب]،
نادرعلی پویا و اعظم دادفر در ارائه نظرات
و
تصمیمهای
سازمانی
موضع شفاف و روشن نداشتند.»
مبحث سوم
یادنامۀ
محفل
"پس
منظر" است و خشم
دیرپای انجینر
عثمان عصیان پس از
محکوم شدن به سیزده سال حبس در زندان دهمزنگ، هنگامی که تازه آگاهی یافت
س.ج.م از او و برخی یارانش پوشیده نگهداری میشد: «عبدالاله
رستاخیز و انجنیر عثمان
مخفی نگهداشتن
سازمان را کسر شان سیاسی و مبارزاتی خود دانستند.»
در برگهای 54 و 55 این کتاب
از زبان نسیم رهرو آمده است: «به
گروهی تعلق داشتم که به
نام پسمنظر
شناخته میشد.
این گروه سندی منتشر
کرده بود به
نام
"پس
منظر جریان شعله، رشد و دورنمای آن".
نخستین عنوان "پس
منظر تاریخی" نام داشت.
این
جزوه شامل چندین بخش میگردید.
یکی وجود ستم ملی
در افغانستان بود. درجزوه انتقادات شدید از جریان شعلۀ
جاوید و تاکید روی
سازمان
مخفی تودهیی
صورت گرفته بود و
پیشنهاد میکرد
که سازمان راهش را
از تظاهرات خیابانی
به روستاها بکشاند و درمیان مردم ببرد./.../
گروه ما گرایش به
انقلاب کوبا و راه کوبا را داشت. بعدها زنده یاد عبدالمجید کلکانی
در اثر مطالعه و تحقیق، اندیش هایش را تکامل داد و دیدگاهش را درین زمینه
بارور ساخت.»
بر بنیاد یکی از اسناد این
کتاب (برگهای 480 تا 483 "جنبش انقلابی پرولتاریا و بوالهوسیهای
روشنفکران" - جزوۀ دستنویس داکتر هادی محمودی)، «برخی از بزرگان جریان
دموکراتیک نوین/ شعله جاوید از همان آغاز برچسپهای جاسوس دربار، عضویت در
شبکههای استخباراتی
سیآیای
و آیاسآی،
فعالیتهای انتی کمونیستی، ماجراجو، خاین، اپورتونیست و انواع فحش و دشنام»
را مانند نُقل و نبات بر سر و روی همدیگر می پاشیدند، تا آنجا که یکی از
سروران خشمگین به دوست مبارزش میگوید: «من بر سازمانی که در بنایش دخیل
نباشم، پیشاب خویش را نثار میکنم.»
با خواندن پاراگراف بالا
دریافتم که آن "پیشاب" در پنجاه سال پسین نخشکیده، بلکه خندق بزرگی شده
است؛ زیرا شماری از همباوران دیروزم، امروز نیز برای کوبیدن دگراندیشان
پیوسته از مایع همان مرداب کار میگیرند.
فصل اول با مدخلی بر شکلگیری
سازمان آزادیبخش مردم افغانستان (ساما) از دو محفل یکی به رهبری
مجید کلکانی و
دیگری زیر
رهبری عزیز طغیان
و نگاه شتابندۀ رنگین دادفر
سپنتا به شخصیت انجینر عثمان پیچیده میشود.
فصل دوم
شرح تبعات سیاسی
جریان دموکراتیک نوین
است با بررسی تاریخ
گروه انقلابی خلقهای
افغانستان، ارزیابی
جزوۀ "باد طرد اپورتونیزم در راه انقلاب سرخ به پیش رویم"، آغاز مستقلانۀ
کارکرد داکتر فیض
احمد با بیان این
نتیجهگیری «گروه
انقلابی خلقهای
افغانستان، سازمان جوانان مترقی، جریدۀ
شعلۀ
جاوید و جریان دموکراتیک نوین را کاملاً نفی کرد و ماهیت جریان شعله جاوید
و حزب دموکراتیک خلق را یکی اعلام نمود./.../
عملاً میان جریان
شعله جاوید به رهبری سازمان جوانان مترقی وحزب دموکراتیک خلق تفاوتی نبود.»
حتا اگر %25 این گفتۀ بزرگان
خویش را بپذیریم، آیا میتوانیم بگوییم: میان اکرم یاری و نورمحمد ترهکی،
واصف باختری و حفیظ الله امین، علی حیدر لهیب و ببرک کارمل و عینعلی بنیاد
و دستگیر پنجشری تفاوتی نبود؟
در همین مبحث، طبعیت و سرشت "جبهۀ
مبارزین مجاهد افغانستان"
شرح داده شده و "نقشۀ غیرانقلابی گروه
انقلابی"
با پیش کشیدن
طرح جمهوری اسلامی و
آمیزش
با تنظیمهای
اسلامی، حادثۀ
بالاحصار در چهارده
اسد ۱۳۵۸
«تا ازطریق کودتا
بتواند قدرت سیاسی را درکف گیرد.
گروه از یک سو با
دوری از مارکسیزم لنینیزم به طرح کودتا متوصل شد و از سوی دیگر تحت ذهنیتهای
حاکم برجامعه، با سازمانهای
اسلامی طرح جبهۀ
مشترک سیاسی و نظامی ریخت.»
به دنبالش پارههایی
میخوانیم در پیرامون ویژگی رهبر گروه انقلابی: «
داکتر فیض احمد از دانش قوی برخوردار و سازمانده زبردستی بود.
بسیاری به این
باوراند که در جنبش شعلهیی
از نظر سازماندهی و برخی خصوصیات دیگر کسی به پایۀ
او نمیرسد»
و سپس چون و چند ناکامی قیام کودتایی بالاحصار و اینکه چرا «رهبری
گروه انقلابی/
سازمان رهایی به
پاکستان انتقال داده
شد.»
نقاشی چهرۀ رهبر
گروه انقلابی
از دیدگاه هادی محمودی
بحث شگفت دیگر است. او نشان میدهد که داکتر فیض چگونه با چماق همان
اتهامات که دیروز شعله جاوید را میکوبید، امروز خود کوبیده میشود: «گروه
انقلابی با نشر جزوۀ
"باطرد اپورتونیزم" نشان داد که هوادار اکونومیزم خرده بورژوازی
یعنی اپورتونیزم است، نه مبارز کوی
و برزن پرولتاری/ .../
گروه
انقلابی از مکتب
انقلاب پرولتاری، از کلاسیکهای
مارکسیست لنینستی درس منظم انقلاب فرا نگرفته و حداقل ندانسته که سازمان
انقلابی پرولتاری وظیفه دارد تا مردم را سیاسی بسازد و کارگران را به سطح
آگاهی سیاسی و طبقاتی برساند و بعد به مبارزه اقتصادی کارگران روح مبارزه
طبقاتی و روح سیاسی بدمد.»
هنگامی که به اینجا رسیدم، اندیشیدم: اگر آنچه میخوانم درست باشد، سخن
دکتور اکرم عثمان درستتر خواهد بود: «هر دو جناح خلق و پرچم حزب دموکراتیک
خلق افغانستان از برخوردی که با شعلهییها و افراد سازمانهای مائویستی
کرده اند، باید از دشت پلیگون تا عرش معلا پشیمان باشند. حزب حاکم اگر به
اندازۀ مورچه هم عقل میداشت باید حد اقل همین طیف مخالفین خود را
میشناخت. به جای تعقیب، توقیف، تحقیق، شکنجه، حبس و اعدام، هر جا که
شعلهیی یا مائویست میدید، باید یک میل کلاشینکوف تحفه میداد و میگفت:
"وطندار! حالا هر طرف که میل مبارک باشد، آزادانه تشریف ببرید! شما را
بخیر، ما را بسلامت! چهار طرف تان قبله!" ضرورت به سال نبود و گپ تا حفیظ
الله امین هم نمیرسید. چون تمام مخفیگاههای همفکران خود را بلد بودند،
بدون اتلاف وقت به خدمت همدیگر میرسیدند. باور کنید در همان چند ماه اول
دوران زمامداری نورمحمد تره کی تخم و ترکه شعلۀ جاوید به دست خود شان محو
میگردید و به اصطلاح دودش گُل میشد.»
مبحث
بعدی، شگفتن و پژمردن سازمان
پیکار برای نجات افغانستان و تاسیس "سازمان
مبارزه در راه تشکیل حزب کمونیست"
با نشریۀ "اخگر" است. به رویت این کتاب "سازمان
[موسوم به]
اخگر نام خود را از سازمان
مبارزه برای تشکیل حزب کمونیست افغانستان به
"سازمان
مبارزه برای رهایی طبقه کارگر افغانستان"
تغییر داد و بر این اساس از در وحدت با یک گروپ دیگر بنام
"دسته
پیشرو"
درآمد.
به دریافت و بیان نویسنده از
روی برخی اسناد "ساختار
جدید التشکیل
سازمان انقلابی زحمتکشان افغانستان "سازا" نامیده شد./.../
در اوایل دهۀ
شصت خورشیدی جناحی به
نام
"روشنگر"
از بدنۀ
اخگر
برید.
روشنگر که
در ایران مستقر بود،
ابتدأ
در بارۀ
اوضاع جهان دید دگماریویزیونیستی
اخگر را داشت، اما بعد نه تنها اندیشه مائوتسه دون را کنار گذاشت، بلکه به
مارکسیزم لنینیزم نیز بیباور
گردید.
روشنگر حاصل خط التقاطی اسلامیستی مبتنی بر انقلاب اسلامی و دیدگاه بورژوا
لیبرال بود و طی
چند سال فعالیت برنامه و آیین نامهیی
ارائه نماید.)
تکههای پیشگفته ناهمگونی
دارند با آنچه رنگین دادفر سپنتا
از
"سازمان
تدارک مبارزه برای ایجاد حزب کمونیست"
در برگ 46 فصل "شعلۀ
جاوید و قربانیهای بیشمار"/ سیاست افغانستان؛ روایتی از درون"
(جلد
اول، انتشارات عازم/ انتشارات پرنیان، چاپ اول، کابل، تابستان
۱۳۹۶) نوشته است.
نه تنها این، چند رویداد دیگر کتابهای هر دو نویسنده (مشعوف و سپنتا) به
ویژه در پیرامون کشته شدن داکتر فیض و حوالت اتهام قتل بر حزب اسلامی
حکمتیار ناهمسانی آشکار دارند.
دنبالۀ
این سخن
به نوشتۀ
معروف "ایدیولوژی
چیست؟"، سنگرهای ساما در حوزۀ شرق افغانستان و یاد و کارنامۀ برخی قربانیان
مرموز در جریان نبرد میپردازد. دلچسپ اینکه نوشتههای کبیر توخی سرچشمۀ
بسیاری از مواد خام قرار گرفته است. هرچه دشنام بشنوم، میافزایم: نیمدرصد
گفتار و نوشتار توخی مدار اعتبار نیست.
دنبالۀ مبحث با اشارۀ
تلگرافیک به سازمان
رهاییبخش
خلقهای
افغانستان (سرخا)،
دستۀ
پیشرو کارگران افغانستان،
فرقه عیاران،
سازمان کارگران و
دهقانان خراسان،
سازمان چریکهای
مجاهد افغانستان
(ساچما)، اتحاد
مبارزه در راه آزادی زحمت کشان افغانستان"
در کمتر از ده صفحه نگاشته
شده است. بدون شک، کوتاهی این بخش برمیگردد به نداشتن اسناد و نه به هیچ
هدف دیگر.
فصل
سوم
"اشغال
افغانستان و نهادهای متاسی جریان دموکراتیک نوین"
نام گرفته و سراپا گرد
ساما
میچرخد.
پرترین فصل کتاب همین است. چرا؟ آیا ساما اسناد بیشتر جا گذاشته است؟ گمان
نمیرود؛ زیرا گروه انقلابی/ سازمان رهایی یکی از دو سازمان پرنویس خانوادۀ
چپ شمرده میشود.
عنوانهای کناری در برگیرندۀ
سوژههای زیرین است:
عقبۀ
تاریخی تاسیس ساما از
از افراد پراکندۀ
جریان دموکراتیک نوین، بقایای گروه انجنیر عثمان (پسمنظریان)،
پیروان کاسترو، نیروهای بریده از طاهر بدخشی و شخصیتهای
با نفوذ و مستقلی چون رسول جرأت
و داوود سرمد، محافل
شاهپور، اشرف، هرات و شخصیتهای
منفردی چون دادفر و پویا
در برگ 103 میخوانیم: «ساما
طی یک کنفرانس سه روزه در
هفتم سرطان ۱۳۵۸ در
کلوله پشتۀ
شهر کابل، در خانۀ
معلم زلمی با قبولی سه پیش شرط سیاسی و سه پیش شرط ایدیولوژیک
ایجاد گردید.»
دو سطر بالا نیاز به
ویراستاری سیاسی دارد: «گرچه مقدمات تشکیلاتی که باید از پوستۀ "محفل
شمالی" بیرون میآمد،
چهار
ماه پیش از پیروزی کودتای ثور
۱۳۵۷
فراهم شده بود، نامگذاری آن
- اول به شکل "سازمان آزادیبخش افغانستان" و بعد به شکل "سازمان آزادیبخش
مردم افغانستان" (ساما) در پانزدهم اسد
۱۳۵۸
مورد قبول عمومی قرار گرفت و در ظرف دو هفته جروبحث نهایی گردید. علاوه
نمودن کلمۀ "مردم" پیش از نام "افغانستان" پیشنهاد شخص خودم بود. این که
میگویند نام سازمان آزادیبخش مردم افغانستان با الهام از نام سازمان
آزادیبخش فلسطین انتخاب شده، تبلیغات مخالفین حسود ماست.» (گفتوشنود
رویاروی داکتر سید هاشم صاعد و سیاسنگ/ مونتریال/ کانادا، نزدهم مارچ 2002)
این بحث با شرح جزئیات جبهۀ
متحد ملی، اساسنامه، آیین نامه، برنامه، اعلام مواضع، جریدۀ ندای آزادی و
حلقات و ساختارهای روییده بر زمینۀ ساما پایان یافته است.
بحث
بعدی شرح حال عمر کوتاه
سازمان انقلابی وطن پرستان واقعی (ساوو)
با یادنامۀ خانوادۀ محمودی و یادداشتهای جنجالآفرین داکتر هادی محمودی
است.
در دامان همین بخش هفت برگ از
پاسخهای بشیر بهمن، مسجدی هدایت، لطیف محمودی، نجیبالله، یونس زریاب و
شیرعلی آورده شده اند. منبع دریافت این هفت سند روشن نیست. حتا اگر پروندۀ
بازجویی زندانیان ساوو از نهانخانۀ وزارت امنیت دولتی را یافته باشیم،
نخواهیم توانست جدال لفظی متهمین با داوران محکمۀ اختصاصی انقلابی را در آن
بیابیم. پذیرش اینکه قاضی محکمه اختصاصی انقلابی از نجیبالله پرسید: «آیا
اعضای حزب دموکراتیک خلق افغانستان کمونیست نیستند؟» نجیب پاسخ داد: «حزب
دموکراتیک خلق؟ من حزبی را به این نام نشنیدهام و نمیشناسم، اگر منظور
شما باندهای خلق و پرچم است، اینها باندهای وطنفروش هستند و در طول سه
چهار سال اخیر جز کشتار انسان در کشور ما کاری نداشته اند.» سپس در پای
همین بیان آتشین، خود را شعلهیی کمونیست نامید و افزود: "تقاضای من رهایی
فوری افراد بیگناه دستگیر شده است".
از جو گفتوگو برمیآید که
این سخنان شفاهی اند، نه نوشتاری. رهبران دستگیرشدۀ ساوو همه اعدام شدند.
چه کسی این گفتار میان قاضی و متهم را بیرون کشید؟ از سوی دیگر، وزنۀ همچو
گفتار - اگر درست بودنش را بدون سند بپذیریم - بیشتر به زبان بشیر بهمن
میماند تا به نجیبالله که پیدا نیست چرا خود را کمونیست بخواند و از
باندی که "وطنفروش و آدمکش" بودنش را باور دارد، رهایی فوری زندانیان
بیگناه را "تقاضا" کند؟ آزاده از دشمن "تقاضا/ تمنا" نمیکند.
در برگهای 189 و 190 خواندم:
«از
ویژگیهای
بسیار اساسی مورد بحث در
ساوو،
حضور بسیار فعال و اکتیف
زنان انقلابی در سازمان است که دوشادوش شوهران خود، در پروسۀ
مبارزۀ
سیاسی علیه اشغالگران
فعالیت داشتند.
میتوان
از ناجیه همسر و همرزم بشیر بهمن و رحیمه توخی شریک زندگی مشترک و سیاسی
کبیر توخی نام برد. حضور این زنان در سازمان ساوو باعث میشد
که حداقل از گرفتاریها
و به چنگ افتادن افراد کاسته شود. صدیقه محمودی دختر داکتر عبدالرحمن
محمودی، زاهده محمودی خواهر انجنیر لطیف محمودی از دیگر زنان فعال این
سازمان به
شمار
میروند.»
این سطر (حضور
این زنان در سازمان ساوو باعث میشد
که حداقل از گرفتاریها
و به چنگ افتادن افراد کاسته شود)
چه معنا دارد؟ بودن بانوان در سازمان سیاسی چگونه میتوانست در روند گرفتار
شدن "افراد" (مردان؟) کاهش آورد؟ آزمون جنبشهای سیاسی چپ و راست در
افغانستان و دو کشور همسایه - ایران و پاکستان - نشان میدهد که "جنسیت" و
"به چنگ پلیس افتادن" پیوند ندارند. اگر داشته باشند، وارونۀ این معادله
پذیرفتنی تر میآید.
فاروق
حقبین در پاسخ به این پرسش که چرا جنبش دموکراتیک نوین/ شعلۀ جاوید و
سازمانهای مائویستی به سهم گرفتن زنان درین ساختار کم بها میدادند، گفت:
"اشتباه است اگر ادعا شود که در میان شعلهییها زن یا دختر نداشتیم یا
رهبران مخالف پیوستن شان به جنبش و سازمان بودند؛ اما در حصۀ جذب و عضویت
شان با حزم فوق العاده برخورد میکردیم. من سه دلیل را در وقت و زمانش
ارائه کردم و هنوز هم به حقانیت مدعایم معتقد هستم: (1) حساسیتهای مسلط
اجتماعی در بین لایههای مختلف مردم افغانستان که کشاندن قشر اناث به عرصۀ
سیاست را نیکو نمیدانند،
(2) خطرات اجتناب ناپذیر جنسیتی نه تنها در فضای جلسات خانههای تیمی بلکه
در سطح مملکت محسوس و مشهود اند و (3) عواقب وخیم و خطیر در رابطه با جریان
تحقیق، شکنجه و زندان بانوان جنبش چپ را از نظر نیندازیم و قصداً خود را به
عمق این ورطۀ مهلک پرتاب نکنیم. البته، بعدها شنیدم که داکتر فیض با
استدلال من مخالفت نشان داده بود. نتیجه چه شد؟ اولین کمیتۀ زنان را در
تشکیلات گروه انقلابی تاسیس کرد؛ اما در خارج از سرحدات افغانستان.»
(گفتوشنود تلفونی/ کانادا، ششم اپریل 2010)
تفصیل اعلام انحلال ساوو از
طرف داکتر هادی
محمودی ، پیریزی
اتحاد مارکسیست لنینیستهای
افغانستان (املا)،
نزدیکی
با دستۀ
پیشرو، تفاهم با
سازمان انقلابی
چریکهای
مجاهد افغانستان
(ساچما)
و اخگر،
تشکیل سازمان
"اتحاد مبارزه در راه آزادی زحمتکشان
افغانستان"، پدید آمدن
جرقه (نشریۀ
املا) فصل سوم را
میپیچد.
فصلهای
چهارم
و پنجم میپردازند به
سازمانهای
متاثر از جریان دموکراتیک نوین:
سازمان سوسیالیستهای
کارگری افغانستان،
سازمان انقلابی
افغانستان،
سازمان مارکسیست لنینیستهای
افغانستان،
حزب کمونیست مائویست
افغانستان، سازمان
پیکار برای نجات افغانستان، البته همراه با خردوریز یادداشتها
در پیوند با زیرساخت برخی از گروههای چپ کاغذی که با حضور مجازی شان تنها
در گوشه و کنار سایتهای انترنت سنگر گرفته اند.
فصل "پس از نوشتار" را برترین
فصل کتاب میدانم؛
زیرا نگاه جامعه شناسانه دارد به چند روند و چند نام برازنده چون اکرم
یاری، صادق یاری،
سیدال سخندان، داکتر
فیض احمد، بشیر
بهمن، مجید کلکانی، رسول جرأت، قیوم رهبر،
عبدالاله
رستاخیز، عبدالرحمن
محمودی، عبدالله، علی
حیدر لهیب (این نام بیشتر از چهل جا در کتاب حیدرعلی لهیب نگاشته شده)،
سلطان احمد، عزیز،
انیس آزاد، کریم، عزیزالله شریف، فتاح ودود، داوود سرمد، زمری صدیق، لطیف
محمودی، نعیم ازهر، عزیز طغیان، یونس زریاب، نادر علی پویا، پردل، نجیب
کاویانی، کاظم دادگر،
داکتر هاشم صاعد،
حسین طغیان،
فاروق غرزی،
حسیب مهمند، سلطان
احمد سهراب و ...
کتاب با بررسی چگونگی حذف
ساما از معادلات نظامی افغانستان، سرگردانی و آوارگی مائویزم افغانستان در
برونمرزها، خشم و کین پایان ناپذیر مائویستها در برابر همدیگر و سه سند
تاریخی (با طرد اپورتونیزم در راه انقلاب سرخ به پیش رویم، برنامۀ عمومی
سازمان رهایی و نامۀ سرگشادۀ ساما به کنفرانس کشورهای غیرمتعهد) پایان
مییابد.
شماری از فروگذاشتها شایستۀ
درنگ اند: درین کتاب نامی از سازمان "مجاهدین آزاد" به چشم نمیخورد، ولی
شناسنامۀ حزب کمونیست مائویست افغانستان، سازمان پیکار برای نجات افغانستان
و زیرلایه سازمان جوانان مترقی دو دو بار آمده اند.
جایی از "دیدار مجید کلکانی و
نورمحمد ترهکی" یاد شده است (برگ 118)، درست آن "دیدار مجید کلکانی و حفیظ
الله امین" است. در همان برگ مجید کلکانی فرزند قاضی ظهیر گفته میشود.
خانوادۀ کلکانی کسی به نام "قاضی ظهیر" ندارد. شاید هدف قاضی عبدالظاهر
سامی - ماما گفتنی مجید - باشد؛ زیرا برادر مادرش نیست. تاریخ اعدام مجید
اشتباهاً هژدهم جوزا
۱۳۵۹
نوشته شده، درست آن
بیستوچهارم جوزاست. شعر "تاکستان بی وجود تو چقدر غمگین است" (از فاروق
حقبین) اشتباهاً اثر ملال رهبر وانمود گردیده است. در برگ 157 با تکیه بر
شمارۀ ویژه ۱۳۹۴
"شهید ناهید صاعد"
"مربوط جنبش چپ و از حلقه داران ساما" خوانده میشود.
این نیز درست نیست.
یادنامۀ کشته شدن داکتر فیض و
کشته شدن مینا کشور کمال سه سطر نمیشود؛ چگونگی کشته شدن قیوم رهبر یاد
نشده است. آیا نویسنده در پیرامون این سه قتل ملاحظات خاصی دارد و گمان
میبرد که هنوز گفتنش زود است؟ اگر چنین باشد، کارش بیشتر شایستۀ ارج نهادن
است.
اگر یعقوب مشعوف خواسته باشد،
آماده هستم برگ برگ اسناد دستداشته ام - در یکایک موارد یادشده - را به او
یا هر نویسندۀ دیگری که خواهان نوشتن تاریخ "جریان دموکراتیک نوین/ شعلۀ
جاوید" باشد، بسپارم.
در نقش خوانندۀ
بهره مند از جستارهای ارجناک
این دوست روزگار جوانی و
فراوانی سیاهی موی،
به آواز بلند مینویسم: فری بر این فرزند هری و رهاورد گرانبارش که برای من
آموزنده و روشنگرانه بود.
[][]
کانادا، هفتم فبروری 2020
|